اما بازی ها
برای یک بازیگر جدا از ایده اجرایی نمایش و تحلیل های کارگردان چند ابزار دیگر مانند بدن اش ،دیالوگ های متن ،تجربه زیستی او و... وجود دارد که نقش را بعد از جنگ های بسیار با خود و گذشتن از شب های سرد و طاقت فرسای تمرین به روی صحنه می آورد.
بازیگر بعد از زخم های فراوانی که نقش به روح و جسم او میزند خودش را به تمرین ها و بعد از آن اجراها می رساند .او خرابی بعد از خرابی دیگر خودش را می سازد و کمی به نقش نزدیک می شود و با توجه به این که نقش او را رها نمیکند هر شب با کشفی جدید مواجه می شود ( البته این مخصوص بازیگرانی است که نقش را هیچ گاه درون خود تمام نکنند)
بازیگر جدا از تجربه زیستی خود با بدن خود وارد زبان متن می شود. زبان متنی که تجربه نشده است برای او . بازیگرخود را در معرض تجربه و خطر می گذارد و بعد از هر تمرین و یا اجرا او یک انسانی جدید در درون خود خلق میکند. بازیگر ناچار است به جنگ کلمه برود و این خدای چموش را به تعادل با درون خود برساند.
در نمایش شازده احتجاب بازیگر ها توانسته اند به مرز این تعادل نزدیک شوند مانند نقش های زری، فخری، مراد، بچگی های شازده، مهربانو و ... آن ها همزمان با متن اثر و برداشت هایشان از شخصیت پیش رفته اند. بدنی که بیان و لحن نقش را شکل داده است.نمایش میخواهد از فروشی بودن ( تصاویر آن چنانی که مورد پسند سرمایه داری است ) دوری می کند پر از جسارت و خلاقیت است.
نکته زیبای بازی ها دوربودن کلمات از دنیای امروز (سلبریتی بازی )است . بازیگر دوست دارد
... دیدن ادامه ››
دیده شود و برای همین امر بازی میکند و خودش را بدون هیچ زره ای در میدان جنگی به اسم صحنه می اندازد اما بازیگران شازده به دور از هیاهوی دیده شدن های کذب به کار خود می پردازند و برای تماشاگر نقششان را باور پذیر می کنند.
اما برخی از آن انگار برای نقش کوچک هستند .کوچک به این معنی که انگار آن ها نتوانسته اند برای زیست شخصیت در آن لحظه در درون یا بیرون خود چیزی را پیدا کنند و به قول ما بازیگران نقش در نیامده است . و آن ها با نقص های خود خود را به جنگزار صحنه می رسانند و هر شب شهید می شوند . این زیباست که آن ها تمام تلاششان را میکنند تا شاید شبی بتوانند از نقطه ای به نقطه ی دیگر برسند . و این بار نقششان در بیاید ... به امید آن شب برای آن ها که هنوز برای کشف نقششان می جنگند .