امان و امان از جنگ …
به این میاندیشم که چه زیباست اگر در دوست داشتن و دوست داشته شدن (در عاشقی) به تکرار و تکرار برسیم و کاش در ذهنِ کسی نامیرا بمانیم که اینگونه خوش زیستهایم
نمایشِ پرزحمت و پُراکتی بود که اقای امینی تبار در اون توانمند، براق و مسلط بود … یه جاهایی که با اکت زیاد به زمان سفر میکرد و در زمین خوردنهاش دلم میخواست برم بغلش کنم ، عرقهاشو پاک کنم و به آرامش دعوتش کنم و در نهایت خدا قوت
نور ، طراحی صحنه ، گریم و لباس مناسب با نمایش …
ولی متن برای من کمجان بود ! یعنی کلا موضوعاتِ جنگ با احساسات رقیقی که دارم خیلی منو درگیر میکنه ولی درامِ نمایش در من طوفانی بپا نکرد …
درخشان باشید