در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال خشایار کیان وند | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:16:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تماشاچی تیاتر امروز به چیزی عادت می کند فرای هنر: به شوخی های جنسی، گفتگوهای خنده آور، متن های پرطمطراقی خارجی با اجراهای سطحی و ... بنابراین طبیعی است که افرادی با تیاتر مسخ این گونه برخورد کنند. امروز، عادت های تماشاچی ما زوال سلیقه ی هنری او است. بعضی ها گوش ها و چشم هاشان را می بندند و هر آنچه را که خرق عادت باشد ملال آور قلمداد می کنند. دوستی به نام آقای شکیبا در اینجا نوشته اند: "کسی را دیدم در تئاتر داشت از همراهانش معذرت خواهی میکرد بخاطر تئاتر!!!" لزوم نوشتن چینین چیزی را در یک سایت عمومی درک نمی کنم. این متن بیش از هر چیز یک درد و دل ِ بی معنی است. انگار آدم حواس پرتی دارد با خودش حرف می زند: "راضی نبودم، خوشم نیومد، چیز خاصی در کل نداشت..." من قصدم از نوشتن صرفا این بود که بگویم بخشی از مخاطب عمومی تئاتر ما متاسفانه دچار نوعی دگم اندیشی است، طوری که هر گونه تجربه ی تازه را پس می زند. جدا از این فضای نقد مملکت ما هم دچار همین خصیصه ها هست، طوری که پیش از اینکه نمایش شروع شود آماده اند که به آن چنگ بیندازند. بعضی ها آماده اند مثل بختک روی اثر بیفتند و راه هر گونه ارتباط با اثر را ببندند. این چنین است که هنر تجربی نو قلع و قمع می شود. من می خواستم به دوستمان بگویم مسخ تجربه ی ناب یک تیاتر تجربی است، با این تفاوت که از اداهای مد روز مصون است و به نحوی از تجربه ی تاریخی خودمان بر می آید. این ناب بودن و این هنر مولف محور چیزی است که حتی از معروف ترین و پر مدعی ترین کارگردانان امروز تیاتر ما بر نمی آید. این اجرای یک متن بزرگ اروپایی نیست، این تولد یک تیاتر است. گذشته از این ها هیچ کس مجبور نیست افکار پراکنده اش را در یک فضای عمومی در اختیار دیگران بگذارد و این لحن و ادبیات که "انگاری کدو قل قله زن را با فلسفه افلاطونی بخواهی شرح دهی" حاکی از کژفهمی است و در شان مخاطب تیاتر نیست.
آفرین بر شما که با نوشتارتان تماشاگران با نظری متفاوت از شما را سخیف قلمداد کردید.

آفرین بر شما که لزوم عبارات در نوشتاری را تعیین میکنید!!!!

آفرین بر شما که تفسیر به رایتان ، تفکر عمیقتان است و نظر شخصی من کژفهمی.

متاسفانه من به اندازه شما درک مفاهیم نهفته در نشانه ... دیدن ادامه ›› های مستتر در جای جای هنر را ندارم ، و فقط در شان پایین خودم نظر دادم.


میدانید، همین ایست که سالهاست سالنهای تاتر جای افراد خاص(!) با تفکرات خاص و ذهنهایی با چهارچوب مستطیل میشود.


جناب ملکی جو اگر میخواستند فقط مخاطب خاص و فهیمی داشته باشند و کژ فهم هایی چون من را نادیده بگیرند ، میبایست اعلام دارند، برای مخاطبان خاص ....


اینکه بنده ایده را خاص برداشت نکردم ، به این همه کلمات ناب شما دچار شدم.

وای به حال وقتی که بخواهم چرایی هر کدام را از دید خودم پرس و جو باشم.آنوقت حتما بی سوادی من را بیان میکند.


نه آقای کیان وند ، وجد شما از اجرا و ایده ، به شما این اجازه را نمیدهد نسبت به تماشاگری که شاید در کنار شما به همان ترتیبی که شما (خرید بلیط،رعایت اصول اجرا) در سالن حضور پیدا کردید و او هم همین منوال را طی کردهف خرده بگیرید و او را اینگونه خاک و خود را آسمان انگارید.


در مورد عبارت آخر ، همانطور که میدانید نویسنده کدو قل قله زن ، داستان عبرت آموز را با کلمات و داستانی در خور کودک بیان کرده ، و اینکه من آن هدف را با چند درجه بالاتر و با بیان فلسفه ایی خاص بیان کردم، منظورم رنگ و لعاب سخت به یک سری بدیهیات بود.


خوشحالم که هنر (تاتر عضوی از هنر هست و هیچ هنری بر دیگری برتری ندارد) مخاطبانی چون شما هم دارد.


پیروز باشید و ثابت قدم.
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
اما در یک جا با شما موافقم ، که ناراحت شدید از بیان اینکه گفتم ، چیز خاصی زیاد نداشت.
نه حقیقتا داشت ، نمیدانم آن موقع شاید کلمه درستی را پیدا نکردم برای ابراز نظرم .
هم چیز خاص داشت هم المان های جالب، اما در کل هنوز میگم ، راضی نبود.
(در حد سواد پایین و فهم ناچیز خودم ، که شما بهتر از خودم میدانید)
متشکر
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
نمی دونم چرا وقتی یه نفر خیلی از یه کار تعریف می کنه اولین کاری که می کنم اینکه برم ببینم پروفایلش چند وقته درست شده ! شاید بگین عادت بدی هست, باید حرف ها رو شنید بعد موضع گیری کرد ! ولی خوب راحت تره !از این تیپ اکانت ها که برای یک اجرا ایجاد می شن و بعد هم می رن زیاد دیدم که بخوام براشون وقت زیادی بزارم ...
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقای ابرشیر دیدگاه های شما به در پست بالا خواندم به نظرم بسیار جالب توجه است.

به نظر من تناسخ لزوما به سوی یک دگر دیسی و احیای پست تر صورت نمی گیرد. نفس امر تناسخ به معنای تغییر ماهوی و گونه ای باززایی است. به ویژه اگر این کلمه را با پیش فهم کافکایی نگاه البته به هیچ وجه بار معنایی منفی ای ندارد، به خصوص که همان طور که می دانیم زامزا به هیچ وجه مشاعرش را از دست نمی دهد و اتفاقا تناقض فاجعه آمیز در همین میان است که تغییر فیزیکی زامزا چقدر از تصور خانواده اش از او بنیادین است. البته این همه مناقشه بر انگیز نیست. آنچه من از تناسخ آگاهانه ی جمعی مراد داشتم، اشاره به این تفاوت داستان کافکا و جریان کلی نمایش بود، به این معنا که بر خلاف اینکه تناسخ زامزا طی یک رخداد فاجعه آمیز ناگهانی رخ می دهد، امر تناسخ - حتی اگر پیش فهم تماشاچی از کافکا را هم از نظر دور بداریم- امری تحمیلی است که توسط قدرتی مبهم وارد می شود. به نظرم اضمحلال توده ها تاویل زیبا و به جایی است، اما برجا باقی ماندن این پرسش به عقیده ی منن اتفاقا گستره ی معنایی اثر را باز می نماید و ضعف نیست.

در رابطه با سوسیالیسم و غیره، من مدعی نیستم که سوسیالیسم همان انقلابی است، این موضوع واضح است. گذشته از این معتقدم فضای کلی اثر انقلابی نیست بلکه به نظرم رو نمایی از یک انقلاب کهنه است، انگار که ندایی است که بی رحمانه و نومید آخرین نفس های انقلاب را در موسیقی های انقلابی می جوید، اما به ... دیدن ادامه ›› هیچ وجه نمی توان گفت این نمایش حامی هر گونه انقلابی است: این بیشتر روایت گر اضمحلال انقلاب است.
اگر اشکالی نداشته باشد این متن را که در نظر هم آمده بود در ادامه نظر قبلی ام اینجا گذاشتم تا دیگر کاربران هم بخوانند.
ابرشیر و وحید hoo این را خواندند
خشایار  عزیز و گرامی از وقتی که گذاشتی و نوشتی ممنونم.......بحثم تفاوت مفهوم مسخ با تناسخ است.....باززایی یا تناسخ در فلسفه هندو و تاءوییستی چیزی یکسره متفاوت از مفهوم مسخ است.این نمایش کوچکترین ربطی به مسخ کافکا ندارد .فقط نویسنده از امکان تغییر شخصیتهای انسانی به حشره سوسک و غیره از کافکا کمک گرفته ....یک تفسیر رایج از مسخ کافکا جدا افتادگی و طرد فرد از اجتماع اش میباشد ....اتفاقا رویکرد نمایش نامه نویس در این نمایش به اصطلاح جمع گرایانه بوده و بالاصطلاح خواهان نمایش تاثیرات استبداد سلطه تک صدایی بر اضمحلال یک جامعه است با زبان فانتزی و طنز ..... اینجا از اول با همین موجودات سرو کار داریم.....در واقع با پیشینه ذهنی می گییم این سوسکها آدم های تحت انقیاد هستند ....اصلا گذاشتن نام مسخ بر نمایش شاید دلیل اش تقویت همین تفسیر باشد....ضمنا فکر می کنم استراتژی نمایش چندان میلی به تفسیرهای سخت و فیلسوانه از خود ندارد و شاید اصلا فاقد این بن مایه باشد.باز هم از تو دوست گرانمایه تشکر می کنم
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید بهترین توصیف از این نمایش همانی باشد که من جایی از کارگردان ِ آن خواندم. پیش از شروع اجرای مسخ او زیر یکی از عکس ها که خودش به اشتراک گذاشته بود نوشته بود: مسخ: روایت تاریخی یک استحاله ی جمعی! نام مسخ خواه نا خواه برای ما همراه با پیش فهمی از رمان کافکا است. گره گوار زامزا در انزوای خودش، در رابطه با در حالی که یک روز در اتاقش کنار خانواده اش بود تبدیل به یک حشره ی وحشتناک شد. این داستان به شدن عمیق و دردناک بود، اما من معتقدم در نمایش مسخ این رویداد برخلاف آنچه در مسخ کاکفا روایت شده است، روایت یک تناسخ جمعی ِ آگاهانه است. این نمایش بازخوانی حشره شدگی است با دیگاهی سوسیالیستی و انقلابی. به نظر فاجعه حتی از تبدیل شدن ناگهانی زامزا به یک حشره در اتاقش گذشته است: در اینجا یک جمعیت زیر سلطه ی بی چون و چرای قدرتی مبهم در عین آدم بودنشان ناچار همچون حشره ها زندگی می کند. زندگی یواشکی و پر اضطراب ما، در هراس از دیده شدن، شنود شدن و در نهایت مجرم شناخته شدن در برابر قدرت، همان احساسی است که سوسک های توالت خانه مان در پشت کاشی ها، در سوراخ ها، در تاریکی نسبت به ما دارند. مگر کافکا در نامه ای نگفته بود "همه ی ما گناه کاریم بی آنگه جرمی را مرتکب شده باشیم" ؟ این محکومیت از همان جنس است.
پیشنهاد می کنم تماشای این نمایش را به هیج وجه از دست ندهید.
وقتی تمام معادلات زندگی ات را به هم میزندد تورا ناچار به کناره گیری می کنند... اما باز راضی نمی شوند...
۰۳ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه شما قابل تامل است
اما جسارتا واژه ی تناسخ ریشه در نسخ دارد و مسخ شکل دیگری است و به همان معنی است ک خودتان مطرح کردید یعنی روح انسانی دارد و اما نه صورت انسانی.
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
آقای خشایار عزیز از شما و توجه تان ممنونم......مطلبی در پست جداگانه پاسخ شما نوشتم ....
ضمنا به آگاهی جمعی اشاره کردید ....اینجا آگاهی وجود ندارد فاعلیتی در انجام کاری وجود ندارد که حالا به فرض تغییری به شکل بهتر یا بدتر رخ بدهد........
در نوشته ام در اینباره سعی کردم توضیح بدهم که بیشتتر شاهد روابط و مناسبات سلطه هستیم تا کاربرد شگرف امر مسخ شدگی ،،،، اسم مسخ برای این نمایش یک ژست است به مخاطب می گوید مرا همین طور بخوان
۰۶ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید