در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیرموسی کاظمی درباره نمایش شاید: نقد امید طاهری، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران بر نمایش «شاید»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:54:31
نقد امید طاهری، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران بر نمایش «شاید»

نمایش «شاید» به کارگردانی اسماعیل نجار، تصویر انسان سرگشته معاصری است که هویت و آرامش خود را در مکانمندی نیافته و رنج‌های درونی‌اش برای اطرافیانش هم چندان قابل درک نیست. شکل زیست ما و سرنوشت‌مان به سوال‌های‌مان از هستی بستگی دارد. هر چه سوال‌های عمیق‌تری داشته باشیم، احتمالا رنج‌های بزرگ‌تری هم خواهیم داشت. پرسش‌های بزرگ، ذات انسان‌های بزرگ است و رنج های بزرگ نیز. شاید مهاجرت، بیشتر به انگیزه یافتن پاسخی درست به پرسش‌های‌مان باشد. چرا من اینجا هستم؟ کجا بروم تا زندگی آنطور که می خواهم پیش برود؟ این‌ها سوال‌های اولیه‌ای است که ما را به رفتن وا می‌دارد. اما آیا تغییر مکان، و مکانمند شدن مجدد در جغرافیایی دیگر، وضعیت مطلوب همه مهاجران است؟!
خیر. کاراکتر کاوه در نمایش «شاید» یک بار مهاجرت کرده و حالا بعد از بیست سال به کشورش برگشته. بازگشت به وطن و قصد جدی برای ماندن، نشان از بی نتیجه بودن مهاجرت برای رسیدن به آرامش و روشنایی است. کاوه، چیزی را که در جستجویش ترک وطن کرده، اکنون در این بازگشت جستجو می کند؛ (روشنایی در دیار خویشتن) و این شاید چکیده تفکر و تصور اوست.
این دو بسیار تفاوت دارند. هم در بازگشت کاوه به وطن و هم در آن مقطعی که مهاجرت کرده. تمام چالش وضعیت فعلی کاوه در تناقض میان تفکر، تصور و ... دیدن ادامه ›› واقعیت دنیای پیرامونش است. وقتی تصوراتی که محصول تفکر آدمی است، مورد هجوم عینیات قرار می‌گیرد، همان باورها و تفکرات هم فرو می‌ریزد و این فروپاشی، سونوشت گمگشته‌ای است که آمده بود مگر در آغوش مام وطن آرام بگیرد.
نمایش «شاید» در رویکرد معنایی مسئله‌ای تفکر برانگیز و چالشی مهم را دستمایه قرار داده است. این رویکرد ارتباط با مخاطب را پویا کرده و معنا را در ذهن مخاطب تا مدتی پس از اجرا باقی می‌گذارد. آنچه اما در این اجرا می‌توانست تاثیرگذاری را بیشتر کند، هم در نمایشنامه و هم در کارگردانی قابل بررسی است. نمایشنامه پاسخی برای علت ناآرامی ذهن کاوه و تصمیمش برای لامکانی مطلق ندارد. اگر چه معتقدم بی‌پاسخ گذاشتن این سوال که درد کاوه چیست، انتخاب درستی است. چرا که شاید بیان درد او اساساً ممکن نباشد، مانند هر دردی این‌چنین در وجود هر یک از ما که گاهی توان شرح آن نیست و به محض شرح دادنش تقلیل می یابد و در تفسیرهای مخاطب به قضاوت ها یا ترحم های بی اثر منتهی می شود؛ اما آنچه کاوه را پس از بازگشت به وطن و آن اشتیاق درویش گونه برای تنهایی و کار و اثر گذاری بر جامعه به ناگهان به فکر و اقدام خودکشی می کشاند، در نمایشنامه به شدت جایش خالی است.
بخشی از علت تنهایی کاوه، عدم درک و دریافت او توسط اطرافیانش است. اینها وجوه فردی زندگی اوست. اما او که مدام از جامعه، دانشگاه و زندگی در مرکز شهر و میان توده مردم دم می زند، آنچه از مجموع این‌ها دیده و لمس کرده، آیا هیچ نقشی در تنها تر شدن، منزوی شدن و خودکشی او نداشته؟! در نمایشنامه، مواجهه کاوه با نهاد جایش را صرفا به مواجهه با خانواده و اطرافیانش داده. فروپاشی کاوه نمی‌تواند تماما محصول عدم درک او توسط اطرافیانش باشد. او با آرمانی بازگشته که بخش بزرگی از آن آرمان، جامعه ای است که می خواهد دوباره آن را بازیابد و دوباره در بستری نزدیک‌تر به مرکز آن جامعه به کار مشغول شود.
کاوه گویا به مشکل اول که عدم درک خانواده و اطرافیان باشد، آگاه است و به همین دلیل دورتر از آن‌ها و جایی در طبقه‌ای متفاوت از طبقه خانواده خود ساکن شده؛ پس او پیش از هر اقدامی، انزوا را برای رهایی از قضاوت ها و عدم درک اطرافیان خود برگزیده است. در این وضعیت، آنچه کاوه را به سمت پایان دادن به زندگی و مهاجرتی عظیم تر سوق داده، باید همان جامعه و نهادهایی باشد که گمان می‌کرد می‌تواند در این بازگشت به وطن، جایی میانشان داشته باشد. حذف مواجهه کاوه با ساختارهای بزرگتر جامعه، روند دراماتیک متن را دچار خلل می‌کند و میانه اثر نمی تواند پشتوانه خوبی برای آن پایان درست و هوشمندانه باشد. پایانی که در آن کاراکتر اصلی حذف می شود و قضاوت‌های ویرانگر باقی می‌ماند.
در کارگردانی به نظر این فقدان تشدید می‌شود. طراحی صحنه میزانسن را تحت تاثیر قرار داده. میز مرکز صحنه گویا صرفا برای خالی نبودن و یافتن دلیلی برای حرکت بازیگران وجود دارد. همین میز باعث شده بسیاری از حرکت‌ها بارها تکرار شود و نتوان هدف مشخصی که در راستای شکل گیری فرم و اتمسفر اثر باشد را در میزانسن دنبال کرد. ضمن اینکه اجرا در چند مقطع منطق رئالیستی خودش را نقض می‌کند و این مساله باورپذیری و ارتباط مخاطب با اثر را مشکل می‌کند.
در پایان باید بگویم بازی‌های خوبی را در این اجرا شاهد هستیم. بازی‌های خوبی که گویا توسط خود بازیگران در خوب بودنشان باوری قطعی وجود ندارد و این مسئله حداقل در اجرایی که شاهد بودم به وضوح لمس می‌شد. بازی ها روان، به اندازه و خالی از اغراق‌های غیر ضروری است به خصوص در مورد بازی پیمان محسنی و الهه شه پرست با اطمینان بیشتری می توانم این را بگویم.

امید طاهری
نمایشنامه نویس، منتقد تئاتر و عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران