در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شیوا علمی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:35:39
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آیا این ریش می‌تواند آن غبغب را بپوشاند؟ 
نمایش کمدی موزیکال «ریش فیدل، غبغب مرکل» نوشته‌ی امیرعلی نبویان به کارگردانی شهاب‌الدین حسین‌پورکه از ۹ اردیبهشت در سالن یک تماشاخانه‌ی هما روی صحنه رفته است، در فضایی با تم طنز و موسیقی مسائل مهم فردی و اجتماعی را به نقد و چالش می‌کشد. روایت از آن جا آغاز می‌شود که شبی از شب‌ها دزدی-همان لولوی قصه که موجودی کوتوله با شمایلی عجیب و غریب است-به روستایی در ناکجاآباد می‌زند و هست و نیست اهالی را که از قضا هیچ کدام هم واقعاً مال خودشان نبوده، می‌برد. صبح روز بعد مردم که تازه فهمیده‌اند چه بلایی سرشان آمده با داد و قال همدیگر را خبر می‌کنند تا بلکه چاره‌ای بجویند و در این میان دست به دامن کدخدا که پسری شجاع و درستکار دارد می‌شوند غافل از اینکه او یعنی دلاور قصه گم شده. چه بسا که دلاور آنها هم مثل وسایل به سرقت‌رفته‌شان قرضی و عاریتی است که هر چه در پی‌اش می‌گردند پیدایش نمی‌کنند.
 آیا در پایان نمایش روستاییان دلاورشان را پیدا می‌کنند؟ لولو و اموال دزدیده شده را چطور؟ آیا حقایقی هست که تمام سالها از چشم‌شان پنهان مانده؟ می‌شود غبغب مرکل را در ریش فیدل پنهان کرد یا ماه پشت ابر نمی‌ماند و همه چیز برملا می‌شود؟ 
در نمایش «ریش فیدل، غبغب مرکل» کارگردان از هر آنچه به عنوان ابزار در اختیار دارد به بهترین نحو برای پیشبرد این روایت جذاب و خوش رنگ و لعاب بهره می‌گیرد. گروه موسیقی، بسیار حرفه‌ای و پرانرژی و آهنگ‌ها و ترانه‌ها نوستالژیک و زیبا هستند. طراحی لباس چشم‌نواز و با جزئیات است؛ مانند قاشق و چنگال دوخته شده به لباس لکاته خانم! و گریم‌ها اگزجره شده و اکسپرسیونیستی انجام شده‌اند که همه و همه در جهت فانتزی کردن فضای داستان موثرند. دراماتورژی و طراحی ... دیدن ادامه ›› حرکات و کوریوگرافی این نمایش هم بی‌شک نمی‌توانست از این بهتر باشد و بازی‌های پرقدرت و حرفه‌ای بازیگران چه آنها که باسابقه هستند و چه آنهایی که برای اولین بار روی صحنه حضور پیدا کرده‌اند حرفی برای گفتن باقی نمی‌گذارد. طراحی نور با طیف متنوعی از رنگ‌های درخشان و تند و تیز و سایه‌بازی‌ها هم به جذابت‌های بصری اثر اضافه کرده و در مجموع می‌توان گفت ما با نمایشی روبه‌رو هستیم که تماشای آن علاوه بر حظ دیداری و شنیداری روایتی جذاب دارد که مخاطب را تا پایان با خود همراه و نه تنها غافلگیرش می‌کند بلکه پرسشی تأمل‌برانگیز را در ذهنش به وجود می‌آورد:«آیا ما، ارزش‌هایمان، هویت‌مان و تمام آنچه داریم واقعی است یا تنها سایه‌ای است از آنچه می‌پنداریم؟»
تماشای نمایش «ریش فیدل، غبغب مرکل»-که در نگاه اول ممکن است به نظرمان عنوانی نامرتبط داشته باشد-با متنی بسیار هوشمندانه و طنازانه و دیالوگ‌ها و ترانه‌هایی پر از مفاهیم عمیق ما را به کاوشی در درون خودمان و دنیای پیرامون‌مان می‌برد تا شاید بتوانیم به کشفیات تازه‌ای برسیم که البته مستلزم شهامت و جسارت رویارویی با حقایق است چرا که ممکن است قصه‌هایی که تاکنون در آن‌ها زیست کرده‌ایم سراسر دروغ و نیرنگ بوده باشد. در جایی از نمایش یکی از شخصیت‌ها می‌گوید:«این مردم دلشون نمی‌خواد قصه‌شون عوض شه!». ما چطور؟ آیا تاب رویارویی با حقیقت-همان طور که هست، نه آن طور که می‌نماید-را داریم؟! 
محمد فروزنده و امیر مسعود این را خواندند
علیرضا کیانی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتی دربارۀ نمایش «ترس و نکبت رایش سوم»
راستی که در دورۀ تیره و تاری زندگی می‌کنیم...
نمایش «ترس و نکبت رایش سوم» اثر برتولت برشت به طراحی و کارگردانی علیرضا اخوان از ۲۰ اردی‌بهشت ۱۴۰۴ در سالن دو عمارت هما روی صحنه رفته است. این نمایش‌نامه با مجموعه‌ای از صحنه‌های کوتاه و اپیزودیک، زندگی در آلمان نازی را به تصویر می‌کشد و برشت در این اثر با استفاده از تکنیک‌های تئاتر حماسی، ترس، وحشت و فلاکتی را که رژیم هیتلر ایجاد کرده بود، با شیوه‌ای انتقادی، آگاهی‌بخش و تاثیرگذار به نمایش می‌گذارد. یکی از ویژگی‌های بارز این اثر مانند تمام آثار ارزشمند ادبی و نمایشی بی‌زمان بودنش است؛ همان‌طور که با خواندن «قلعۀ حیوانات» و «۱۹۸۴» جورج اورول شخصیت‌ها و وقایع برای‌مان ملموس به نظر می‌رسد، فضای سیاه «ترس و نکبت رایش سوم» برتولت برشت را هم با پوست، گوشت و استخوان‌مان درک می‌کنیم.  
هر چند موضوع نمایش، داستانی به قدمت تاریخ دارد، علیرضا اخوان موفق شده آن را به گونه‌ای جسورانه و در قالبی تازه به شیوه‌ای متفاوت و جذاب روایت کند. در این نمایش با شخصیت‌های مختلفی در جامعه مانند دهقان، کارگر کارخانه، پرستار، پزشک، افسر نازی، شهروند یهودی عادی و ... مواجه هستیم که نه تنها نمایندگان اقشار گوناگون جامعۀ آلمان نازی، بلکه نمادهایی از مردمان بسیاری از جوامع امروزی نیز هستند و به همین جهت آنها را کاملاً می‌شناسیم. فضای نمایش همان طور است که باید باشد، تلخ، گزنده، و تاریک؛ اما در همین لحظات تیره‌ و تار طنزی سیاه-از آن طنزهای هوشمندانه و با ظرافتی که در این دوره و زمانه کمیابند- گاهی لحظات کمیکی را رقم می‌زند که لبخندی توأم با اندوه به لبمان می‌آورد. 
یکی دیگر از نکات جالب این اجرا عدم تفکیک بازیگران به دو بخش اصلی و فرعی ... دیدن ادامه ›› و حضور کم‌وبیش یکسان هر یک از آنها در شش اپیزود است؛ همان طور که خود بازیگران به طور فیزیکی روی صحنه مداوم در حرکت، تقلا و گردش هستند، نقش‌هایشان هم پیوسته می‌چرخد- در هر بخش یکی پررنگ و دیگری کم‌رنگ می‌شود- و همین حرکت و پویائی جذابیت تماشای اثر را بیشتر می‌کند. 
شاید از نظر برخی استفادۀ به نسبت زیاد از ویدیو مپینگ و طراحی صحنه‌ی بسیار مینیمال از ایراداتی باشد که به این اجرا وارد است، که این نقطه نظر باید از دو منظر مورد بررسی قرار بگیرد: مورد اول اینکه این ایراد بایستی زمانی مطرح شود که صحنۀ نمایش به لحاظ وسعت امکان استفاده از آکسسوار را داشته باشد که در مورد سالن نمایش «ترس و نکبت رایش سوم» این امکان عملاً وجود ندارد و با توجه به کوریوگرافی و اکت یازده بازیگر طراحی صحنه‌ی غیرمینیمال در چنین سالنی احتمال دارد برای بازیگران دست‌وپا گیر و عامل مزاحمت هم باشد، و نکتۀ دوم اینکه هر نمایشی اساساً ملزم به بهره‌گیری از وسایل زیاد روی صحنه نیست! و چه بسا حتی در سالنی بزرگتر و مجهزتر کارگردان بنا به صلاحدید خود تمایل داشته باشد اجرا را در قالبی غیرسنتی و کلاسیک، به عنوان مثال با استفادۀ بیشتر از ویدیو مپینگ-که اتفاقاً در این نمایش کمک شایانی به پیشبرد تأثیرگذار روایت و نمایش جلوه‌های رنج شخصیت‌ها کرده-پیش ببرد که در حقیقت می‌تواند برای بسیاری از تماشاگران جذاب هم باشد و بنابراین نمی‌توان توقع داشت تمام نمایش‌ها از یک فرم و الگوی خاص پیروی کنند.
 در مجموع این نمایش پازلی است از متنی قوی، دراماتورژی خلاقانه، بازی‌های پرقدرت و درخشان، طراحی نور، صحنه، لباس، گریم و موسیقی مناسب که با چیدمانی هنرمندانه و دقیق در کنار هم قرار گرفته‌اند تا بتوانند این برش نکبت‌بار تاریخ را-که مرتب در دوران‌های مختلف تحت عناوین و شمایلی تازه تکرار میشود-با تمام سیاهی‌اش در معرض دید مخاطبان قرار دهد.  
ممنون که نمایش ما رو با احساس و دقت تماشا کردید و برامون نوشتید
۴ روز پیش، یکشنبه
شیوا علمی (shiva.elmi)
علیرضا اخوان
ممنون که نمایش ما رو با احساس و دقت تماشا کردید و برامون نوشتید
ممنون از شما و تیم حرفه‌ای‌تون🙏🌸
۵ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شیوا علمی (shiva.elmi)
درباره نمایش شونزده i
یادداشتی درباره‌ی نمایش «شونزده»؛ یک تجربه‌ی جمعی خوشایند

در حال تماشای پوستر نمایش‌ها بیرون از عمارت هما بودم که چشمم به دیواری از استیک‌نوت‌های رنگارنگ افتاد و توجه‌م به نوشته‌های روی آن جلب شد؛ همه به این سوال جواب داده بودند:«در این بازی تو کی رو از این دنیا حذف می‌کنی؟» و پاسخها به قدری برایم جالب بود که تک‌تکشان را خواندم. یکی گفته بود:«دیکتاتور»، دیگری نوشته بود:«اونی که نذاشت نسل بشر منقرض بشه.» و .....و این زنجیره‌ی جالب جواب‌ها ادامه داشت. در حقیقت این گروه نمایشی با این ایده‌ی نو از همان بیرون سالن تعاملی را با مخاطبین احتمالی خود شروع کرده‌اند که در نوع خودش واقعاً خاص است. 
شونزده»-نمایشی خلاقانه نوشته‌ی جابر رمضانی با دراماتورژی امیرحسین کریمی و کارگردانی امیرمحمد کریمی که از ۱۷ اردیبهشت تا ۲ خرداد در نخستین سالن شیشه‌ای تئاتر ایران در قلب عمارت هما روی صحنه است-اجرایی جسورانه از تیمی جوان اما حرفه‌ای است که با شکستن دیوار چهارم و در تعاملی همه‌جانبه با تماشاگران، از آنها می‌خواهد روی صحنه رفته و بازی کنند. در این اجرا بهزاد کریمی نقش گردانندگی اجرا را دارد و تماشاچیان به خواست خودشان می‌توانند در کنار او حضور داشته باشند. این اجرا نه یک نمایش بلکه فرصتی است برای تمامی آنهایی که همواره اشتیاق حضور روی صحنه‌ی جادویی تئاتر را داشته‌اند اما مجالی برای امتحانش پیدا نکرده‌اند، و حالا این موقعیت به شکلی بدیع در اختیارشان قرار گرفته تا زیر نور پروژکتورها بروند، بگویند، ... دیدن ادامه ›› و بشنوند.
بی‌شک تماشای این اجرا برای مخاطبانی که به دنبال ایده‌های نوآورانه و فرمی تازه در تئاتر هستند تجربه‌ای لذت‌بخش خواهد بود، چرا که اجرا پویا، پرانرژی، سرشار از تعامل و گفت‌وگو، و جذاب است و تماشگر در این کار از نقش بی‌تحرک همیشگی‌اش فاصله می‌گیرد و با ورود به دنیای متن و نمایش، خود بخشی از اجرا می‌شود که حسی خوشایند و توأم با رهایی به او می‌دهد؛ هر چند برای آنهایی هم که در نقش تماشاچی باقی می‌مانند دنبال کردن اجرا نه تنها خسته‌کننده نیست بلکه نشاط‌آور و تأمل برانگیز هم هست. انتخاب با شماست که می‌خواهید فقط تماشا کنید یا بازی، ببینید و بشنوید یا دیده و شنیده شوید، در تاریکی و نقطه‌ی امن خود بمانید یا در نور صحنه پیش چشمان تماشاچیان قرار بگیرید. این نمایش که به واسطه‌ی نوع اجرا هر شب با شب بعدش تفاوت دارد در انتها هم با چرخشی ناگهانی تماشاچیانش را غافلگیر می‌کند.
 

محمد فروزنده و زهرا تاشک این را خواندند
مهدی ملکی و مهسا فلاح این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بُندار در بندِ روئینه دژ خویش، و جم در طلب جام جهان‌بین

«کارنامه‌ی بُندار بیدَخش» از باارزش‌ترین آثار بهرام بیضایی که در مجموعه‌ نمایش‌نامه‌ای به نام «سه برخوانی» به چاپ رسیده، از ۳۱ فروردین ۱۴۰۴ در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه رفته است. این اجرا به کارگردانی ساناز پوردشتی و مهدی وحیدروش و اجرای درخشان حسن فضلی و مهدی وحیدروش برگزیده‌ی بازیگری و کارگردانی یازدهمین فستیوال مکتب تهران شده است.
تجربه‌ی تماشای این نمایش بی‌شک یکی از غنی‌ترین تجارب برای دوست‌داران تئاتر خواهد بود چرا که بهرام بیضایی بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس ایرانی که آثار شاخصش کم از شاهکارهای نمایشی غرب ندارند با بهره‌گیری از نثری فاخر و شکوهمند، استعاری، کلمات و تعابیر کهن، و تک‌گویی‌ها و دیالوگ‌هایی که در بده‌بستان‌هایی استادانه در هم می‌تنند و فضایی حماسی و افسانه‌ای می‌آفرینند، تماشاگر را از ابتدا تا انتها مجذوب این روایت تراژیک می‌کند.
بعد از نام بیضایی که برای من در عرصه‌ی نمایش‌نامه‌نویسی ایران متکلم وحده است و همواره مشتاق خواندن و تماشای آثارش بوده‌ام، پوستر بسیار خلاقانه و تیزهوشانه‌ی این اثر-شمایل نیم‌رخی سرافکنده، آمیزه‌ای از بُندار و جم، با غل و زنجیرهای آویخته از آنچه بالای سر دارد که هم تاج است و هم برج و باروهای روئینه‌دژ-همان‌گونه که سرنوشت‌ و مرگ این دو نیز نیز در هم تنیده-اشتیاقم را برای تماشای این اجرای جدید دو صد چندان کرد. طراحی صحنه‌ی ساده، با زنجیرهایی ... دیدن ادامه ›› که از مرکزی در بالا به اطراف افتاده و تخت و شنل سرخ پادشاهی جم در آن میان، همه‌ی آن چیزی است که حس‌ بودن در رویینه‌دژ و قصر جم را برای مخاطب تداعی ‌می‌کند. و چه می‌توان گفت از دو بازیگر کاربلد، مهدی وحیدروش و حسن فضلی که نثر شکوهمند و پیچیده‌ی بهرام بیضائی را به روانی جریان آب در آن فضای سیاه شناور می‌کنند-کلماتی که بیان پشت سر هم‌شان می‌تواند برای هر بازیگری چالشی پرمخاطره باشد-و به گونه‌ای کلمه به کلمه‌ی این «برخوانی» را از آن خود کرده‌اند و تمامی حس‌شان در چهره، صدا، بازی و گفتارشان زنده می‌نماید، گویی خودِ بُندار و جم حی و حاضر پیش روی حاضرینند. و این اجراهای درخشان به غیر از توانایی ستودنی خود بازیگران مرهون هدایت صحیح کارگردانان است که با وفاداری کامل به متن اصلی، این نمایش‌نامه‌ی ارزشمند را به بهترین شکل به نمایش درآورده‌اند، و البته نورپردازی-خصوصاً نور قرمزی که در دراماتیک‌ترین لحظات روی چهره‌ی جم و بُندار می‌افتد- موسیقی و افکت‌های صوتی و حتی صدای کشیده شدن زنجیر آویخته از پای بُندار و پرتاب شدن تکه کاغذهای حاصل عمری دانش‌اندوزی او به هوا، تمامی کاملاً به جا و استادانه در جهت فضاسازی هر چه موثرتر به کار می‌روند.
کارنامه‌ی بُندار بیدَخش چگونه است؟ جام جهان‌بین و روئینه‌دژ و همه‌ی آنچه بُندار با دانشش ساخته و به آن می‌بالد او را از سرنوشت محتومش نجات می‌دهند یا برایش اسارت و مرگ و تباهی می‌آورند؟ آیا او خود جم نیست؟ یا جم، خود او؟ و مگر این گونه نیست که جمِ هراسیده در پی جام و بُندارِ نومیدِ جام در دست، هر دو به سرنوشتی یکسان دچارند؟ سرنوشتی که به هنگام کوبیدن جام بر سنگ، گریزی از آن نتوان یافت. می‌شکند و تمام!

شیوا علمی (shiva.elmi)
درباره نمایش جن زدگان i
اجرای ‌بی‌نظیری بود؛ دراماتورژی، کارگردانی، بازی‌ها، موسیقی، سایه‌بازی، و نورپردازی، همه و همه عالی. قطعا ارزش دیدن دارد.
 

زمینه‌های فعالیت

سینما
شعر و ادبیات
تئاتر
موسیقی

تماس‌ها

shivaelmi@gmail.com
09389511136