در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال گروه نمایش پرسه های موازی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:47:47
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
غیرقابل تمدید/ تنها 2 اجرای دیگر تا پایان پرسه های موازی
فقط دوشنبه و سه شنبه

پرسه_های_موازی ؛ صرفا دو شب و دو اجرای دیگر در روزهای دوشنبه و سه شنبه ١٢ و ١٣ مهر خواهد داشت و این آخرین تمدید این نمایش است.
به گزارش روابط عمومی مرکز تئاتر مولوی، نمایش "پرسه های موازی" این شب ها میزبان تعداد زیادی از هنرمندان و چهره های نام آشنای سینما، تئاتر و هنر کشور بوده است. بنابراین گزارش تا کنون افرادی چون قطب الدین صادقی، گلاب آدینه، آتیلا پسیانی،لوریس چکناواریان، محمد حسین فرحبخش، شیرین بینا، خسرو معصومی، عباس رافعی، سید جمال ساداتیان، کاوه سجادی حسینی، خسرو شهراز، میکائیل شهرستانی، بزرگمهر حسین پور، ناصر آقایی، احمد طالبی نژاد، امیر عابدی، فرشاد منظوفی نیا، محمدعلی سجادی، علی سرابی، مهدی میامی، امیرکاوه آهنین جان،
محسن قاضی مرادی، محمد بحرانی، رضا ثروتی، شیرین یزدانبخش، مهوش وقاری، شبنم قلی خانی، علیرضا دریابیگی، بهرام افشاری، محمد کارت، فرانک کلانتر، رضا رخشان، شهرام زرگر، مسعود دلخواه، پریسا مقتدی، رویا افشار، وحید آقاپور، آرش فلاحت پیشه، شهرام مسلخی، احسان سلطانیان، پرستو گلستانی، محمد مساوات، ... دیدن ادامه ›› شیوا مکی نیان، حمیدرضا قطبی، سروش طاهری، پوریا رحیمی سام، مهرداد خوشبخت، هما جدیکار، بهزاد صدیقی، السا فیروز آذر، یارتا یاران، مهرداد رایانی مخصوص، سید علی سجادی، داوود خیام، رضا معطریان، کیوان کثیریان، ابراهیم ایرج زاد، نازنین خزائی، غزل معصومی، عمار تفتی، سامان خلیلیان، محمد هادی عسکری و ... از جمله هنرمندانی هستند که تا کنون به تماشای این اثر نمایشی نشستند.
پرسه های موازی نوشته و کار پیام لاریان با بازی الهام نامی، آسو بهاری و بهروز خرم توانسته استقبال خوب و نظر مثبت عمده ی هنرمندان و تماشاگران را جلب کند. تهیه کنندگی پرسه های موازی بر عهده ی سجاد افشاریان است.
این اثر فقط ٢ شب دیگر و تا ١٣ مهر، ساعت 20:30 به مدت 55 دقیقه در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی به صحنه می رود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به آگاهی می رساند با توجه به تمدید دوباره نمایش پرسه های موازی، این نمایش صرفا تا روز 13 مهرماه به روی صحنه خواهد بود و امکان تمدید دوباره آن وجود نخواهد داشت.

به گزارش روابط عمومی مرکز تئاتر مولوی، نمایش "پرسه های موازی" که این شب ها میزبان تعداد زیادی از هنرمندان و چهره های نام آشنای سینما و تئاتر چون گلاب آدینه، قطب الدین صادقی، شیرین بینا، محمد مساوات، خسرو معصومی، عباس رافعی، سید جمال ساداتیان، خسرو شهراز، شیوا مکی نیان، پرستو گلستانی، امیر عابدی، فرشاد منظوفی نیا، محمدعلی سجادی، علی سرابی، مهدی میامی، امیرکاوه آهنین جان، شهرام زرگر، مسعود دلخواه، پریسا مقتدی، رویا افشار، شهرام مسلخی، احسان سلطانیان، مهرداد خوشبخت، هما جدیکار، بهزاد صدیقی، السا فیروز آذر، مهرداد رایانی مخصوص، سید علی سجادی، آرش فلاحت پیشه، وحید آقاپور، داوود خیام، رضا معطریان، کیوان کثیریان، ایراهیم ایرج زاد، نازنین خزائی، غزل معصومی، عمار تفتی، بزرگمهر حسین پور، محمد هادی عسکری و ... بوده، به کار خود در تاریخ 13 مهرماه پایان خواهد داد.

پرسه های موازی نوشته و کار پیام لاریان با بازی الهام نامی، آسو بهاری و بهروز خرم و تهیه کنندگی سجاد افشاریان هرشب ساعت 20:30 به مدت 55 دقیقه در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی به روی صحنه می رود.
سانس ویژه نمیذارید ؟؟ یکم زودتر از ساعت ۸،۳۰ ، اگه میشد خیلی خوب میشد ، دوست دارم ببینم دوباره این نمایش فوق العاده رو
۰۹ مهر ۱۳۹۵
با تشکر از شما دوست عزیز، متاسفانه به دلیل برنامه ریزی تئاتر مولوی، این مسئله امکان پذیر نمی باشد.
۰۹ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیام لاریان: دوست دارم در مورد مرگ خودم بنویسم / خودکشی دسته‌جمعی بر صحنه تئاتر

گفت و گو با پیام لاریان به بهانه اجرای نمایش پرسه های موازی
http://honaronline.ir/Pages/News-77781.aspx
بهروز خرم این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بهروز خرم این را خواند
کیانا نسودری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش «پرسه های موازی» فردا، پنجشنبه، اول پاییز میزبان هدیه تهرانی، بازیگر برجسته سینمای ایران خواهد بود.

به گزارش روابط عمومی گروه نمایش، این نمایش که تا کنون میزبان هنرمندان برجسته ای چون قطب الدین صادقی، خسرو معصومی، فرشاد منظوفی نیا، اشهرام مسلخی، امیرکاوه آهنین جان، شهرام زرگر، مسعود دلخواه، پریسا مقتدی، رویا افشار، مهرداد خوشبخت، هما جدیکار، السا فیروز آذر، مهرداد رایانی مخصوص، سید علی سجادی، رضا معطریان، کیوان کثیریان، عمار تفتی، بزرگمهر حسین پور، محمد هادی عسکری و ... فردا، یکم مهرماه، میزبان هدیه تهرانی، بازیگر برجسته سینمای ایران، سید جمال ساداتیان، تهیه کننده سینما و عباس رافعی کارگردان برجسته سینما خواهد بود.
بهروز خرم و ذوق زده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دکتر قطب الدین صادقی به تماشای پرسه ها نشست
«پرسه های موازی؛ مصداق صحیحی از هنر امپرسیون»

به گزارش روابط عمومی مرکز تئاتر مولوی، دکتر قطب الدین صادقی مدرس دانشگاه، نویسنده، کارگردان و بازیگر دوشنبه شب، بیست و نهم شهریور به تماشای نمایش پرسه های موازی نشست.
صادقی پس از تماشای پرسه های موازی به کارگردانی پیام لاریان در دیدار با بازیگران و عوامل این نمایش، ضمن آنکه به شدت متاثر شده بود، گفت: خیلی متألم و در عین حال خوشحالم و این احساس دوگانه، تاثیرات همان چیزی است که هنر به معنای مدرن اش بر ما می گذارد.
این استاد دانشگاه، ضمن جادو خواندن فضای این نمایش افزود: هنر مدرن به دنبال یک تاثیر حسی عمیق به معنای امپرسیون و فارغ از تکنیک ها و مسائل کلاسیک هنری است و من خوشحالم از این بابت که تمامی آنچه را که هنر مدرن از آن سخن می گوید، در این اجرا دیدم. و خوشحالترم از اینکه می بینم هنوز گروه تئاتری هست که دغدغه های نسل سرگشته ی خود را در تئاتر امپرسیونیستی جستجو کند و راه درست را در هجمه ی بی مسئولیتی ها و تجارت برخی در تئاتر، اینگونه صریح ... دیدن ادامه ›› و قاطع پیدا کند. زیرا تئاتر جای دروغگویی یا کاسبی نیست و اثر شما به معنای واقعی بازتاب سرگذشت وحشتناکی است که به این نسل می رود. نسلی که شعور و شور زندگی دارد. و این به شدت مرا مغموم و متألم کرده است.
وی با اشاره به احساس قرابت با شخصیت های نمایشنامه عنوان کرد؛ دانشجویانی داشتم که سرنوشتی چون علیرضا و فریبا و مانی داشتند و امشب در طول اجرای نمایش و نقش آفرینی درست شما بازیگران، مدام آنها از جلوی چشمانم رد شدند و برایم زنده شدند اما دریغ و صد افسوس که آن استعدادهای بی بدیل حالا در جهانی دیگرند.
صادقی، متن، کارگردانی، طراحی صحنه و بازی درخور بازیگران این نمایش را شایسته تقدیر دانست و افزود: همواره با حسن نیت تئاتر می بینم تا اثر بر من وارد شود و معمولا با چند اشتباه در بازی یا متن یا کارگردانی درونم آشفته می شود اما این نمایش، یک اثر فرهیخته، دغدغه مند و تاثیر گذار است. چنانکه گویی تماشاگر را سحر و جادو می کند.
بنابراین گزارش؛ پرسه های موازی تا کنون میزبان هنرمندان بسیاری بوده و توانسته نظر مثبت ایشان را جلب کند.
الهام نامی، آسو بهاری، بهروز خرم بازیگران و سجاد افشاریان تهیه کننده پرسه های موازی هستند.
پرسه های موازی در آخرین اجراهای خود هر شب ساعت ٢٠:٣٠ در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی به صحنه می رود.

بهروز خرم این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت رویا افشار
به بهانه اجرای پرسه های موازی.....

فلسفه دوران مدرن از درون ریزبافت های زندگی روزمره ،سادگی های به عادت در آمده، ترس ها و امیدها و یاس و پیش پا افتاده ترین اتفاقات،شکل میگیرد......و این همان بازی مکالمات سقراطی است که در پرسش و پاسخ های وی با عوام مردم رخ میداد، سیاست ،ئیدئولوژی و حکومت ها ،آنگاه که بر انتزاعی ترین وجوه جامعه حکومت میکنند، و بر سهل ترین پایه های زندگانی وسطحی ترین روزمره گی ها نظارت دارند، لاجرم تفکر را دچار انتزاعی میکنند که خلاصی از آن دیگر چندان آسان نیست و فلسفه دوران مدرن از این انتزاع آغاز میشود،
امشب فرصت آن میسر شد،تا در تالار مولوی شاهد یک اجرای فوق العاده باشم.....پرسه های موازی،به نویسندگی و کارگردانی پیام لاریان....ابتدا سعی میکنم،درک خود را از این گروتسک موفق بیان کنم،نویسنده (پیام لاریان) در کلمات،شیوه مستند روایی را پیش گرفته،یک رخداد ،که شاید تیتر و شرح کوتاه آن را جایی خوانده،مثلا در ستون کوتاهی از یک روزنامه،که اگر اینچنین بوده باشد، صرفا یک خبر کوتاه بوده،بدون شرح و جرح واقعه،آخر مدت هاست که دیگر قرار نیست اخبار با بار منفی،در اوراق روزمره گی جامعه جایی داشته باشد،باری به هر طریق یک خبر تکه و پاره،نویسنده را برانگیخت تا در باره شرح آن ،خیال خود را رها ساخته، ... دیدن ادامه ›› و روایتی را خلق کند،که اگر چه خیال است،اما نه مگر آنکه،هر انچه خیال است،از واقعیت سرچشمه میگیرد،ونویسنده،چنان تحت تاثیر وخامت خبر شده،که پی گیر رخداد شده و تا آنجا که امکان وتوانایی اش یاری داده، شرح ریزه وقایع این رخداد را جویا شده....و در نهایت آن را به نمایشی مستند تبدیل کند، و همین شیوه مستند روایی را در اجرا نیز بکار گیرد.....نویسنده در تاریکی صحنه حضور دارد و با لحنی خبری، به دور از القاء هر احساسی،خط ربط اجرا را ،انگار که از روی برگه خبر،برای تماشاچی در تاریکی مانده،میخواند،سه پرسوناژ در متن و در اجرا حیات می یابند، مانی همان آرش، علی رضا همان بابک و فریبا همان نادیا....این سه پرسوناژ و موازی های آنها،مستند پیام لاریان را روایت میکنند، اما نه با لحن خبری، بلکه روایت مستند را در پیش چشم تماشاچی زنده میکنند.....
خب تا همین جا،یک اتفاق خوب افتاده، واقعیت را چنان دچار انتزاع کرده ایم، که نیاز تماشاچی به هر گونه قصه و داستان را از بین برده ایم..... ونویسنده در متن و کارگردان در اجرا،چنان موفق این متلاطم را وزین ساخته،که در پایان نمایش،به عنوان تماشاچی،احساس میکنیم، واقعه درست جلوی چشم ما رخ داده و ما ناظر حقیقی فاجعه ای بودیم .....
اتفاق بزرگ بعدی، فضا و صحنه نمایش پرسه های موازی است.....
در اجرای متن های انتزاعی،اگر فکر کنیم،یک اتفاق خوب را تنها یک نفر حادث شده، خیالی پوچ بیش نیست، لا اقل من اینطور فکر میکنم، در اینگونه اجراها، همه چیز حاصل یک فکر و شور جمعمی است و در نهایت،تفکر جمعی در پی شخصیتی توانا،برای خلق خیال و تفکر خود است، واین شخصیت، در اجرای پرسه های موازی،سعیدحسنلو،طراح جوان و خوش فکر بود،که چندی است ،فضاسازی های فوق العاده ای از او میبینیم،و این آخری،پرسه های موازی،یکی از نقاط اوج او بوده، سه پرسوناژ و موازی هایشان، در طراحی صحنه، از تقسیم جایگاه تماشاچی آغز شده، تماشاچی برای استقرار، در سه وجه تقسیم شده،که هر وجه،موازی میز و یا به عبارت بهتر،جایگاه سه گوش میان صحنه است، پس به این ترتیب، سایه ها،درخطوط موازی، همراه با پرسوناژهای میان صحنه،در جایگاه تماشاچی تکثیر شده و انگار که تا آخرین نفس زنده ادامه دارد، واین قاعده به اصل مستند نمایش کمک بسزایی میکند....
ودیگر کف صحنه،من شخصا به اتفاقی که بر کف صحنه رخ میدهد،بسیار ارزش قائلم....و بسیار تاسف میخورم از حکایت هایی که آرایش کف صحنه را،بعنوان بستر رخداد،نادیده میگیرند، سعید حسنلو،کف صحنه را با صفحه ای مثال صفحه شطرنج آرایش کرده، نه یک شطرنج متقارن، بلکه در گوشه هایی،تقارن را به هم ریخته،بدون آنکه شرح شطرنج را از دست بدهد....در یک بستر به ظاهر آراسته،اتفاقاتی رخ میدهد، که اگر بی دقت کافی با آن برخورد کنیم،هرگز آن را در نمی یابیم، مثال همین پرسوناژهای مساوی، در جامعه ای بظاهر منظم، با برنامه ای ظاهرا منظم، گاه از کنار شواهدی عبور میکنیم،که واقعیت این نظم حقنه شده را به سخره گرفته و حقیقت موجود را فاش میکند....و چه بسیار،مدام و مدام از کنار این آشفتگی ها میگذریم بی آنکه فرصتی برای تأمل به خود بدهیم.....سعید حسنلو همین شیوه را در طراحی نور هم اجرا کرده، استفاده از نورهای موضعی،کوچک و خاکستری، که همانندکورسویی در روشنایی روز آفتاب سوز، باریکه راهی چون مسیرهای مفقوده،روبه حقیقت می رود......در این موارد نیز،اجرای پرسه های موازی، هم پای متن نویسنده و تالیف تفکر کارگردان،بسیار موفق بوده.....
و میپردازم به بازی ها، سه بازیگر جوان،بانو الهام نامی و آقایان آسو بهاری و بهروز خرم، خالق وزندگی بخش کلمات پیام لاریان بودند، اجرای هرسه بازیگر جوان، تا آنجا دچار ودرگیراحساسات میشود که مبادا، شیوه مستند اجرا را بر هم بریزد، سه تیپ حرکتی،با میزانسن های کوتاه ،بدون هیچ اغراق در حرکت و اندام،فریم به فریم،به موازات این سه گوش در حکت اند، و مدام توازن سه گوش را حفظ میکنند، تا مبادا سه پایه لق جامعه سرنگون شود.....آخر در سیاست جدید دوران،دیگر هیچ پرسوناژی آنچنان اهمیت ندارد تا بر اساس آن،ساختارجامعه دستخوش دگرگونی شود،در فلسفه مدرن، انسان توده ای است،که میتوان آن را قربانی کرد،تا از زمین موجود،سهم بیشتری به چنگ آورد، و در این نمایش نیز،هیچیک از پرسوناژهای انسانی،آنقدر اهمیت ندارند، تا بر او به چشم یک انسان نگاه کردوتا شاید فریاد او را شنید،تا شاید راهی برای نجات او جست.....سه آدم،یک مونث،دو مذکر، در جایی، که آنهم نشانی دقیقی ندارد،فقط کهنه سرایی است تاریک و نمور،در یک جای دور، شاید نزدیک،اما نه در دید رس، خود درپی راه نجاتی برای خویشتن،تیتر یک خبر را میسازند، درد چه بوده؟ نه،چیز مهمی نیست، در حرکت سربالایی سیاست و بینش اجتماعی، سنگ ریزه هایی هستند،که ناگزیر عقب مانده و در یورش این عقب ماندگی،بناچار خفه میشوند، سه تیپ،نمایش پرسه های موازی،هیچ کس نیستند،اصلا آدم های مهمی نیستند،هیچ جایگاه مهمی در چرخه رو به بالای سیاسی ندارند، نه در برد برد شریک اند و نه در باخت باخت و نه در بر باخت، صرفا نفوس انسانی بی هویت شده اند، هیچ یک از بازیگران این نمایش،وارد شخصیت سازی و یا کسب هویت پرسوناژ نمیشوند، هر کدام صرفا مستندی را ایفا میکنند، تا شرح نویسنده و دیدکارگردان از متن را تجلی کنند، جراحی یک خبر،همین و همین شیوه اجرای مستند بازیگران، برعمق فاجعه رخ داده می افزاید....او میتواند من باشد،من میتوانم آن دیگری باشم،آیا غو فرزند من نیست؟ او دختری نیست که هر روز در عبور از کوچه او را میدیدم و حالا مدتی است که دیگر نیست؟ راستی پسر همسایه مان کجاست؟ نکند هم او باشد؟.......
باری بسیار حرف برای گفتن لا بلای پرسه های موازی دارم، اما تنها به همین بسنده میکنم،هرچند همین هم طولانی شد......
ودر آخر ،نظر شخصی ام را میگویم،بسییار کار را دوست داشتم، و با این اجرا همانطور وهمانقدر ارتباط گرفتم که منظور نظر کارگردان ،به عنوان مولف اثر بود.....وبازی درخور تامل بازیگران جوان برایم بسیار جذاب آمد،علی الخصوص بانو الهام نامی،که از بیان قوی تری برخوردار بودند، وخط پایانی،اینکه،اخبار گویای حوادث تلخی است،من متاسفم برای جوانانی که ناگزیر مایوس میشوند،ناگزیر سرخورده میشوند،ناگزیر به هم کشی دست می یازند، و خوشحالم برای هنر تئاتر،که همچنان پیشرو روشنفکر هنرهاست و آنجا که سرمایه هابرای آثار آثار سفارشی نخ نما صرف بلاهت شده،در تالار دانشجویی و جوان،همین بغل گوش مان، چنان نیشتری بر تماشاچی وارد میکند که چاره نمی ماند،جز فریاد،«به این سو نگاه کن،من واقعیت دارم»....
خوشحالم که این اجرا را دیدم و خوشحالم برای وجود چنین جوانان فرهیخته ای، که شانه از زیر بار درد خالی نمیکنند ودچار بی دردی نمیشوند.....
مرسی گروه پرسه های موازی......

رؤیا افشار..
24/6/95
"بازی درخور تامل بازیگران جوان برایم بسیار جذاب آمد،علی الخصوص بانو الهام نامی،که از بیان قوی تری برخوردار بودند.."

"خوشحالم برای هنر تئاتر،که همچنان پیشرو روشنفکر هنرهاست ".
۲۵ شهریور ۱۳۹۵
... و خوشحالم برای هنر تئاتر،که همچنان پیشرو روشنفکر هنرهاست و آنجا که سرمایه هابرای آثار آثار سفارشی نخ نما صرف بلاهت شده،در تالار دانشجویی و جوان،همین بغل گوش مان، چنان نیشتری بر تماشاچی وارد میکند که چاره نمی ماند،جز فریاد،«به این سو نگاه کن،من واقعیت دارم»....
۲۵ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به آگاهی میرساند نمایش پرسه های موازی، همزمان با جشنواره تئاتر شهر در سالن اصلی تئاتر مولوی، راس ساعت اعلام شده (20:30) به نمایش درخواهد آمد و بدیهی است اجرای نمایش طبق روال اعلام شده خواهد بود.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

پرسه های موازی ، اضطراب تاریکی در ضربان سکوت

پرسه های موازی تلخ است ولی عاری از حقیقت نیست.نبضی پنهان زیر پوست شهر است ولی دیده نمی شود. پرسه های موازی آیینه تمام نمای این ضربان هولناک است که به عریانی تمام ، خود را به رخ می کشد که باور کنی یا نکنی هست ، وجود داردکه اگر امروز به اختیار نپذیری، فردا به اجبار خواهی پذیرفت.
پیام لاریان ، دغدغه ی نسل خود را دارد. نسل جوانانی که گویا در تنهایی و تاریکی، به فردای بی نور خود خیره می شوند و در انزوای دهشتناک خود ، دل می بُرند از هر آنچه که نیست و ما تصور می کنیم که هست ! اما بر این باورم که پرسه های موازی برای جوانان نیست ، در مورد جوانان است. تئاتری است برای نسل من که بیاندیشیم به اینکه چرا با ادبیات فرزندان خود ارتباط برقرار نمی کنیم ، چرا دغدغه ها و نگرانی هایشان برای ما قابل درک نیست و مهم تر از همه اینکه چطور می توانیم جهان را از دریچه چشم آنان ببینیم ؟! در راستای انتقال مفاهیمی از این دست ، کارگردان از هر گونه احساساتی گری در صحنه پرهیز کرده و در تمامی لحظات اجرا ، اندیشه ی مخاطب را فعال نگاه می دارد. تماشاگر در مواجهه با اثر ، با فریبا و علیرضا و مانی ، همذات پنداری نمی کند و دلش برای آنها نمی سوزد بلکه به درد می آید و گزش نیش برنده ای را در قلب خود حس می کند که سرچشمه ی این روان نژندی در کجاست و راه چاره کدام است؟ ادبیات متن به راحتی با مخاطب ... دیدن ادامه ›› ارتباط برقرار کرده و بازی های روان و راحت ، باور پذیر هستند . نکته ی قابل تامل در این اثر ، یکدستی اجرا است. از متن گرفته تا کارگردانی ، بازیگری ، طراحی صحنه ، بافت صوتی و حتی پوستر. درتضادی عمیق با نام نمایش در هیچیک از این موارد ، خطوط موازی به چشم نمی خورد. تنها تقاطع است ، شکستن و گم شدن.گویا این موازات ، تنها در یکدلی گروه اجرایی تبلور یافته و معنی شده است. تجلی تفاهم فکری کارگردان و طراح صحنه به خوبی هویداست. سعید حسنلو به عنوان طراح صحنه با پیام لاریان به عنوان کارگردان به عالی ترین شکل اتحاد هنری دست یافته و هر یک ، دیگری را تکمیل کرده اند.الگو های مفهومی موجود در طراحی صحنه ، مفاهیم مسستر در بطن جهان نمایش نامه را به چالش کشیده و عینیت بخشده اند .کف صحنه ، شطرنجی است اما نه یک صفحه شطرنج متعارف ؛ صفحه ای که از یک مثلث بی قاعده تشکیل شده و تمامی خانه های سیاه و سفید آن به هم ریخته اند، آشفتگی جهان نمایش را تصویر می کنند. این تصویر به همراه شکل و ساختار میز و چینش بازیگران به ترکیبی دست می یابد که از هر سو تماشاگر را با تهاجم مواجه کرده و امنیت خاطر او را برای دیدن یک نمایش سرگرم کننده از بین می برد.آینه های تعبیه شده در پازل کف ، تمهید هوشمندانه ای است برای بازتاب نور شمع ها که بدون نیاز به حضور نورهای دیگر ، صحنه ، قابل رویت بوده و در عین حال فضاسازی آیینی صحنه نیز مخدوش نشود. صحنه ، کف محور هست و نیست. هست چون اختلاف سطحی در آن تعبیه نشده و نسبت های ارتفاعی توسط میز و چهارپایه ها ایجاد می شود و نیست چون سایه پردازی موجود در صحنه ، تعلیق بصری قدرتمندی را ایجاد می کند که حکایت عدم وجود نقطه ی اتکایی برای شخصیت های نمایش و گم گشتگی آنها در خلاء لایتناهی است. نور ، در همان لحظات آغازین اجرا ، قراردادهای خود را به وضوح تعریف می کند و خود ، وجهی نشانه ای می یابد.نورهای سقفی فقط در رجعت به گذشته مورد استفاده قرار می گیرند و زمان حال ، با زاویه ی نامتعارف نور از پایین ، نور پردازی می شود. آسمان و زمین خالی از نور هستند و تنها نور موجود در زمان حال ، کورسویی است که از همنشینی سه شخصیت پدیدار شده است و ما از دریچه چشم آنان به این فضا نگاه می کنیم و تاریکی هایی که گذشته از کاربرد اصیل خود در تکمیل نور ، در هماهنگی کامل با سکوت های صحنه طراحی شده است.سکوت هایی فکر شده که گاهی شنیدن صدای زمینه ای و ملایم موسیقی هد ست علیرضا ، آن را بسیار دلنشین می کند.پرسه های موازی تلخ است اما تئاتر است و در این آشفته بازار از معدود لحظاتی است که می توان به زنده بودن تئاتر دل خوش کرد. این لحظه های ناب را از دست ندهید.

فرشاد منظوفی نیا
نقد جالبی بود، راغب شدم برم ببینم پرسه های موازی رو...
ممنون
۲۱ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به آگاهی میرساند، با توجه به محدودیت بلیت های باقیمانده در سه روز اول، امکان خرید بلیت برای چهار روز دیگر فراهم شد.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت کارگردان نمایش

«به جای یادداشت »
سنت یادداشت نوشتن برای اجرا چیز جالبیست. آدم هزار و یک چیز به ذهنش می آید که بنویسد. به خصوص وقتی نمایشی، هشت سال اجرا نرود و بعد از این همه مدت جنازه اش را بخواهی از قبر بکشی بیرون. انواع و اقسام تشکرات و درد دل ها و چیزهای دیگر به سراغت می آید که تصمیم می گیری همه را در چند خط بنویسی. راستش تا چند روز پیش که برای ضبط تیزر رفته بودیم شمال، چند چیز مختلف آماده کرده بودم که وقتی برگشتم بنویسم. اما نمی دانم چه شد که پشت فرمان، وسط باران جاده فیروزکوه، یادم به چیزی افتاد که حالا تصمیم گرفته ام یادداشتم را به کل عوض کنم. پس این چند خط را با عنوان «به جای یادداشت کارگردان» می نویسم.
بهرام ریحانی آدم ویژه ای نبود. مثل باقی تئاتریها بود که خیلی ها اسمش را نشنیده بودند. بویژه در هیاهوی بیماری مجید بهرامی عزیز، خبرش که پخش شد، شاید شوک عجیبی برای کسی نبود. راستش من هم نمی شناختمش. در واقع یک بار هم ندیده بودمش، حتی اتفاقی. توی خبرگزاری که خبر را خواندم، دلم سوخت که کسی به فکرش نیست. خواستم مثلا به سهم خودم کمکی کرده باشم. برای همین عکس و خبر را به همراه چند خط مطلبی توی صفحه اجتماعی ام گذاشتم و گشتم بهرام ریحانی را پیدا کردم و شاید از باب مثلا لطفی که داشتم، او را هم به عکس تگ کردم. وقتی هم که بهرام ریحانی درگذشت، حتی برای تشییع جنازه اش نرفتم. (این بماند که چقدر ... دیدن ادامه ›› بدم می آید از تشییع جنازه. حتی برای خودم) کل زمانی که من و بهرام ریحانی همدیگر را دیدیم، بیشتر از 3 تا 7 دقیقه نشد. کمتر از زمانی که مغزش به قلب فرمان داد تا کارش را تمام کند. دیدار ما به شکلی کاملا اتفاقی در راهروی جلوی کارگاه نمایش تئاتر شهر شکل گرفت. من اجرا داشتم و بهرام آنجا تمرین می کرد. همدیگر را شناختیم و یک چاق سلامتی مختصر و تشکری بخاطر مطلب من. خداحافظی که خواستم بکنم، نمی دانم چه شد که از دهانم در آمد: «خدا شفا بده» انگار توی دلش اندوهی عجیب واسرنگ رفت، پشت لبش را کج کرد، چشمهایش پر از اشک شد، بغضش را خورد و همین.
نمی دانم چه شد آن روز، در جاده فیروزکوه، یک لحظه، بی آنکه به کسی بگویم یادم به بهرام افتاد. به آن بغض لامصبی که کرد. به آن همه اشتیاق برای زنده ماندنش. به تابلو شدنش روی دیوار. به کمرنگ شدن اسمش. به فراموش کردنش. به آن بغضی که مسلم بود در پس آن یک شور ابدی برای زندگی موج می زند. به حسرت زنده ماندن و حسادتی که به زنده ها میکرد. به آن همه شوق، آن همه اندوه، آن همه یأس.
همه ی اینها وقتی به یادم آمده که چند روز دیگر اجرایم شروع می شود. بی دلیل، بی ربط به نمایشم شاید، بی ربط به خودم اصلا، نمی دانم، اما حالا که این به جای یادداشت را می نویسم، تنها و تنها به بهرام ریحانی فکر می کنم. و میخواهم این اجرا را واقعا به او تقدیم کنم. به روح او که این همه میخواست زنده بماند و نشد. و حالا که جهانش با جهان من کلی توفیر دارد، آرزو کنم که از مردنش پشیمان نشده باشد. یا دست کم امیدوار باشم که یک جایی، در میان آن همه ابر که نشسته، به خودش بگوید «نه بابا... خیلی هم بد نبود. بیخود استرس داشتم» و هوای نمایش مرا هم داشته باشد. همین.

-پیام لاریان/14 شهریور
جن پینه دوز این را خواند
پرندیس، ماه منیر تقوی و adelekb این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به آگاهی می رساند امکان خرید بلیت با تخفیف 50 درصد، صرفا برای سه روز نخست فراهم شده است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید