در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پدرام آریا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:32:57
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
همیشه دیر میرسم
دیر می فهمم
دیر تصمیم می گیرم
دیر عاشق می شوم
در نهایت من می مانم و حسرت کمی زودتر رسیدن
بهای دیر رسیدنم را می پردازم
با انبوهی از خاطرات
یک عالمه "ای کاش می شد های" بی ثمر
اسیر می شوم میان رویایی پوچ!
و در آخر غوطه ور در دریایی از توهم!
من می مانم و عشقی خود ساخته درون ذهن رویا پردازم!
وقتی میرسم که او هست ، من هستم اما...
همیشه محکومم عقب مانده زندگی کنم
همیشه دیر میرسم
همیشه عقبم!
----------------
پدرام آریا
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ترانه دارم
هستیه مغموم نیستی هایم
تو خالی ترین مفهوم نفس کشیدن هایم هستند
اسیر ترانه ها در پناه گنج سرد دیوار میگریم
چنگ می کشند روی قلب پاره پاره ام
ترانه های خفه شده در بغض گلوی دردناکم
هر روز شب ترانه دارم
------------
پدرام آریا
المیرا فرشچیان، نینو، حسین کوهی و امیر هوشنگ صدری این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
افق آرامش

گذر روزهای سخت تکراری
ذهنی درگیر و خسته که شاید هیچ گاه امیدی به آرامشش نباشد!
ردپای امیدی که اکنون آرزوست و فرداها شاید رویایی خاک گرفته در پس افکار ذهن متوهمت باشد!
غروری مچاله ، روانی بهم ریخته و سردرگم میان معانیه پوچ خود ساخته!
تمامشان با مهارت خاصی ، مانند رشته های طنابی کلفت ، درهم تنیده شدند!
چه روزهای زیبایی شتابان سپری شد
چه خاطرات شیرینی در عمق تابوت سرد و سیاه ذهنمان دفن شد و پوسید!
چه جاده هایی بی توقف پشت سر ماند
جلوی ... دیدن ادامه ›› رویت کرور کرور جاده ها ، تا افق های رویا گونه ، بی رهگذر باقیست!

باید رفت

فراسوی افق های دور ، آرامش بلند بلند صدایت می زند
افق هایی پست در بلندای کوههای خاموش

باید رفت

اما حتی کف کفش های آهنیت هم زنگ زده است!
برای پای برهنه مسیر ناممکنیست
امیدی هم به پرواز نداری
بالهایت را شکسته اند!

باید رفت

بی توقف می روی
اما افق های دور ، دورتر می نمایند
هراس وا ماندن بیرحمانه به جان خستت چنگ می اندازد
می ترسی تو هم به یادگاری ها بپیوندی!
در کدام جاده ی بی نشان دستهایمان درهم گره خورد
در کدام جاده اما دستهایمان آواز جدایی سر دادند!
چاره چیست
برای رسیدن باید رفت!
باید رفت
------------------------
پدرام آریا