در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کاوه سلیمانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:17:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یادداشتی کوتاه برای فیلم خشم و هیاهو
بهترین اثر هومن سیدی تا به امروز
هرکاری از هرکسی بر می آید!
علی رغم اینکه ابتدای فیلم اشاره به این نکته میشود که تمام اشخاص و شخصیت های فیلم خیالی هستند اما به نظر شخص بنده این فیلم کاملا الهام گرفته از زندگی واقعی فوتبالیست مشهور و ملی پوش "ناصر محمدخانی" است. شخصی مشهور که معشوقه اش همسر او را از روی حسادت و یا جنون آنی به قتل می رساند. پرونده قتل فیلم خشم و هیاهو مانند داستان واقعی ناصر خان نیز دچار ابهام است، از این منظر که همانطور که مشخص نشد انگیزه "شهلا جاهد" از قتل " لاله سحرخیزان" چه بود، در قصه هومن سیدی هم انگیزه قتل حنا از تینا به عنوان یک مجهول در فیلم باقی ماند. به طور کلی کارگردان به رخداد واقعی بسیار وفادار بوده و صرفا در فیلم او یک فوتبالیست مشهور جای خود را به یک خواننده محبوب و با شهرت کافی به نام " خسرو" می دهد. اما "خسرو" نه پدری دارد نه مادری و نه برادر و خواهری، این بی هویتی در یک فیلم ایرانی به شدت جای بحث دارد و شاید کارگردان که قطعا به صورت عامدانه "خسرو" را چنین بی ریشه و بی اصل و نصب نشان داده است فراتر از زمان فعلی ایران به لحاظ فرهنگی پا گذاشته است.
فیلم با پلانی هوشمندانه از ورودی سفارت که در انتهای فیلم مشخص می شود هلند است آغاز می شود و با تیتراژ ابتدایی نیز تلفیق می گردد. تا لحظه ... دیدن ادامه ›› ورود "خسرو" که مدت آن کوتاه است فیلم روند رو به جلو دارد اما بعد از ورود او به داخل کابین، فلاش بک آغاز می شود. بخش ابتدایی فیلم فضایی با رنگ های زیبا و پر از زرق و برق و دوست داشتنی مانند عینک گرد "جان لنونی" قرمز خسرو نشان داده میشود و ماجرای عاشق شدن او روایت می شود. اما در بخش دوم روند داستان غم انگیزتر و خشن تر می شود. یکی از المانهای دوست داشتنی فیلم تغییر رنگ آن از رنگی به سیاه و سفید از زمان شروع دادگاه و بازجویی ها (بخش دوم) بود که اشاره ی بسیار زیبایی به نابودی و تیره شدن زندگی خواننده مشهوری دارد که به گفته خود به علت یک اشتباه به وجود آمد. قصه فیلم سینمایی "خشم و هیاهو" سیر خطی ندارد و مدام دستخوش تغییر قرار می گیرد. داستان، روایت نسبتا پیچیده ای دارد؛ مطابق بخشی از فیلم که از زبان خسرو روایت می شود، حنا قاتل است؛ اما وقتی حنا داستان را تعریف می کند، خسرو تمام انگیزه های قتل را دارد.
فیلم در نشان دادن رابطه عاشقانه و وابستگی عاطفی خسرو و حنا ضعیف است و به این قسمت به خوبی در نیامده است. این نکته یکی از مشکلات اساسی فیلم های ایرانی است که البته علت آن محدودیت های موجود است. به تبع و با توجه به وفاداری کارگردان به پرونده اصلی که در بالا نیز بدان اشاره شد می توان دریافت که برخلاف نقد برخی از دوستان پایان فیلم باز نبوده و مسلما حنا اعدام میشود هرچند که در آخرین پلان زندان دست های خود را به نشان آزادی به سمت پنجره کوچک سلول می برد و حتی اگر صحبت های خاصی با خسرو داشته که بیننده مطلع از آن نیست و تنها تصویر آن را می بیند. گرچند مسئله اعدام حنا در این قصه اهمیت خاصی ندارد و محور اصلی زندگی فلاکت بار خسرو است.
کارگردانی فیلم از دیگر نکات مثبت فیلم است. از پلان هایی که ناگهان در سکوت و به صورت slow motion ارائه می گردد تا گزارش صحنه بازسایی قتل که نقطه اوج کارگردانی هومن سیدی است. این صحنه بسیار فوق العاده و دوست داشتنی است و برای جامعه نسیان زده و خشونت دیده ایران امروز نسخه بسیار مناسبی است. هومن سیدی در فیلمسازی پیشرفت کرده و "خشم و هیاهو" علی رغم کاستی هایی که داشت (مانند سکانسی که حنا ضمن رد اعتراف به قتل خواستار گفتگو با خانواده مقتول می شود و چیزی نمیگوید و به نوعی همه از جمله بیننده را سرکار می گذارد و یا اینکه هیچ قاتل عاقلی بیماری که در کما است را به ضرب چاقو نمیکشد، بلکه تنها کافی است اکسیژن او را قطع کند!) نسبت به فیلم های قبلی او " اعترافات ذهن خطرناک من" و" سیزده" بسیار گام های بلندی برداشته است.
نوید محمد زاده مانند همه کارهایی که امسال از او دیدم به طرز دوست داشتنی فوق العاده است و بسیار از دیدن بازی او لذت می بردم. امیدوارم روزی شاهد بازی های درخشان او در سینمای هالیود باشیم. طناز طباطبایی اما، بازی شاخصی ارائه نداد و شاید به نوعی و از میانه فیلم به خصوص نقش او به نوعی تشابه با نقشی داشت که در فیلم "هیس دخترها فریاد نمی زنند" به عهده داشت و به مراتب ضعیفتر.
در مجموع فیلم آموزنده ایی برای قشر جوان و به خصوص متاهل جامعه بود و به همین دلیل دیدن آن را توصیه می کنم.

کاوه سلیمانی- تهران
3/1/95
از خواندن نوشته ی شما در مورد این فیلم لذت بردم. سپاس.
۰۹ فروردین ۱۳۹۵
ممنون بردیا جان
۱۰ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتی کوتاه برای فیلم Room

پیام فیلم را دوست داشتم! البته شاید یکی از پیام های فیلم. اینکه دنیای ما انسان ها به اندازه شناخت و تجربه ما از ان است. زمانی که جک 5 ساله با دنیای واقعی آشنا میشود دیگر اتاق زمانی 4 سالگی اش را دوست ندارد. دنیای او تغییر کرده بزرگ شده، اتاق بدون در دیگر اتاق نیست! خداحافظ صندلی، خداحافظ سینک دستشویی، خداحافظ تخت و..
فداکاری مادر در تربیت بچه ایی نامشروع قابل تقدیر است. اینکه این مادر تمام تلاش خود را میکند تا پسر بچه کوچک او دنیایی ولو مجازی در پس اتاق بسازد قابل تحسین است. او حتی "کنت مونت کریستو" میخواند جایی که اموزش میبیند چگونه با بازی کردن نقشه مرده، خود و مادر بخت برگشته را نجات دهد. او اموزش دیده در دنیای کوچک خود حتی هر روز صبح به تمام وسایل و اسباب اتاق سلام کند و حتی دهان خود را هر شب مسواک کند. تمام دنیای جک یک اتاق با تلویزیون که نماد ادمهای و اشیای مجازی است می باشد.
اما به نظرم " اتاق" اصلا فیلم خوبی نیست. فیلمانه بسیار ضعیف و کارگردانی ضعیفتر. متاسفانه فیلم در نشان دادن وضعیت مادر و پسر محبوس بعد از 7 سال و در هنگام آزادی بسیار ضعیف و غیر قابل باور عمل میکند و سرعت وفق پذیری این دو با محیط پیرامون بسیار سریع و اصلا باور پذیر نیست. حتی این ... دیدن ادامه ›› مسئله در نشان دادن رابطه عاطفی مادر و پدر "جوی" بعد از هفت سال از گمشدن دختر انها کاملا مشهود است. همچنین تمام اتفاقی که برای مادر در طول هفت سال افتاده در یک سکانس ساده بیان میشود و بدون خشونت و بدون فلاش بک که این مسئله البته شاید به دلیل راوی بودن پسر بچه باشد.
فیلم به شدت فمینیستی است و تنها سعی در بالا بردن جایگاه زن دارد. انطباق سریع مادربزرگ و عدم قبول بچه توسط پدربزرگ (به دلیل نامشروع بودن) خود گویای این مسئله است.
به نظرم داستان این فیلم برگرفته از اتفاق هولناکی است که چندی پیش در کشور دانمارک رخ داده است. جایی که پدری دختر خود را بیش از 20 سال در انباری خانه حبس کرده و از او دارای 6 بچه میشود. اما " اتاق" به هیچ وجه خشونتی نشان نمیدهد و حتی حاضر نیست سرنوشت انسان متجاوز و ادم ربای فیلم را نشان دهد و صرفا پایبند به رابطه مادر و فرزندی دارد که به نظر من خیلی با شکوه و تاثیرگذار نشان داده نشده است می ماند. نکته جالب دیگر این فیلم نامش است که Room است و به دلیل نداشتن اسم معرفه اتاقی بی نام و نشان و نا اشنا معنا میدهد اما پلیس در فیلم این اتاق را The Room خطاب میکند که این نیز هوشمندانه و زیرکانه است.
در مجموع دیدن فیلم برای یکبار توصیه میشود اما هرگز فیلمی نیست که یک عشق فیلم ان را در لیست فیلم های محبوبش قرار دهد.

کاوه سلیمانی- تهران
1/1/95
با سلام
من فیلمو خیلی دوست داشتم . به قول فراستی شایسته تر از بقیه برای اسکار بود . ممنون از تحلیلتون
۰۳ فروردین ۱۳۹۵
سلام دوست عزیز

البته نظرات استاد فراستی و همچنین شما محترم، اما من واقعا فکر نمیکنم این فیلم شایسته اسکار بود، خیلی ضعف زیاد داشت فارغ از اینکه فیلم و هنر کلا به سلیقه انسان ها برمیگردد. در هر صورت ممنون که خواندید...
۰۳ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتی برای فیلم " The Revenant"
شکوه کارگردانی و بازی حیرت انگیز و کم نظیر لئو ناردو در یک روایت تاریخی و درام امریکایی و طعم خون و انتقام.
فیلمی با محتوی خشونت ورزی و انتقام که به نوعی انعکاس ذهن عشق هنوز سگی ایناریتو دارد( اشاره به اولین فیلم بلند ایناریتو به اسم Amores Perros). کارگردان این بار المان های خشم، انتقام، قتل و ادم کشی را نه در یک فضای خسته و پرجمعیت و کثیف شهری، بلکه در طبیعت زیبا و بکر ایالات متحده به تصویر می کشد. فیلمی که تنها تماشای آن به عنوان یک بیننده آماتور حکایت از دشواری ساخت آن دارد و از این حیث بسیار قابل احترام است. فیلم در لوکیشنی در یک آب و هوای سرد با استفاده از نور طبیعی فیلم¬برداری شده است. رئالیسم روی پرده را می¬توان در هنگام تماشای فیلم حس کرد.
ایناریتو با به به رخ کشیدن زیبایی های طبیعت سعی در نشان دادن رابطه طبیعت با انسان و رویایی طبیعت وحشی در برابر برترین خالق دارد و شاید بتوان در پس پیام های محکم و دوست داشتنی فیلم مانند : "انتقام در دستان خالق است"، این نکته را نیز بر داشت کرد که بهتر است بیشتر نسبت به محیط زیست احساس مسئولیت بکنیم. سرتا سر فیلم مملو از پلان هایی است که به رابطه انسان، حیوان و طبیعت اشاره دارد و کارگردان از پس آن به نوعی نام فیلم را نیز بیرون کشیده است.
او لحنی جدید را برای فیلم های انتقامی خلق کرده است از این جهت که در این فیلم هیچ اثری از دلهره و اضطرابی که در فیلم های انتقامی و حماسی قبیله ... دیدن ادامه ›› ایی مانند Apocalypto سراغ داریم دیده نمی شود و داستان آهسته آهسته جلو می رود، گرچند برخی از پلان های فیلم مانند تلاش برای بقا، ممکن است اثر درخشان میل گیبسون را تداعی کند. به نقل از "موحد منتقم منتقد، این فیلم اقتباسی است از کتاب «بازگشت: رمانی درباره انتقام» که در سال 2002 توسط مایکل پانک منتشر شد. کتاب های مشهور درباره انتقام گیری زیاد هستند ولی تصور نمی کنم هیچ نویسنده ای به اندازه فرانتس فانون روانکاو و نظریه پرداز الجزایری مردم را به انتقام گیری و خشونت ورزی تشویق کرده باشد. او در کتاب معروف خود «دوزخیان روی زمین» می نویسد: «انتقام و خشونت ورزی نیرویی پاک کننده است که فرد رنج دیده را از آزار ناعادلانه، عقده های فرودستی و نومیدی و بی تحرکی خود رها می سازد، ترس را از وی دور می کند و حرمت نفس او را به حالت اول برمی گرداند." اما " از گور بازگشته" هرگز چنین حسی را به بیننده القا نمی کند و بلکه این فرضیه را نیز به چالش می کشد. مرز بین بخشش و انتقام و نقد نظریه فوق در پلان درگیری "گلس" با "فیتزجرالد" و واگذاری "فیتز" به سرخ پوستان کاملا مشهود است.
و اما یکی از مهمترین و جذابترین بخش های این فیلم بازی شجاعانه و درخشان دی کاپریو است. او شاید در بزرگترین چالش سینمایی خود یکی از دشوارترین نقش هایی که یک بازیگر می تواند در تمام طول عمر بازیگری خود ارائه دهد را ایفا کرده است. ایفای نقشی که دیالوگ های بسیار کمی دارد و بازیگر بایستی هر لحظه با تغییر چهره پیام و احساس خود را به بیننده منتقل کند و همچنین عدم استفاده از بدل کار در پلان های پرخطر، سندی بر استعداد بی نظیر "جک تایتانیک" می باشد. کسی که شاید اگر انصافی در میان بود همینک بایستی سومین جایزه اسکار خود را دریافت می کرد.
کاوه سلیمانی
تهران- اسفند 1394
مهدی.. و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
fardad sadeghi و پگاه هاشم زاده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لانتوری، مالیخولیایی دلنشین!
اگر در اوج فعالیت اجتماعی،کار و زندگی و لذت و تفریح دوران جوانی، ناگهان یک مایع سفید دنیای شما را سیاه و کور کند چه می کنید؟ آیا حاضر هستید مجرمی که شما را به این روز درآورده ببخشید؟
لانتوری یک فیلم خوب است، یک فیلم دوست داشتنی است، یک فیلم مالیخولیایی است، فیلمی است که بیننده را آزار می دهد، در یک سوم انتهایی گویی کارگردان سوهانی به دست گرفته و با آن روی اعصاب بیننده می کشد و انقدر بر این کار اصرار دارد که شما قادر به خروج از سالن سینما نیستید.
با آنکه مدت زمان فیلم نسبتا طولانی است، اما روند داستان خیلی خوب حفظ شده و هرگز از مسیر خود خارج نشده و اصلا حوصله بیننده را سر نمیبرد. داستان از ابتدا تا انتها جذاب است، اما جذاب آزاردهنده. این نوع حس در کمتر فیلم ایرانی مشاهده شده است.
فیلم روایت بررسی آسیب های اجتماعی مانند زورگیری، باج گیری، روسپیگری و دزدی از زبان وکیل، جامعه شناس، روان شناسان و دانشجو و حتی عوام به صورت مستندوار می باشد. تا میانه داستان بررسی این آسیب های اجتماعی با تمرکز بر جرم های اشاره شده در کشاکش داستان و روایت مستند ادامه می یابد. در بخش اول کارگردان با نشان دادن صحنه های کم و بیش خشن از نحوه به دام انداختن طعمه توسط زورگیران و رویه باج گیری از آنها ذهن مخاطب را برای یک سوم پایانی که خشن ترین بخش فیلم است اماده می کند. در این بخش از فیلم، پاشا (نوید محمدزاده) و باندش که نام آن لانتوری است، حکایت از آدم های فقیر و درمانده ایی دارند که ... دیدن ادامه ›› باز پس گرفتن حق خود از جامعه و مملکت را جز با زور از قشر به اصطلاح سرمایه دار متصور نیستند. در این تصویر پاشا چهره ایی مظلوم و ترحم آمیز جلوه می کند که گاها به او و کارهایش هم حق میدهی. او چنان مظلوم و ساکت نشان داده می شود که حتی بعد از اینکه یکی از طعمه های خود را مورد ضرب چاقو قرار می دهد گریه می کند. اما در بخش دوم که داستان بیشتر از زبان پاشا و مریم روایت می شود، چهره واقعی پاشا آشکار می شود و کارگردان با تلنگری مخاطب را متوجه روحیات و افکار و ضعف های پاشا می کند. پاشایی که مملو از آسیب های اجتماعی است و تا جایی پیش می رود که مرتکب به اسید پاشی می شود. در واقع درمیشیان مخاطب را آرام آرام و پله به پله به عمق یک فاجعه انسانی می برد و به دلیل تلخی بیش از حد، داستان تاثیر گذار می شود.
درمیشیان روایت این آسیب اجتماعی را نه در قالب یک روایت کلیشه ایی، بلکه در قالب یک فرم بصری و داستان جذاب با بستر سازی مناسب ارائه می دهد تا مخاطب دلزده از چنین روایت هایی را نیز سر ذوق آورد.
از نکات مثبت دیگر فیلم، ستودن بخشش است و اینکه لذتی که در بخشش است در انتقام نیست. اما این ستودن به طرز دوستاشتنی فارغ از هر نوع کلیشه و تکرار است. مریم روزنامه نگاری است با جسارت، فعال، باهوش و با قلمی تند. اما مریم دغدغه های شخصی فراوانی برای جلب رضایت خانواده های مقتول دارد تا آنها را از اجرای حکم قصاص منصرف کند. او در یک موردی که در فیلم نشان داده شد به هیچ وجه موفق به راضی کردن مادر مقتول، دختر جوان 14 ساله، نبود. جذابیت و فوق العاده گی این بخش از داستان که مخاطب رادر مسیر جدیدی قرار می دهد از جایی آغاز می شود که مریم خود در موقعیت بخشدن یا نبخشیدن قرار میگیرد. این بخش پایانی بخشیدن یا نبخشیدن به طرز دیوانه واری هوشمندانه و متفکرانه نشان داده می شود و نهایتا با مهمترین پیام فیلم در سکانس پایانی گره می خورد، آنجا که مریمی که پاشا را بخشیده و با امید به آینده از بازگشت خود به زندگی نوید می دهد، با تکیه بر نیمکتی در پارک می گوید: " الان می توانم برم و کارم را ادامه بدم"، که البته منظور او از کار واضح است. به نظر بنده، تاثیری که این فیلم می تواند در ترویج بخشش مجرمین محکوم به قصاص داشته باشد در هیچ برنامه تلویزیونی و به اصطلاح آموزشی و مذهبی نمی باشد.
گرچند درمیشیان در لا به لای داستان گوشه کنایه های سیاسی هم می زند و ذهن سیاسی مخلطب را قلقلک می دهد و با وارد کردن اقازاده ایی سرمایه دار در قصه که به طرز احمقانه ایی در دام لانتوری می افتد، سعی در طعنه های سیاسی دارد، اما این فیلم بیشتر از آنکه سیاسی باشد اجتماعی است.
اگر رضا میر کریمی و لانگ شات ها (long-shot) و هلی شات های (heli-shot) دوست داشتنی اش از پالایشگاه آبادان را در فیلم دختر کنار بگذاریم، لانتوری از حیث فیلم برداری نیز فوق العاده است. Close-up های طولانی و با پیکسل بالا از صورت و دهان بازیگران در سکانس آغازی که قائل به آزاردهنده بودن فیلم از همان ابتدا دارد تا شات های زیبا و مفهومی در آسانسور ها و استفاده فوق العاده هوشمندانه از آینه های ساختمانها و محیط اطراف. این آزار زمانی به اوج تهوع می رسد که کارگردان صورت سوخته مریم را معنی دار و طولانی به روی پرده می اورد. گریم فوق العاده صورت مریم نیز نه تنها حکایت از آن دارد که سینمای ایران فاقد گریمر ماهر و حرفه ایی نیست، بلکه به درستی نشان دهنده تفاوت فاحش در رفتار حرفه ایی و تفکر یک بازیگر ( مریم پالیزبان) از نابازیگر (مهراوه شریفی نیا در سریال کیمیا) می باشد.
شاید مهمترین انتقاد منفی من از این فیلم عدم بیان پیشینه مناسب از گذشته پاشا و گروهش و به خصوص نحوه آشنایی او با مریم باشد. عاشق شدن پاشا به مریم احمقانه است و به درستی نشان داده نشده است. فیلم در نشان دادن نحوه عاشق شدن پاشا عقیم است و هرگز حس عاشق بودن او را به بیننده القا نمی کند. به طور کلی شخصیت های فیلم ناگهانی ارائه می شوند و آرام آرام در طول فیلم شکل می گیرند. در این جا نمی توان از بازی بی نظیر نوید محمدزاده در نقش پاشا بگذریم که به خصوص در بخش دوم فیلم و از انجا که لباس زندان به تن او می رود بیشتر نماینگر می شود.
در مجموع، لانتوری از آن قسم فیلم هاست که راه را برای قضاوت های متفاوت و حتی متناقض باز می گذارد. بنابراین اصلا تعجب نکنید اگر نظرات ضد و نقیض درباره آن شنیدید. اما بی آنکه بخواهم تحت تاثیر مظلوم واقع شدن فیلمساز در مورد فیلم دومش ( عصبانی نیستم) قرار بگیرم و به بزرگنمایی درباره لانتوری بپردازم باید اعتراف کنم لانتوری فیلم خوبی ست. لااقل در متر و عیار سینمای ایران در این دوران در میان این همهمه فیلم های زیر متوسط از جوانان کم تجربه و با تجربه هایی که به آخر خط رسیده اند.

کاوه سلیمانی
تهران- بهمن 1394
سعید زادمهر، پرند محمدی و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
The Ski Bum، mohsen miladi و setayesh این را دوست دارند
ممنون از همه دوستان تیوال چقدر مطالب های زیبایی درباره این فیلم نوشته شد ...

لانتوری رو دوست داشتم جذاب با سوژه ایی تازه و متفاوت و نیاز سینمای ایران
۲۳ بهمن ۱۳۹۴
لانتوری دغدغه خوبی داشت و حرفهای خوبی میزد ولی اصلا فیلم خوبی نبود و کاملا متوسط بود... چه خوب که یه فیلم عالی مثل ابد بود تا ابروی جشنواره امسال باشه
۲۴ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شروع توفانی و کاملا غافلگیر کننده... اجراهای فوق العاده و طبیعی به خصوص خانم سیما تیرانداز... کاش می تونستم دوباره ببینم....
نمی شود اسم آن را فیلم گذاشت به نظرم.. اما قصه بود و قصه ایی بود که خوب ادا شده بود.. مثل قصه های زمان بچگی، یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود یک مرده بود.....
مجتبی مهدی زاده این را خواند
رومینا خلج هدایتی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید