آیا این ریش میتواند آن غبغب را بپوشاند؟
نمایش کمدی موزیکال «ریش فیدل، غبغب مرکل» نوشتهی امیرعلی نبویان به کارگردانی شهابالدین حسینپورکه از ۹ اردیبهشت در سالن یک تماشاخانهی هما روی صحنه رفته است، در فضایی با تم طنز و موسیقی مسائل مهم فردی و اجتماعی را به نقد و چالش میکشد. روایت از آن جا آغاز میشود که شبی از شبها دزدی-همان لولوی قصه که موجودی کوتوله با شمایلی عجیب و غریب است-به روستایی در ناکجاآباد میزند و هست و نیست اهالی را که از قضا هیچ کدام هم واقعاً مال خودشان نبوده، میبرد. صبح روز بعد مردم که تازه فهمیدهاند چه بلایی سرشان آمده با داد و قال همدیگر را خبر میکنند تا بلکه چارهای بجویند و در این میان دست به دامن کدخدا که پسری شجاع و درستکار دارد میشوند غافل از اینکه او یعنی دلاور قصه گم شده. چه بسا که دلاور آنها هم مثل وسایل به سرقترفتهشان قرضی و عاریتی است که هر چه در پیاش میگردند پیدایش نمیکنند.
آیا در پایان نمایش روستاییان دلاورشان را پیدا میکنند؟ لولو و اموال دزدیده شده را چطور؟ آیا حقایقی هست که تمام سالها از چشمشان پنهان مانده؟ میشود غبغب مرکل را در ریش فیدل پنهان کرد یا ماه پشت ابر نمیماند و همه چیز برملا میشود؟
در نمایش «ریش فیدل، غبغب مرکل» کارگردان از هر آنچه به عنوان ابزار در اختیار دارد به بهترین نحو برای پیشبرد این روایت جذاب و خوش رنگ و لعاب بهره میگیرد. گروه موسیقی، بسیار حرفهای و پرانرژی و آهنگها و ترانهها نوستالژیک و زیبا هستند. طراحی لباس چشمنواز و با جزئیات است؛ مانند قاشق و چنگال دوخته شده به لباس لکاته خانم! و گریمها اگزجره شده و اکسپرسیونیستی انجام شدهاند که همه و همه در جهت فانتزی کردن فضای داستان موثرند. دراماتورژی و طراحی
... دیدن ادامه ››
حرکات و کوریوگرافی این نمایش هم بیشک نمیتوانست از این بهتر باشد و بازیهای پرقدرت و حرفهای بازیگران چه آنها که باسابقه هستند و چه آنهایی که برای اولین بار روی صحنه حضور پیدا کردهاند حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد. طراحی نور با طیف متنوعی از رنگهای درخشان و تند و تیز و سایهبازیها هم به جذابتهای بصری اثر اضافه کرده و در مجموع میتوان گفت ما با نمایشی روبهرو هستیم که تماشای آن علاوه بر حظ دیداری و شنیداری روایتی جذاب دارد که مخاطب را تا پایان با خود همراه و نه تنها غافلگیرش میکند بلکه پرسشی تأملبرانگیز را در ذهنش به وجود میآورد:«آیا ما، ارزشهایمان، هویتمان و تمام آنچه داریم واقعی است یا تنها سایهای است از آنچه میپنداریم؟»
تماشای نمایش «ریش فیدل، غبغب مرکل»-که در نگاه اول ممکن است به نظرمان عنوانی نامرتبط داشته باشد-با متنی بسیار هوشمندانه و طنازانه و دیالوگها و ترانههایی پر از مفاهیم عمیق ما را به کاوشی در درون خودمان و دنیای پیرامونمان میبرد تا شاید بتوانیم به کشفیات تازهای برسیم که البته مستلزم شهامت و جسارت رویارویی با حقایق است چرا که ممکن است قصههایی که تاکنون در آنها زیست کردهایم سراسر دروغ و نیرنگ بوده باشد. در جایی از نمایش یکی از شخصیتها میگوید:«این مردم دلشون نمیخواد قصهشون عوض شه!». ما چطور؟ آیا تاب رویارویی با حقیقت-همان طور که هست، نه آن طور که مینماید-را داریم؟!