در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | آیت نتاج درباره نمایش گیوتین: هر بار این مهم را بازگو می‌کنم که من صاحب‌نظر نیستم و هرآنچه می‌گویم ب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:41:20
هر بار این مهم را بازگو می‌کنم که من صاحب‌نظر نیستم و هرآنچه می‌گویم بر مبنای دانش اندک و سلیقه شخصی من است. پیش از آنکه چیزی درباره این اجرا بگویم چند کلامی با نویسنده این اثر صحبت دارم. در واقع سوال‌هایی در ذهن دارم که هرچه گشتم پاسخ آن‌ها را نیافتم. امیدوارم اگر این کلمه‌ها در حوصله سازنده اثر گنجید، آن را ستیز نپندارد. اجرای تئاتر از توان بیشتر دوست‌داران آن خارج شده؛ من نمی‌خواهم احساس بدی به همین اندک متولیان آن منتقل کنم. اجرای شما بدون ادعا بود. از سر علاقه و عشق بود. این‌ها را درک کردم و از حضور در سالن لذت بردم. با این حال:
آقای نویسنده شما در «گیوتین» درباره چه صحبت می‌کردید؟ درباره مرگ؟ درباره جهل؟ درباره مشقت‌های نویسندگی؟ درباره سرمایه‌داری؟ درباره پروپاگاندا؟ دغدغه‌‌تان چه بود؟ بهتر نبود پاره‌پاره‌های این متن را پیش از اجرا یکپارچه می‌کردید؟ بهتر نبود از میان دغدغه‌هایتان یکی را انتخاب می‌کردید و همان را می‌پروراندید؟
آقای نویسنده متن شما مرا یاد یک مزاح در دوران دبیرستان انداخت که هنگام انتخاب رشته با دوستان می‌گفتیم: رشته مهندسی صنایع اقیانوسی‌ست به عمق یک متر. آقای نویسنده متن شما برای من یادآور رشته مهندسی صنایع بود. شما درباره همه‌چیز حرف زدید و درباره هیچ حرف نزدید. آقای نویسنده متن شما الکن بود. شخصیت‌هایتان کم‌عمق و به مثابه پاپِت‌ بودند تا داستان را به سویی که شما خواسته بودید ببرند.
آقای نویسنده، شخصیت‌های شما تصمیم نمی‌گرفتند، تنها جریان سیال ذهن شما را بازگو می‌کردند. آن‌ها در دنیای قصه شما نادانسته گرفتار شده بودند. شخصیت «نویسنده» که مردمِ خواهانِ فیشِ سفید را احمق می‌پنداشت، چگونه در پنج روز، خود فیش سفید خرید؟ تنها به این خاطر که عاشق آن دختر شده بود؟ شخصیت نویسنده ... دیدن ادامه ›› چرا عاشق آن دختر شده بود؟ چون آن دختر شجاع بود و با ترسش مواجه شده بود؟ همین؟
به نظر شما شجاعت آن دختر دلیل کافی برای عشق جنون آمیز شخصیت «نویسنده» بود و همین عشقِ جنون آمیز، دلیل کافی برای تهیه فیش سفید؟ مگر شخصیت «نویسنده» نماد عقل و منطق در داستان شما نبود؟ مگر من نباید با این شخصیت همذات‌پنداری می‌کردم؟ مگر نباید او را همراهی می‌کردم تا شاید قانع شوم که چرا مردم شهرتان فیش سفید می‌خرند؟ آقای نویسنده با اینکه می‌دانم حدود 20 صفحه از متن شما برای کم کردن زمان اجرا حذف شد، به نظرم این دلیل قانع‌کننده‌ای برای خام ماندن شخصیت‌ها نیست.
آقای نویسنده من دلم می‌خواست با شخصیت نویسنده همراه شوم. که بفهمم چه در ذهنش گذشت که عاشق آن دختر شد؟ به چه می‌اندیشید که همه چیز را رها کرد و فیش سفید خرید؟ اگر او با این سرعت عاشق می‌شود که منطقی است شهر را رها کند و برود در سفر بعدی باز هم عاشق بشود. مگر او نباید با دیگر شخصیت‌ها متفاوت می‌بود؟ وقتی از سالن خارج شدم همه راه برگشت را به این می‌اندیشیدم که این نویسنده چه تفاوتی با مردم فریب‌خورده آن شهر داشت؟ من هیچ نیافتم. راستی آن مانیفست نویسندگی با نور موضعی چه بود؟ جدا می‌پرسم. یعنی نویسنده به خاطر رنج نوشتن عاشق «نورا» شد و بعد از تحمل آن رنج، خواستار مرگ با شکوه با گیوتین؟ به خدا هیچ‌یک از اتفاق‌های نمایشتان در ذهن من به یکدیگر پیوند نمی‌خورد.
آقای نویسنده، ما که خود را نویسنده می‌پنداریم هیچ نیستیم. من با مانیفست شما مخالفم. ما به اندازه انسان‌هایی که رنج می‌کشند رنج نمی‌کشیم. ما تنها ادای رنجور شدن را درمیاوریم چرا که این، تنها چیزی است که داریم. همه‌مان می‌گوییم که پای متن عرق ریختیم، که با شخصیت‌هایمان گریه کردیم، شاد شدیم، رنجور گشتیم؛ خودمانیم دیگر، ما کوچکترین ارزشی برای شخصیت‌هایمان قائل نیستیم. آن‌ها را هر وقت که بخواهیم می‌کُشیم، گرفتار می‌کنیم و می‌رهانیم.
بگذریم. تقریبا به اندازه صفحه‌های متن این نمایشنامه سؤال بی‌پاسخ دارم اما اندکی هم از اجرا بگویم. آقای کارگردان ایده اجرایی‌تان را دوست داشتم. عاری از متعلقات، ساده و تئاتری اما کاش دست کم ماکت ارزان‌قیمتی از گیوتین را روی صحنه می‌یافتم. برای چشمانم می‌گویم، آخر آن‌ها هم به دنبال لذتی چند در سالن‌های پر زرق و برق شهرزاد می‌گردند. نمایش شما به بازیگرانتان فرصت بازی نداد. در هر پرده، آن‌ها باید همه توجهشان را به دیالوگ‌های ذهن نویسنده می‌دادند و منتظر می‌ماندند تا چند دیالوگ هم نصیب آن‌ها شود.
آقای کارگردان، بازیگران شما فرصت بروز کارکترشان را نداشتند. از میان آن‌ها امین قنبری را دیری است می‌شناسم. او مطابق انتظار ظاهر شد. بدون بزرگ‌نمایی، غرق در دنیای نمایش و به قول تئاتری‌ها ژوست بازی می‌کرد. محمد حداد کاشانی را نیز باور کردم. پذیرفتم که مسافرخانه‌ای دارد، همسری که فیش سفید خریده و حالا انگیزه‌ای برای ترک مسافرخانه‌اش. او باورپذیر بازی می‌کرد. دختر نوازنده هم یکی از نقاط قوت نمایش شما بود. او در دنیای واقعی خودش می‌زیست اما دنیای واقعی او چندان از دنیای نمایش شما فاصله نداشت و این تطابق، شخصیت او را جای درستی از نمایش نشانده بود.
زیاده گفتم اما باور کنید این همه از این رو نیست که من می‌دانم و کس نمی‌داند. من خود از امتحان‌های اجرایی‌م سربلند بیرون نیامده‌م. اما سعی می‌کنم بیشتر ببینم، بیشتر غر بزنم و هم‌آهنگ، بیشتر یاد بگیرم. به شما و گروه تئاتری‌تان خسته نباشید می‌گویم.
پسرِ غیرِ آکادمیک
ممنون از نقد و نظری که به نمایش ما داشتید .🙏☘️
۲۱ بهمن ۱۴۰۳
خطر اسپویل
آقای آیت نتاج تحلیل شما را خواندم. جالب اینجاست که من مهندسی صنایع خوندم. بنظر من هدف تیم مبلغین آقای بولتی با طعمه قرار دادن نورا شکار نویسنده بود که او را به دام گیوتین بیندازن. به زودی جمعیت این شهر رو به کاهش بود و آنها برای تداوم درآمدشان نیاز داشتند که از شهرهای دیگر هم داوطلبانی داشته باشند و از آنجایی که امکان تبلیغ نداشتند میخواستند از طریق دیگر که تاثیر گذاری بیشتری میتوانست داشته باشد این کار را انجام دهند. دلیلشان از انتخاب کسی مثل نویسنده شخصیت او و عدم موفقیت او در زندگی بود. او شخصیت قوی نداشت سرشار از سرخوردگی و مشکلات مالی بود و در زندگی خود هیچ کار مفیدی انجام نداده بود.حتی یک شغل نداشت که بتواند پولی دربیاورد
و به این پول و دیده شدن نیاز داشت. با تشویق های تیم بولتی در ذهن او آنها تبدیل به یک ابر مغز شدند. از طرفی زرق و برق روز قبل از مرگ ... دیدن ادامه ›› با گیوتین اینقد به چشم او و اطرافیان زیبا و جذاب می آمد که باعث میشد برای تجربه آن یک‌روز جانشان را هم بدهند. انتخاب نورا بعنوان طعمه که زندگی و شخصیتی وابسته و تقریبا مشابه نویسنده داشت باعث ایجاد همدلی بین نویسنده و نورا شد که او این را با یک عشق اشتباه گرفت و تصمیم گرفت اوهم بخواهد مرگ با گیوتین را مث عشقش که تحسینش میکرد تجربه کند.و البته شاید مث مسافرخانه چی و ایزابلا وصالی را در جهانی دیگر تجربه کند. او با مسافرخانه چی هم احساس همزاد پنداری کرد حتی.
برداشت من از این نمایش این بود شاید این توضیحات به بعضی سوالات شما پاسخ داده باشد.
من این نمایش را دوبار دیدم و بنظرم ارزش داشت که دوبار ببینمش.
و به دیگران هم توصیه اش میکنم.
۲۸ بهمن ۱۴۰۳
خانم نیکی تحلیل شما را خواندم. آنچه شما نوشتید در واقع تعبیری شاعرانه از این نمایش بود اما استنباط آن نبود. اگر آنچه شما می‌گویید باشد، دست کم برخی پاره‌های این متن به یکدیگر دوخته می‌شود اما مابقی دست نخورده و بلاتکلیف باقی می‌ماند. من ابزار چنین تحلیلی را در این نمایش نیافتم. میان آنچه در ذهن نویسنده وجود دارد و آنچه در ذهن ما مخاطبان شکل می‌گیرد یک نخ ارتباطی منتقل‌کننده وجود دارد که تا آنجا که من آموختم آن را مدیوم می‌نامند. ما در سالن تئاتر با متن طرف نیستیم. با بازیگر طرفیم؛ با دیالوگ‌های او، بدن او، صحنه و آکسسوار طرفیم. متأسفانه آنچه شما نوشتید به وسیله این مدیوم‌ها به من منتقل نشد. شاید هم من دانش و سواد کافی برای فهم آن را نداشته‌ام. با این حال، از اینکه تفسیر خود را بیان کردید از شما ممنونم.
۱۲ اسفند ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید