اجرایی سانتیمانتال و دور از خلاقیت چه در بازی و چه در متن؛ فرمول ساده سوگ سلبریتی و داستانی به شدت کش آمده. من هم مثل شما اهل ادبیاتم آقای ابر :)
داستانی وابسته به بازیگر و متن نمایشی که متاسفانه در هر دو ضعیف است.
حداقل در شب ۱۷ دی یک صابر ابر تکراری و جواب پس داده با لحنی شبیه به «اینجا بدون من» یا «تنشوری». بازیگر صرفا متن را اجرا می کند و موسیقی بیشتر از اجرای بازیگر ما را در جابهجایی بین پاساژهای احساسی کمک می دهد. شکستن گاه و بیگاه دیوار چهارم و اشاره به لباس یا موبایل مخاطبان به عنوان یک تکنیک، بعد از یکی دوبار اول و با توجه به ریتم بسیار پایین روایت نه تنها دیگر کار نمیکند بلکه به شدت حس را مختل میکند. بله شاید یک بازیگر جوان و ناآشنا بهتر از پس متن بر می آمد اما انگار مخاطب برای همدلی کردن با صابر ابر پیشزمینه دارد!
به نظر میرسد متن آقای خرم با فاصله گرفتن از متن اصلی ابهام را دوست دارد اما جاهای خالی متن با احساس زیاد بازیگر در بعضی قسمتها نسبت ندارد. همانطور که خود اجراگر میگوید ما هیچ چیز از حسی که او تجربه می کند نمیدانیم اما در انتها چیز زیادی هم به ما نمیدهد تا همراهیش کنیم.
جسد روی زمین و شروع داستان مطابق متن اصلی جای زیادی برای کنجکاوی نگذاشته. داستان تقریبا روشن است در نتیجه روایت باید کاری کند اما خالی از عنصر نمایشی شگفتانگیزی است که ما را به وجد آورد.(موسیقی و نور پایان اجرا؟ واقعا؟!) حتی انگار انتخاب مدیومی مثل پادکست ضربه چندانی به
... دیدن ادامه ››
آن نمیزند.
چرا بورش و خون؟ چرا آشپزخانه؟ چرا بوبو فریاد میزند؟
البته این سوالات را میشود از یک اجرای خوب نپرسید فقط حیف جوانهای بسیاری با اجراهایی درخشان که طی این سالها سالن برای اجرا نداشتند!