امشب به دیدن نمایش باغ وهمی شیشه ایی نشستم
متنی که هزاران بار ارزش دیدن و کار کردن داره واین بار با برداشتی نو و جدید مواجهه شد
صحنه ایی تازه نورپردازی خوب و دنیایی وهم آلود که نشان از ذهن مالیخولیایی کارگردان نمایش داشت تمامی اجزای صحنه به موقع و به جا بود ولی از لحاظ بازی با اینکه چند اجرا از جناب آقای دشتی دیدم این بار چیزی جز اجرا خوانی روی صحنه ندیدم در یک صحنه هم گویا بازی خود را فراموش کرده بود که با پاسکاری بازیگر مقابل به حالت صحنه ایی برگشت
بازیگر نقش لورا بیش ار حد در نقش خود فرو رفته بود و این ریتم و تمپو بازی اش را تحت تاثیر قرار داده بود
بازی خانم نیک بین مثل همیشه پر قدرت و در لحظه به لحظه نمایش در جای درست و به جا انرژی و حضورش را تثبیت میکرد و از بقیه یک سر و گردن بالاتر بود
بازیگر نقش جیم به غیر از چند لحظه جزئی که به سرعت از بین رفت و دیده نشد از روان بودن و تسلط ایشان خبر میداد
در نهایت گویی بازیگر ها چیزی گمشده در صحنه داشتند که حلقه مفقوده ای است که توسط کارگردان کامل میشود