در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدمهدی فتحیان درباره نمایش بونکر: در نوشتار زیر می‌کوشم به بیان و بازگشایی برخی وجوه مفهومی نمایش «بونکر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:47:10
در نوشتار زیر می‌کوشم به بیان و بازگشایی برخی وجوه مفهومی نمایش «بونکر» بپردازم.

1. Bunker
قطار می‌آید. دختر پیاده می‌شود. توقفگاه دفتر ... دیدن ادامه ›› متروکۀ یک درمانگر است، جایی که مدّت‌هاست مراجعی به خود ندیده است. اگر به معانی دیگر Bunker نظر بیندازیم، عبارت «پناهگاه زیرزمینی» نظرمان را جلب می‌کند. به تعبیری می‌توان دفتر متروک درمانگر و اتاق درمان وی را همان «پناهگاه زیرزمینی» فرض کرد؛ همان‌جایی که مراجع به آن «پناه» می‌آورد تا از «تنش‌ها» بگریزد و «آرامش/امنیت» را بجوید. دختر حالا مقابل درمانگر نشسته است.

2. Board
متن و اجرا برای خلق فضا دو دستاویز مهم دارد: فضای علمی - تخیلی و فضای آخرالزّمانی. نویسنده برای خلق فضای نمایشی‌اش از نشانه‌ها و عناصر هر دو بهره جسته، امّا عامدانه فاصله‌اش را از آن‌ دو حفظ کرده تا وارد حوزۀ ژانری هیچ کدام نشود.
نویسنده شخصیت دختر را بر مبنای همین دو دستاویز بنا کرده است. در مورد دختر با بازی سارا رسول‌زاده دو نگاه متصوّر است: اوّل آن‌که او یک نیمه‌ربات - نیمه‌انسان است. به بیان دیگر موجودی ساختۀ انسان که فیزیک و ساختار ربات‌گونه‌ دارد و با برخی ویژگی‌های انسانی (از قبیل احساس‌ها و هیجان‌ها) آمیخته شده است.
نگاه دوم آن است که داستان در یک عصر آخرالزمانی می‌گذرد که در آن فن‌آوری و مخلوقات آن بر زندگی انسان سایه انداخته و همه چیز صنعتی و ماشین‌وار شده است؛ عصری که در آن انسان از وجوه انسانی خود فاصله گرفته و در نهان اصل خویش را باز می‌جوید؛ انسانی که دیگر انسان نیست، امّا در پی انسانیتِ ازدست‌رفتهٔ خود است. در این نگاه دختر، تمثیل همان انسانی است که خود را فراموش کرده است.
دختر داستان، دارای یک بُرد رباتیک است؛ ابزاری که کنترل‌گر همۀ رفتارها و احساس‌های اوست. درمانگر آن را از دختر می‌طلبد و شروع به دستکاری آن می‌کند. دستکاری بُرد می‌تواند تمثیلی از همان کاوش عمیق روان انسان در اتاق درمان و در رابطۀ درمانی باشد.

3. چاقو
با دستکاری بُرد توسط درمانگر، دختر برانگیخته و پریشان می‌شود. او از ری‌ست‌شدن هراس دارد و درمانگر را از آن باز می‌دارد. در پی این عمل، هیجان‌های دختر به‌صورت تکانه بروز می‌یابد. دختر که سابقۀ شرارت دارد، چاقو را در شانۀ درمانگر فرو می‌کند. فرو کردن چاقو می‌تواند تمثیلی از بروز تکانه‌ها و تخلیۀ هیجانات در اتاق درمان و در رابطۀ درمانی باشد.

4. کلمه
دخترِ ربات‌گون در پیِ زیست با انسان‌ها، سودایِ انسان شدن یافته و اندک‌اندک به تجربه کردن ویژگی‌های انسانی میل می‌یابد. نخستین مواجهۀ او با جهان انسان‌ها، ویژگی شاخص آن‌ها، یعنی قابلیت تکلم و تفکّرِ اوست، آن‌جا که «زبان/کلمه» اهمیت می‌یابد. در رویکرد اَکت نظر بر این است که اساس رنج‌کشیدن انسان از همین ویژگیِ او برمی‌آید: انسان زبان‌آور و زبان‌دان و کلمه‌خوان، رنج می‌کشد. به بیان دیگر زبان و ساختارهایش رنج را بر ذهن و زبانِ آدمی تحمیل می‌کند. دخترِ ربات‌گون کلمه‌ها را می‌یابد و در دریای واژگان غرق می‌شود، بی‌آنکه معانی حقیقی آن‌ها را دریابد: «کلمات بسیارند و رابطه‌ها اندک.»

5. عشق
دختر در جریان مواجهه‌اش با انسان در می‌یابد که او در درون و بر چهره‌اش چیزی را حس می‌کند که وصف آن برای او دشوار است. او «می‌خندد»، امّا «خنده» را نمی‌داند؛ «می‌گرید»، امّا «گریه» را بلد نیست؛ «بغض می‌کند»، امّا ماهیت آن را در نمی‌یابد و «تحقیر» را حس می‌کند، بی‌آنکه بداند چیست! او سرانجام «عشق» را می‌یابد که آمیزه‌ای از هیجانات ساده/پیچیده و همخوان/متناقض انسانی است. او «عشق می‌ورزد»، بی‌آنکه عشق را بشناسد. «عشق» همان «کلمه» و همان «احساس/هیجان»ی است که او را از سویی به انسانیت و از سوی دیگر به پریشانی می‌کِشاند؛ همان‌جا که بدون بُرد نیز به حیات و موجودیت خود ادامه می‌دهد.

6. RAM
دخترِ پریشان که در عشق خود سرخورده و ناکام شده، در تکانه‌ای که به سراغش آمده، مردِ «نچسب» داستان را کُشته است، شاید با همان چاقوی به‌یادگارمانده از زمان شرارتش. دختر، مردِ مقتول را درون بونکر می‌اندازد و هراسان از این واقعۀ هولناک، از سر اجتناب RAM خود را از جایگاهش در می‌آورد و درمانده به پناهگاه درمانگر پناه می‌جوید.

7. «انتقال» و «انتقال متقابل»
دختر تنهاست و در جست‌وجوی وجوه انسانی در پی ریشه و گذشته‌اش است. بدین سبب وجود «پدر» را تخیل می‌کند و با او سخن می‌گوید. دختر، پدرِ موهومش را در وجود درمانگر می‌یابد و ورایِ رابطۀ درمانی، به او دل‌بسته می‌شود. این همان پدیدۀ «انتقال» است. از سوی دیگر درمانگر نیز مردی تنهاست که در همان دفتر متروکش زندگی می‌کند. او نیز انسانی است که چون دیگر هم‌نوعانش هراس‌ها و خلأهایی در خود دارد؛ انزواطلب و دوری‌جوست، از سلطه‌گران و ابزار آن‌ها (تمثیلِ اسکنِ قرنیه) می‌هراسد و خلأها و ناتوانی‌های درونی‌اش را برون‌سازی می‌کند: بر ویلچر می‌نشیند، بی‌آنکه ناتوان باشد. مرد جداافتاده در روزگار گوشه‌نشینی و بی مراجعی، شغلش را نیز در مخاطره می‌یابد. به همین خاطر است که او نیز دل‌بستۀ تنها مراجعش می‌شود، نشانه‌های وصال او را می‌جوید (قرص در سیفون) و به مردِ «نچسب» کنایه می‌زند. این همان پدیدۀ «انتقال متقابل» است.

8. رابطه
در جهان‌بینی نویسنده، «رابطه» ورای «عشق» و متعالی‌تر از آن است؛ متناظر با همان مفهوم «اتحاد/رابطۀ درمانی» که اصل اساسی و شفابخش اتاق درمان است؛ جایی که دو انسان و رابطۀ اعتمادآمیز میان آن دو اثر درمان‌بخش دارد. در پایان نمایش درمانگر که راز دختر را دریافته و از دل‌بستگی خود گذر کرده است، در قامت یک «انسان» به یک «عمل انسانی» دست می‌زند و یک «رابطۀ اصیل» را شکل می‌دهد. او بی‌آنکه اجبار یا نفعی در کار باشد، خود را به مخاطره می‌اندازد، به یاری او می‌شتابد و پناهش می‌دهد. این دو در گذر از دَوَرانِ دائم صحنه که تمثیلی از «دوسویگی» درمان و نقش متقابل درمانگر و درمان‌جو است، سرانجام یک «رابطۀ اصیل» می‌یابند که در آن خیال‌پردازی جای خود را به حضور حقیقی می‌دهد. سرانجام قطار می‌رود و آن دو در پناهگاه (بونکر) می‌مانند.
حتما" بعد از تماشا می خوانم🙏
سحر لیلی‌ئیون
مگر تراپیستی که دچار enactment شود گرچه که به نظر من همان قدر که فضای نمایش شبیه اتاق درمان بود به همان اندازه هم از فضای درمان دور است.
دقیقن سحرجان. به نظر منهم می تونه اصلا اتاق درمانی در کار نباشه و همه چی بیشتر نوعی نمادسازیه.
نیلوفر ثانی
دقیقن سحرجان. به نظر منهم می تونه اصلا اتاق درمانی در کار نباشه و همه چی بیشتر نوعی نمادسازیه.
میشه اینجوری هم بهش نگاه کرد اونجا یه نوع رابطه‌ای دیده میشه که جای دیگری وجود نداره، کسی که همه جوره با همه خوبی‌ها و بدهی‌هاش دیده و شنیده میشه، حتی اگر قتل کرده باشه!
برای همین از اون فضا استفاده شده در این نوع رابطه یکی بی چون و چرا هست برای دیگری تا دیگه ارازل دسته یک نباشه.
به نظرم جای دیگه نمیشد این مدل رابطه رو نشون داد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید