در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نیلوفر: _{#}_موقت_و_بی‌ربط یادمه سالهای آخر دانشگاه‌ بود ... رویا کل
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:38:45

#موقت_و_بی‌ربط



یادمه سالهای آخر دانشگاه‌ بود ...
رویا کلاس فرانسوی ثبت نام کرده بود...ازش پرسیدم چون عاشق زبانی، فرانسه می‌خونی؟! یا دوست داری بری؟! گفت معلومه!!! همممه دوست دارن برن...
گفتم ولی من دوست ندارم برم...
گفت پس حتما اینجا جات خوبه و اوضاعت ردیفه...(اهل کنایه زدن نبودها،جدی می‌گفت)

این روزا همش یاد این حرفش ... دیدن ادامه ›› میفتم...

یادم نیست مکالمه‌مون ادامه پیدا کرد یا نه؟!
ولی همینش عجیبه...اینکه همیشه وقتی گفتم نمی‌خوام برم، این جمله رو یه مدلی شنیدم...
و تناقض همین‌جا بود...که من مطلقا جام خوب نیست!!! پس چرا نمی‌خوام برم؟؟؟



اینها البته برای اون سالهاست...الان دیگه خیلی دوست دارم برم...اصلا بدجوری دوست دارم برم...
همش هم از خودم ناراحتم...احساس می‌کنم‌ من از اون آدم‌هام که دوزاری‌م دیر میفته...که اون موقع که‌چهار تا بچه سال آخری چمدونشون هم بسته بودن،من کجا بودم؟ توو هپروت... من همیشه دیر می‌فهمم...

از طرفی هم ‌میگم،اتفاقا رفتن باید همراه با بُریدن و کَندن باشه...وگرنه سوار موج شدن،تهش می‌تونه سرخوردگی زیادی داشته باشه...
پس نگران‌ نباش برای این تاخیرهات...نارحت نباش که اون موقع دوست نداشتی بری...


ولی باز نمیشه...
هر روز جدیدی که میاد،با خودش یه گه خوردن از نرفتن،همراه داره...

اون جمله آخر 😞😞😞 هر روز بد و بیراه میگم!
۲۲ تیر ۱۴۰۱
نمیدونم چرا احساس میکنم انقدر ماها توی این سال‌ها داغون شدیم که همون بهتر یه بمب بخوره رو سرمون خلاص شیم. کلا فکر نمیکنم هرگز کابوس اینجا چه با رفتن خودمون از این مملکت چه با رفتن اینا از این مملکت تموم بشه.
۲۵ فروردین
نیلوفر
میثم جان خودتم کم پیدایی‌ها... حالا‌ ما هیچی نمیگیم😏😁
آره قبول دارم ...
۲۵ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید