در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال یاور اول | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:40:10
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پرطمطراق
کوبنده
جذاب
و فوق العاده
برای تماشای این اثر باید چند چشم قرض کنی و بیای و الا از حسرت ندیدن بازی های خوب بازیگران متعددی که از جون و دل برای این نمایش مایه می گذارند رنج خواهی برد...
همه گفته اند از بازی ها، نور و صحنه و گریم و موسیقی خوب و الحق که خوب....
اما نویسنده چی؟ باورم نمی شد که ... دیدن ادامه ›› می دانست...!
باورم نمی شود که می داند...!
شاید هم نمی دانست و من دانسته های خود را با تماشای این اثر نشخوار می کردم...!
اما هیجان آنچه فکر می کردم نویسنده قصد ابلاغش را دارد بیشتر پای تماشای آن میخکوبم می کرد...
خلاصه کردن این روایت به برهه ای خاص از تاریخ که عده ای یهودی به دست حکومت نازی در اتاق گاز خفه شدند مایوس کننده است...
بلکه این نمایش روایت همه سیاست حاکم بر روح رنجدیده و طاقت بریده (اسبان سرکش وجود یکایک همه ما) بود.
اقلیت گلوبال پنهان از دیدگان که در هر دیری (مثلا آلمان) مترسکی (مثلا هیتلر) را حاکم سازند و بدان مردمان رو به دو یا چند گروه (مثلا ارتودوکس و اشکونازی) تقسیم کنند... تا نه فقط مال و منابع آن ها را به جیب زنند و بلکه آن ها را به مثابه بردگان جسمی و جنسی خود در صحنه نمایشی که خود ساخته و پرداخته اند به بازی بگیرند و به تماشا بنشینند و هر وقت که خواستند جانی بستانند یا بکارت از دختری بربایند یا به سر تا پای بنده ای بشاشند...
آن ها به افسار فقر و تازیانه "بهره های گوناگون مالکانه" فرودستان را به کنترل دارند...
و به نوای "ویالون" و حاکمیت رسانه "خوراک مغز" اقشار متوسط جامعه را فراهم آورند (زن ویالون نواز که تاجی از قاشق و چنگال بر سر داشت)
دارا و ندار و بی دین و با دین را به رویارویی فراخوانند و هرگاه این دو قطبی ها رنگ کهنگی گرفت مترسکی جدید با مضحکه ای جدید (کله شش ضلعی) از نو بنا کنند...
اما تو بخند... تو بخند... تو بخند...
و چه مناعت طبعی که بازیگران پشت به تماشاگر مردند و برای بدرقه آن ها و مواجهه با دست زدن هاشان از زمین برنخواستند و به آن ها تعظیمی نکردند...
که جهل و عظم را با هم منافات هاست...
از بس که از دست ندانستن مردمی که به تماشای رنج یکدیگر نشسته اند و هنوز ندانسته اند که همه آن ها بازی خورده اند، مرده اند...
از بس که مرده اند...
درود بر این تیم...

خوب چشم که نمیشه قرض کرد اما می شود باز هم به تماشا نشست...
تعجب نمی کنم اگر دوستان چندباره به دیدن این نمایش نشسته باشند
زیاد میشه گفت و شنید ولی فعلا هجوم افکار متلاطم شده از امواج این نمایشی که چند ساعتی بیشتر از تماشایش نمی گذرد بیش از این رخستم نمی دهد...
درود بر این تیم...
بازی خوب خانم رضی یک تنه کار را درآورده بود و خواسته یا ناخواسته بازیگر سریال کره ای وکیل وو را در ذهن تداعی می کرد...
صدابرداری و نور عالی بود تا جایی که تلاش بیشتر برای هماهنگ ماندن اکت ها با موزیک ها مطلوبی بود که عطش را در بیننده اطفا نمی کرد و با وجود جذابیت زیاد کمتر از آن بهره گرفته شده بود..
ضعف بزرگ نمایش اصرار کم معنی در عدم استفاده از اشیا در صحنه اصلی نمایش بود
جایی که پانتومیم بازیگران نفهمیدن اتفاقات را برای تماشاگر باقی می گذاشت
این که جاهایی از داستان برایت باز بماند جذاب است ولی هیچ چیز به اندازه نفهمیدن اتفاقاتی که در برابر چشمت می افتد آزار دهنده نیست به ویژه اینکه نمی فهمی بازیگران با چه اشیائی کلنجار می روند...