در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مهریار درباره نمایش هیچ کس نبود بیدارمان کند: "هیچ کس نبود بیدارمان کند" انسان همیشه در رنج است. این رن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:50:49
"هیچ کس نبود بیدارمان کند"

انسان همیشه در رنج است. این رنج گاهی در اجتماع، گاهی در خانواده و گاهی در خلوتِ تنهایی خود با خود ،به مصاف آدمی می آید. آخرین شب بهارِ 1394 را به تماشای رنج ها و دغدغه های خانواده ای ایرانی متعلق به دهه ی سی نشستم که شاید به نحوی در امروزِ هر خانواده ای، از همین جنس اما به شکلی دیگر دیده شود.
"هیچ کس نبود بیدارمان کند" را می توان تشریح روابط اعضای یک خانواده ی ایرانی در بازه ی تاریخی خاص، گره خورده با احساسات و عواطف، جنجال ها و عقاید سیاسیِ گاه متقابل و گرایش به مدرنیته همراه با حفظِ اصالتِ وجودی و زمینه ای از اعتقادات و رسومِ قدیمی خانواده ی ایرانی دانست، که هر کدام بر یک دیگر تاثیر می گذارند. بیان عقاید و دیدگاه های مختلف از ویژگی های "هیچ کس نبود بیدارمان کند" است.
روابط هر کدام از شخصیت ها و نحوه ی شکل گیری این روابط تا جایی از داستان مبهم است که رفته رفته روشن می شود و داستان به سرانجام می رسد.
هرچند که معمولن متون پرتکلف را نمی پسندم اما قلم شیوای محمد امیر یار احمدی را تحسین می کنم. قلمی سرشار از جملات و کشمکش های طلایی و کلیدی که آن طور که باید ، در بهترین لباس و شفاف ترین حالت ، در ذهن حک می شود. جملاتی که می شود قاب شان گرفت و به دیوار زد. جملاتی که می شود در ذهن سپرد و ... دیدن ادامه ›› به آن ها تکیه کرد. جملاتی قاطع، با شکوه، تلخ و حماسی.
تا به حال موفق به تماشای تئاتری به کارگردانی پیام دهکردی نشده بودم و ناگفته نماند که بسیار مشتاق چنین تجربه ای بودم. پیام دهکردی هنرمندی دقیق، متفکر و خلاق است که درخشش او را در قالب بازیگر بار ها و بار ها دیده بودم. شاید همین ها بود که باعث شد "انتظار بیش تری" برای کارگردانیِ "هیچ کس نبود بیدارمان کند" داشته باشم و در تمام طول اجرا منتظر یک "خلاقیت ناب" باشم. خلاقیتی از جنسِ پیام دهکردی.
و اما هارمونیِ بازی گران که بسیار تحسین بر انگیز است. بازی های خوب، روان و دل چسب. نکته ی قابل توجه و مشترک بین تمام بازی گران، فنِ بیان و صدای بسیار قوی است که البته این نقطه ی قوت از تئاتری که کارگردان ش پیام دهکردی باشد (چه از نظر انتخاب بازی گر و چه از نظر تمرینات) قابل پیش بینی ست.
ایده ی استفاده از چمدان هرچند که شاید نماد گذر انسان ها، گذر زمان، رجعت و روانی زندگی باشد، اما "اجرا"ی این ایده به اندازه ی کافی خوب نبود. همین طور "اجرا"ی نورپردازی می توانست بهتر باشد. که شاید این قبیل ضعف ها مربوط به امکانات سالن و دلایل این چنینی باشد.
در پایان تماشای این کار را به دیگر دوستان پیش نهاد می کنم.