برای منی که از شهریور 1401 یک عادت مهم هفتگی را کنار گذاشتهام و به اندازه انگشتهای یک دست هم اجرا ندیدهام دیدن تئاتری که بازیگران بزرگ و معروفی
... دیدن ادامه ››
دارد کار سختی بود. انتخاب بازیگر معروف به این معنیست که شاید اجرای خوبی نداشته باشیم، شاید خوب از پس متن برنیامده باشیم و شاید اصلا حرف خاصی برای گفتن نداشته باشیم ولی تماشاگر تو بیا! بیا و سلبریتیهای ما را ببین و از دیدنشان بر صحنه با آن لباس و رنگ و نور لذت ببر. این استراتژی در سینما سالهای سال بوده و هست و خواهد بود ولی تئاتر را جای اینجور کارها نمیدانم. به تهیهکننده حق میدهم، چرا که بحث پول است و باید چرخ کار بچرخد ولی جای کارگردان اگر باشم کار کمی سخت میشود. کار کردن با بازیگران بزرگ دشواری دارد، چرا که آنها حال و هوای خودشان را دارند و انتقال مفاهیم و معنای مورد نظر پیچیده میشود. اینکه باید بدانی دقیقا چه در سر داری که وظیفه اصلی کارگردان و نویسنده است ولی انتقال آن، داستان خودش را دارد. این کار باید طوری انجام شود که بازیگر بفهمد تو چه میخواهی و آنرا کامل با هنر و خلاقیت خودش انجام دهد. «مالی سویینی» مجموعهای از مونولوگهاست، این هم کار را پیچیده میکند: کنش و واکنشی بین دویا چند بازیگر وجود ندارد و این یعنی بازیگر خودش باید ریتم بازی را تنظیم کند تا مونوتون و خستهکننده نشود. صحنه دکور معمول را ندارد. به این معنا که عینیتی در کار نیست و ما باید ذهنیت کارگردان را از طریق بازیگران و نور و صدا دریافت کنیم. تمام اینها ویژگیهای همه آن کارهای خسته کننده و حوصلهسربری بود که سالهای قبل در سالنهای تئاتر دیده بودم.
اجرا شروع میشود، داستان زنی که تا 40سالگی نمیدیده و حالا با حمایت و همراهی همسر ماجراجویش قرار است عمل جراحیای انجام دهد تا بیناییش را بدست آورد، این کار ریسکی برای آنها ندارد چون چیزی را از دست نمیدهند، قطعا نمیبازند و حتی ممکن است برنده باشند و "مالی" بتواند ببیند که بقول دکتر "رایس" معجزه میشود، پزشک دائم الخمری که مدتهاست کار خاصی نکرده و از دوران اوجش فاصله دارد. تقریبا همه چیز زندگیش را باخته و حالا مثل یه بازنده تمام عیار در روستایی دور افتاده به طبابت معمولیش میپردازد. او قرار است چشم مالی را عمل کند و این یک عمل ساده و عادی نیست. این 3نفر در این مقطع از زمان به هم رسیدهاند تا نقطه عطفی برای همهشان باشد...
تمام ترسهایم منطقی ولی نتیجه کاملا برعکس بود. اجرای جذابی در تمامی وجوه بر صحنه شاهد بودم، بازیگران بخوبی توانسته بودند حس و جان کاراکترها را به نمایش بگذارند و این یعنی استفاده درست از بازیگران معروف و باتجربهای که میتوانند با هنر و شعبده خود تمام تماشاگران سالن را درگیر کنند. صحنه پر نیست هم ساکن است و هم پویا که با چند المان ساده و نور و صدا و تصویر، مخاطبان کار ترس، تردید، ابهام و تنهایی شخصیتهای نمایش را با تمام وجود حس میکنند و بعد از پایان اجرا تازه میفهمند 80دقیقه در سالن مبهوت چه اتفاقی بودند...
MojiKelar