«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
و دونکته مهم دیگه اقای خوشبختیان لطفا داستان چشمهایی که مال توست از این کتاب رو بخونید بر اساس این داستان من و سجاد یک متن نوشتیم در جشنواره رد شد بهمون نامی که میگید داستان شخصیت و دیالوگ ها از داستان کتاب من بود خدا رو شکر میکنم که کناب و تاریخ نگارش داستان ها موجوده! بعد من یک متن دیگه نوشتم بدیهی است که چون همه این متون و حتی متنی که دوست و کارگردان خوبمان علی نرکس نژاد با اقتباس از این داستان ( چشمها) نوشت و چون بیس نمایش ها داستان من بود مشترکات بسیار داشته و دارد شاید فقط نوشته اقای نرگس نژاد بادی که تورا خشک کرد مرابرد دور تر از داستان من شده بود پس صاحب اثر شخصیت ها و بند بند دیالوگ ها شخص بنده به روایت چهارسال سابقه ماندن کتاب در ارشاد و در سال ماندنش در نشر چشمه دارم که همه قابل اثبات است اخرچه بالاخره کناب پارسال چاپ شد /
دوم اینکه تکرار و در هم رفتن شخصیت ها و قصه های نمایش گروه ما گرچه فقط دو بار صورت گرفته اما مثل کتاب های امیل زولا این یک علاقه شخصی برای من است که ادم هایی با غرابت و ربط های داستانی را هربار برای ماندگار شدن حتی با اشاره به داستان یا شخصیتی زنده نگهدارم این تابستلن برش زندگی یک زن و دخترش بود حالا برش زندگی همان زن و رقیبش را میبینیم که در این تابستان به این رقیب فقط اشاره ای میشد.
سلام بهاره رهنما هستم اپیزود اول این نمایش در این تابستان هم وجود داشت من بازنویسی و برای لینک به اپیزود دوم حتی بازی خانم ادبی را تغیر دادم هر دو متن از روی داستان خود من و کتاب ماایخولیای محبوب من که در زمان نمایش این تابستان زیر چاپ بود و پارسال چاپ شد نوشته شده متن دوم هم که اصولا فقط در شیراز اجرا شده بود طبق اصول حرفه ای از دوست عزیزم سجاد افشاریان در بروسور هم تشکر کردم گرچه شخصیت ها داستان و حتی جملات خصوصا جملات اضافه شده در بازنویسی همه در اپیزود اعترافات یک عشق از کتاب مالیخولیای محبوب من موجود است و خوشبختانه دوستان میتوانند بعد دیدن نمایش به کتاب مراجعه کنند به هر حال اگر کار قبل از روی داستان من و شخصیت های کتاب من و باز هم با بازنویسی من نبود جای صحبت بود با این توضیح و بنا بر مستندات کتاب بیشک جای شبهه ای باقی نمی ماند.