در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | میثم غضنفری درباره نمایش اینک انسان: تفلسفی شاعرانه، روی صحنۀ تئاتر (بخش سوم) اینک انسان: از انجیل تا صح
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:01:16
تفلسفی شاعرانه، روی صحنۀ تئاتر (بخش سوم)

اینک انسان: از انجیل تا صحنه
نمایش «اینک انسان» به نویسندگی و کارگردانی حمیدرضا نعیمی، که این روزها در سالن چهارسوی تئاتر شهر روی صحنه است روایتی متفاوت و چندلایه از واپسین ساعات زندگی عیسی مسیح و محاکمه‌اش توسط پیلاطس ارائه می‌دهد. این اثر که در ظاهر متفاوت از کارهای قبلی نعیمی است، نه صرفاً بازگویی یک داستان تاریخی، بلکه تأملی عمیق در باب مفاهیمی چون حقیقت، معنویت، قدرت، زمان، و جایگاه انسان در هستی است.
عبارت «اینک انسان» نام و حتی محور اصلی نمایش حمیدرضا نعیمی است. نمایش، با وفاداری به این مضمون، تلاش می‌کند تا پرسش از هستی انسان را در بستری مدرن و با ارجاع به اندیشه‌های فیلسوفان مدرن، بازتعریف کند. به نظر می‌رسد نتیجۀ کار سنتزی از همه تصاویر خلق شده از گفت و گوی عیسی و پیلاطس در تاریخ هنر و ادبیات است. حضور نیچه در دیالوگ‌های نمایش، از طریق اشارات مستقیم به نام و اندیشه‌های او، عنصری کلیدی در فهم رویکرد نمایش به مسئلۀ قدرت و ارزش‌هاست. نیچه با نقد ریشه‌ای اخلاق مسیحی و طرح ایدۀ «ابرانسان»، مسیری متفاوت از آنچه در روایت انجیلی از عیسی تصویر شده، ارائه می‌دهد. در نمایش نعیمی، این تقابل بین عیسای قربانی و نیچۀ مروج «ارادۀ معطوف به قدرت»، به چالش کشیدن مفاهیم سنتی قدرت و اخلاق می‌انجامد. این ارجاع نه صرفاً تزیینی است، بلکه به درک ... دیدن ادامه ›› بهتر کشمکش‌های درونی شخصیت‌ها، به ویژه پیلاطس، کمک می‌کند. پیلاطسی که در نمایش، درگیر تردید و دودلی بین قدرت دنیوی و حقیقتی است که در برابرش قرار گرفته، با اشاره به نیچه، در واقع به بن‌بست تفکر مدرن و ناتوانی آن در پاسخ به پرسش‌های بنیادین هستی اشاره می‌کند. به خصوص آنجا که شعار مرگ خدای نیچه را در مقابل این واقعیت قرار می دهد که « وقتی نیچه مرد انجیل روی سینه اش بود».
همچنین در نمایش به تقابل دوپادشاهی اشاره می‌شود. دقیقاً همانطور که آگامبن محاکمۀ عیسی را نه یک رویداد حقوقی ساده، بلکه رویارویی دو «پادشاهی» می‌داند: پادشاهی دنیوی و پادشاهی الهی. سؤال پیلاطس از عیسی دربارۀ «حقیقت چیست؟» نه صرفاً نشانۀ شک او، بلکه نشانۀ ناتوانی او در فهم زبانی متفاوت است؛ زبانی که عیسی با آن سخن می‌گوید. اشاره به ساعت سوئیسی و تأکید پیلاطس بر «این زمان دنیای ماست» نیز در همین راستا قابل تفسیر است. زمان دنیوی و قابل اندازه‌گیری با ساعت، در مقابل زمان ابدی و معنوی قرار می‌گیرد. این تقابل، نه تنها تقابل بین پیلاطس و عیسی، بلکه تقابل بین دو نوع نگاه به هستی و دو نوع نظام ارزشی را به تصویر می‌کشد.
تصویری که نعیمی از همسر پیلاطس ارائه می کند نیز تجمیعی از تصاویر خلق شده در تاریخ هنر و ادبیات است. و چیزی فراتر از آن.
مطابق با اناجیل، حضور مستقیم همسر پیلاطوس در صحنۀ محاکمۀ علنی عیسی ثبت نشده است. با این حال، در انجیل متی (باب ۲۷، آیۀ ۱۹) به یک پیام ارسالی از سوی همسر پیلاطوس به او اشاره شده است. این آیه نشان می‌دهد که همسر پیلاطوس، تحت تأثیر خوابی که دیده بود (مضمون دقیق این خواب در انجیل نیامده)، نگران سرنوشت عیسی بوده و از پیلاطوس خواسته است که او را بی‌گناه بداند و از محکوم کردنش خودداری کند.
او در آثار هنری و ادبی اغلب به عنوان شخصیتی دلسوز، نگران و متقاعد به بی‌گناهی عیسی به تصویر کشیده شده است.. اغلب چهرۀ او با نگرانی، ترس یا التماس به تصویر کشیده می‌شود.گاهی او در حال دعا کردن، دست بر سینه گذاشتن یا با حالتی مضطرب به پیلاطوس نگاه کردن است و در اغلب اوقات در پس‌زمینۀ صحنۀ محاکمه یا در گوشه‌ای از آن به تصویر کشیده می‌شود، که نشان‌دهندۀ نقش غیرمستقیم اما مؤثر او در این واقعه است. در ادبیات نیز او به عنوان نمادی از وجدان و مخالفت با بی‌عدالتی به تصویر کشیده شده است. پیام او به پیلاطوس، نشان‌دهندۀ تلاش برای جلوگیری از یک اشتباه بزرگ و دفاع از بی‌گناهی است. همچنین داستان او تضاد بین قدرت سیاسی (پیلاطوس) و اخلاق فردی (همسرش) را برجسته می‌کند. در نمایش نعیمی این شخصیت با همۀ این ویژگی‎ها روی صحنه آمده است. شاید بتوان گفت شخصیت همسر پیلاطس و صحنۀ رقص او، از نقاط برجستۀ نمایش است. رقص او، نه صرفاً نمایشی از احساسات درونی، بلکه حرکتی در میانۀ تردید و دودلی است. او بین وظیفۀ همسری، ترس از قدرت پیلاطس و احساس همدلی با عیسی، گرفتار شده است. رقص، به او این امکان را می‌دهد که این کشمکش‌های درونی را به زبانی غیرکلامی بیان کند. از سوی دیگر، ارجاع احتمالی به رقص سالومه برای هرودیس در این صحنه، لایه‌ای از پیچیدگی به آن می‌افزاید. در این داستان، سالومه با رقص خود، سر یحیی تعمیددهنده را از هرودیس طلب می‌کند. در حالی که رقص سالومه نماد وسوسه و خشونت است، رقص همسر پیلاطس می‌تواند نمادی از نیایش، طلب بخشش و یا حتی تلاش برای درک حقیقت باشد. این برداشت، با توجه به دیالوگ زن با مسیح در صحنه بعد از رقص که از او میخواهد او و خانواده اش را نفرین نکند، تقویت می شود.

سه درخت و یک صندلی
سه درخت و یک صندلی مهمترین اجزاء دکور این نمایش هستند. سه درخت با ارتفاع متفاوت، می‌تواند نمادی از تثلیث مسیحی (پدر، پسر، روح القدس) باشد. شکل درخت‌ها که تداعی‌کنندۀ عیسی بر صلیب است، و حضورشان از ابتدا تا انتهای نمایش، مفهوم قربانی شدن را در ذهن مخاطب زنده نگه می‌دارد. ارتفاع متفاوت درختان می‌تواند مراحل مختلف صعود عیسی به سوی صلیب یا مراحل مختلف رنج و مصیبت او را نیز نشان دهد. اساسا درخت در بسیاری از فرهنگ‌ها نمادی از انسان، رشد، زندگی و سرنوشت اوست. صندلی، به ویژه در محیط دادگاه، نمادی از قدرت، قضاوت و اقتدار است. نشستن عیسی بر روی صندلی (که برخلاف عرف معمول است، زیرا او معمولاً به عنوان متهم ایستاده به تصویر کشیده می‌شود) می‌تواند نشان‌دهندۀ اقتدار معنوی و حقیقت برتر او باشد. این امر می‌تواند به چالش کشیدن قدرت پیلاطس و نظام قضایی دنیوی توسط عیسی را نیز نشان دهد. در عین حال، صندلی می‌تواند نمادی از استراحت و آرامش باشد. این تفسیر می‌تواند به پذیرش سرنوشت توسط عیسی و آرامش او در برابر مصیبت‌ها اشاره داشته باشد. دیوارهای سفید، فضایی محدود و محصور را ایجاد می‌کنند که می‌تواند نمادی از زندان، دادگاه یا به طور کلی دنیای مادی باشد. این محدودیت، در مقابل مفهوم بی‌کرانگی و رهایی معنوی که عیسی نمایندگی می‌کند، قرار می‌گیرد.
یکی از صحنه‌های کلیدی و پرمغز که در عین حال از مخاطب، خنده هم می‌گیرد، دیدار بارباس با مسیح است. دیالوگِ «از نظر من، دانستن مردن است» که توسط باراباس گفته می‌شود، هستۀ اصلی این صحنه را تشکیل می‌دهد و شاید تعریضی باشد بر جملۀ معروف سقراط: «فلسفه تمرین مرگ است». منظور سقراط این جمله آماده شدن برای مرگ از طریق تفکر و تعمق در مسائل بنیادین هستی و کسب فضیلت است. او معتقد بود که فیلسوف با پرداختن به مسائل اخلاقی و معرفت‌شناختی، خود را از تعلقات دنیوی رها می‌کند و برای رویارویی با مرگ آماده می‌شود. مقابل، باراباس مرگ را نه به عنوان یک تمرین یا آماده‌سازی، بلکه به عنوان خودِ هدف و نوعی شناخت نهایی می‌بیند. او به دنبال معنا در زندگی نیست، بلکه معتقد است که تنها با تجربۀ مرگ می‌توان به آگاهی دست یافت.
زمزمۀ بخش‌هایی از شعر «ساعت پنج عصر» اثر لورکا در انتهای نمایش، انتخابی بسیار هوشمندانه و پرمعناست این شعر که در وصف مرگ یک گاوباز سروده شده، در این نمایش، ابعاد دیگری پیدا می‌کند و می‌توان آن را به مرگ عیسی و به طور کلی مفهوم مرگ و قربانی شدن و رنج انسان تعمیم داد. تکرار مداوم عبارت «در ساعت پنج عصر» در شعر، بر قطعیّت و جبری بودن مرگ تأکید می‌کند. ساعت پنج، نه فقط یک زمان مشخص، بلکه نمادی از لحظۀ موعود و تقدیر نهایی است. شعر لورکا پر از تصاویر خشونت و خونریزی - «زخم و مرگ»، «نی‌ها و استخوان‌ها»، «زخم‌ها می‌سوخت چون خورشید» - و همچنین مشحون از تضادهاست - «ستیز یوز و کبوتر»، «دود و زرنیخ»، «برف و عرق» - این خشونت و تضاد، آشفتگی و سردرگمی انسان در برابر زندگی و مرگ و ناتوانی او در درک این پدیدهای اسرارآمیز را نشان می‌دهد.

«اینک انسان» نعیمی، با بهره‌گیری از دکوری مینیمال و پرمعنا و دیالوگ‌های اندیشه‌ورزانه ، تجربه‌ای چندلایه و تأثیرگذار برای مخاطب خلق می‌کند. استفاده از عناصری چون ساعت سوئیسی، ارجاع به نیچه و شک دکارتی، نه صرفاً برای ایجاد فاصله‌گذاری، بلکه برای برجسته کردن مفاهیم کلیدی نمایش و ایجاد ارتباط بین داستان انجیلی و دغدغه‌های دنیای مدرن است. نمایش با طرح پرسش‌های بنیادین دربارۀ حقیقت، معنویت قدرت، زمان و جایگاه انسان، مخاطب را به تفکر و تأمل وامی‌دارد. در مجموع، «اینک انسان» نه صرفاً یک نمایش تاریخی، بلکه تأملی فلسفی و نشانه‌شناختی در باب وضعیت انسان در جهان و ظهور رازآمیز انسان در مرز قلمرو دو پادشاهیِ معقوق و محسوس است.
«انسان مسئله‌گون» نوشتۀ گابریل مارکز، «پیلاطس و عیسی و سه متن کوتاه دیگر» نوشتۀ آگامبن، نمایش‌نامۀ «باکخانت‌ها» نوشتۀ اورپید با ترجمۀ عبدالله کوثری و «اینک انسان»، نوشتۀ نیچه را قبل یا بعد از تماشای تئاتر «اینک انسان» بخوانید.