در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال تئاتر | اخبار | یک نمونه روشن وقابل اعتنا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:09:21
نمایش خدای کشتار | یک نمونه روشن وقابل اعتنا | عکس

به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 92512

ایران تئاتر_رضا آشفته:علی سرابی این روزها در نمایش خدای کشتار نوشته یاسمینا رضا و به کارگردانی خودش در تالار پالیز بازی می کند که پیش از این آنرا در تالار مستقل تهران اجرا کرده بود.

 علی سرابی بیشتر در مقام بازیگر شهره عام و خاص است اما در کارنامه اش چند مورد کارگردانی نیز ثبت کرده است که شاید خدای کشتار اولین کارگردانی قابل قبولتر او باشد که با این کار می تواند همچنان به روال کارگردانی اش نیز در کنار بازیگری ادامه دهد.

علی سرابی بازیگر، کارگردان تئاتر و بازیگردان و صداپیشه در سینما و تلویزیون است. او توانسته پرونده قابل تاملی را در تئاتر بیافریند و به عنوان یک بازیگر مطرح همواره نقش آفرینی هایش از نگاه منتقدان و پژوهشگران دنبال شود. او مثال روشنی است که می تواند ما را با یک بازیگر قابل اعتنا مطرح سازد.

علی سرابی با آنکه بازیگری را در سال 79 و با نمایش هشتمین سفر سندباد به کارگردانی کیومرث مرادی ( تئاترشهر، تالار سایه) آغاز می کند اما این شروع باعث مطرح شدنش نمی شود.

با نیما دهقان

شاید یکی از کارگردان های با اهمیت برای علی سرابی نیما دهقان هم کلاسی دوران دانشجویی اش در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد- تهران مرکز- باشد که این دو در کنار هم چند نمایش نسبتا موفق را ارائه کرده اند. اولین تجربه مشترک این دو دوست دانشگاهی، نمایش کفتر به توان دو بود که سرابی برای بازی در آن کاندید جایزه بازیگری، در نوزدهمین جشنواره تئاتر فجر شد. او در نمایش کفتر به توان (تئاترشهر، تالار شماره ۲؛ ۱۳۸۰) تا حدودی در مقام یک بازیگری که می تواند در صحنه از پس بازی درست برآید، دیده شد. اما بازی در نمایش ملاقات شبانه کار دیگری از دهقان خوش یمن بود و علی سرابی بهترین بازیگر مرد، جشنواره نمایش‌های کوتاه دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۰ شد که این نمایش سال بعد در تالار شماره 2 تئاتر شهر اجرای عمومی شد. آن ها با هم در سال 82 در نمایش لوله همکاری کردند که نمایش ناتورالیستی در خور تماشا بود.

رابطه کاری علی سرابی و نیما دهقان در اجرای عمومی خنکای ختم خاطره (تماشاخانه ایرانشهر، ۱۳۸۸) پیامد در خور تاملی داشت و سرابی تواست نقش متفاوتی را ایفا کند و این نمایش هم در زمان خود با جار و جنجال بسیاری مواجه شد که یک بخش از این موفقیت هم به حضور بازیگرانی چون علی سرابی و حمیدرضا آذرنگ برمی گشت.

با حمید پورآذری

حمید پورآذری هم از آن دست کارگردان هایی است که به بازیگرانش فرصت های خوبی می دهد که تا جایی که می توانند حضورشان دیدنی باشد. او به بازی خلاقه بها می دهد و فضای کارهایش جای بسیاری برای خلق کردن نقش و حضور تماشایی تر دارد و چه بسا علی سرابی هم نیک می دانسته که از این فرصت غایت بهره وری هنری را داشته باشد. این دو برای نخستین بار در نمایش آندرانیک ( تالار شماره ۲؛ ۱۳۸۲) کار کردند و سرابی برای این بازی بهترین بازیگر مرد، در جایزه کانون ملی منتقدان تئاتر ایران در۱۳۸۲ شد که البته بازی او در نمایش لوله کار دهقان نیز در این انتخاب تاثیرگذار بوده است. سرابی همچنین برای آندرانیک، در بیست‌ودومین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر تقدیر ویژه شد. آنها همچنین دو نمایش در حوزه نمایش های آیینی و سنتی و برگرفته از روحوضی ایرانی و کمدیادلارته ایتالیایی کار کردند که به نظر نشان می داد که سرابی در ارائه نقش های تپیکال هم موفق است و حتی می تواند صاحب جایزه و تحسین نیز بشود. او برای بازی در هرچی دلت بخواد (تالار سنگلج؛ ۱۳۸۲) برنده جایزه بازیگری دوم مرد، در دوازدهمین جشنواره تئاتر آیینی و سنتی شد.

آخرین همکاری آنها در نمایش غولتشن‌ها کار حمید پورآذری (تئاترشهر، تالار سایه؛ ۱۳۸۷) بود که این نقش آفرینی نیز همچنان در یادها و خاطره ها باقی مانده است.

با محمد یعقوبی

خیلی راحت می شود گفت که علی سرابی در کنار محمد یعقوبی نمایشنامه نویس و کارگردان برگ برنده را در دست گرفته است و این شاید به دلیل ماهیت نمایش های اجتماعی و واقع گرایانه باشد که بیشتر از هر هنرمند دیگری فرصت نمود یافتن نقش های بهتر را در اختیارش گذاشته است و همواره در این بازی دو جانبه هر دو طرف از همکاری با هم نفع برده اند. بنابراین بیشترین و بهترین بازی ها از سرابی را باید در کارهایی که یعقوبی به صحنه آورده است، سراغ گرفت.

ماه در آب که برای نخستین بار در تئاترشهر (تالار سایه؛ ۱۳۸۵) این شانس و اقبال را برای علی سرابی ایجاد کرد که در مقام یک بازیگر خلاق و توانا همواره در صحنه فرصت های بهتری را برای مطرح شدن بیابد.

این نمایش که خوش اقبالی برای علی سرابی داشته، سال 95 و پس از ده سال برای یکبار دیگر در تالار باران اجرا شد و در آن علی سرابی نقش هنرمندی به نام مازیار را بازی کرد. سرابی این مرد را بسیار آرام و باوقار در نظر گرفته که می تواند حق به جانب بودن را به نمایش درآورد. او زمانی که زنش حامله بوده، ایران را به هوای روزگاری بهتر ترک کرده و حالا آمده دختر هفت ساله اش را برای همیشه از مادرش جدا کند. سرابی باید در سکوت و بی خیالی همچنان بتواند بر هر نوع خشم و داوری ای که از سوی همسر سابق اش، آیسودا (با بازی آیدا کیخایی) می شود، چیره شود. حتی در مقابل برادرش، بهرام (مهدی کوشکی) که همسر فعلی آیسودا هست، باید تاکید بیشتری بر این حق به جانب بودن کند و خونسرد از پیش این بازی را شکل دهد. به همین سادگی، می تواند در میدان موفق باشد که از دیگران در برابر هجمه های احتمالی که شاید خاطره تلخی برای آنان باشد، پیشی گیرد. این روال درونی یک بازی چند وجهی است که در آن باید در کوتاه ترین زمان ممکن همه چیز در لفافه پیچیده و در ذهن مخاطب بازنمایی شود. وگرنه بازی روال اشتباه به خود می گرفت و باور نقش ناممکن می شد. علی سرابی آنقدر هوشیارانه کارش را می کند که آیسودا و بهرام را مجاب به تخطی و گناه خواهد کرد که رفتار این دو عامل اساسی مهاجرت از ایران بوده است.

ماچیسمو (تالار چهارسو؛ ۱۳۸۷) یکی دیگر از فرصت های زیباست که علی سرابی این بار نیز خوش می درخشد. او برای بازی در ماچیسمو بهترین بازیگر مرد در بیست و ششمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر (۱۳۸۶) شد. «ماچیسمو» درباره گروگانگیری در کشور آرژانتین است. یک گروه پاراگوئه‌ای درصدد هستند به ازای گروگانگیری سفیر کبیر آمریکا 20 تن از مبارزان خود را از چنگال حکومت آرژانتین آزاد کند و این نقشه را توسط دکتر پلار که پدرش یکی از همین زندانی‌ها است عملی می‌کنند. البته آن ها به اشتباه کنسول افتخاری دولت انگلستان را گروگان می‌گیرند و حالا وضعیت طور دیگری می‌شود و آن ها درصدد برمی‌آیند تا خواسته خود را به ازای 10 نفر تقلیل دهند. محل استقرار گروگانگیرها در یک محله فقیرنشین لو می‌رود. پلیس همه آنها را می‌کشد و کنسول افتخاری را آزاد می‌کند. پلیس به دروغ درباره گروگان‌گیرها اظهارنظر می‌کند و کنسول زبان به اعتراف می‌گشاید که داستان دروغی را برای کشته شدن آنها سرهم کرده‌اند. یعقوبی در گذر این تابلوها به روابط و بازگشایی درونیات آدم‌های درامش می‌پردازد و قرار نیست که در این وضعیت همه بد یا خوب باشند، بلکه در این شرایط هر یک به دنبال انجام وظیفه، براساس آرزوها و آرمان‌ها و خلقیات و غرایز و عواطف درونی‌اش است. همانطور که لئون ریواس (علی سرابی) از کلیسا در مقام پدر روحانی به دلیل ازدواج با زن دلخواهش دل می‌کند و حالا خود را در یک گروه مبارز کمونیستی می‌بیند و همچنان خود را به کلیسا و باورهای آسمانی پایبند می‌داند. این پارادوکس در مورد مابقی آدم‌ها نیز به گونه‌ای دیگر وجود دارد و البته در شخصیت ریواس پررنگ‌تر است.

در بازی‌ها هم  هدف این بوده که نوعی روانشناسی رفتاری بر پایه اگرهای مفروض و جادویی پیش برنده حس‌ها و رفتارها باشد. قرار نیست اغراقی در صحنه دیده شود، بلکه هر یک بنابر تعبیر واقع‌گرایانه باید در صحنه حرکت داشته باشند. همین نکته باعث می‌شود که همه چیز سر جای خودش قرار بگیرد و هیچ حرکتی زائد غیرقابل وصف به نظر نیاید.

در این بین فردیت بازیگران هم مهم جلوه می‌‌کند. همه اینان در یک نقطه ثقل مرکزی (آن هم با هدایت و اندیشه محمد یعقوبی) به هم پیوند می‌خورند و باید هر لحظه در پیوند و یکی شدن بازیگری به یک کنش هدفمند گره بخورد. در این بده و بستان‌هاست که یک معمای با قاعده به سوی یک بازی بی‌قاعده منحرف می‌شود. این بی‌قاعدگی از سوی نظام بسته آرژانتین بدون انجام بازخواست و دادگاهی به قتل یکایک مبارزان پاراگوئه می‌انجامد.

خشکسالی و دروغ (تالار چهارسو؛ ۱۳۸۸) یکی از بهترین کارهای یعقوبی به لحاظ جذب مخاطب است که چندین بار اجرا و در شهرهای مختلف نیز با استقبال عموم مردم روبرو شده است. این نمایش همچنین در فرهنگسرای نیاوران (سالن خلیج فارس؛ ۱۳۹۳)، رشت، مجتمع فرهنگی و هنری خاتم الانبیاء (ص)، (سالن شهید انصاری؛

۱۳۹۳)، و ونکوور و چند شهر کانادایی دیگر (۱۳۹۳) اجرا شده است.

علی سرابی تاکنون بازی‌های زیبایی را در صحنه ارائه کرده است. او در"ماچیسمو" هم خوش درخشید و البته در"خشکسالی و دروغ" به مراتب بهتر بازی می‌کند. او در این نمایش نقش یک وکیل دادگستری را دارد. مردی جدی با طنزی پرکنایه و دو پهلو. مردی که به کارش بها می‌دهد و شاید هم بیشتر از زن و زندگیش‌! البته این بها دادن نیز دلایلی دارد که از نوع برخورد همسرانش می‌توان به آن پی برد. اگر میترا (‌همسر اول‌) و آلا ( همسر دوم‌) دست و پاگیر نمی‌شدند و او را رها می‌گذاشتند تا زندگی‌اش را بکند، هیچگاه در ردیف علایق این مرد جدی و نکته بین دوم نمی‌شدند. او بی‌آزار و با ادب است و زن را یک رکن در زندگی می‌داند. هر چند زنانش از درک او عاجزند و مسیر زندگی مشترکشان را به بیراهه می‌برند و نتیجه‌ای جز طلاق را برای آن‌ها نمی‌توان تصور کرد. او میترا را طلاق داده و با آلا ازدواج کرده است. آلا دوست دوران مجردیش و خواهر رفیقش افشین است. در این نمایش نیز علت رویکردهای جنسی و ازدواج همین مرد مورد واکاوی‌های درونی و روانی قرار می‌گیرد و البته زمینه‌های اجتماعی و حقوقی آن نیز بررسی می‌شود. در واقع این جولان‌دهی درونی تا پایه‌ای‌ترین مسائل ریشه‌دار تاریخی و سیاسی ایرانیان پیش می‌رود. برای همین در این واکاوی‌ها و توجه دادن‌ها موثر است.

علی سرابی در نقش امید، آرام و مصمم است و واکنش تند و حسی ندارد، هرچند او هم برخوردهای حسی دو گانه‌ای دارد. یعنی او هم از بیماری‌ مزمن و مسریی به نام دروغ رنج می‌برد. چنانچه میترا، آلا و افشین هم چنین درد و بیماری را با خود دارند. بنابراین جامعه از دروغ رنج می‌برد. دروغی که پایه تمام ویرانی‌هاست. در یک تورق معمولی در می‌‌یابیم که در روزگار‌ داریوش اول او در گفت‌و‌گو با اهورا مزدا از او می‌خواهد تا ملت ایران را از خشکسالی، دشمن و دروغ مصون بدارد. با آن که در آن زمانه این بلاها از سرزمین ما رنگ باخته است. آیا با این وجود داریوش اول تاب می‌آورد دروغ‌پردازی‌های مردمان امروز ما را؟

حتا علی سرابی هم در نقش یک وکیل در روابط خانوادگیش دروغ می‌گوید. مردی که وکیل است و فقط باید بیانگر راستی و حقیقت باشد. این نقش پردازی با یک بازی کارآمد جلوه حقیقی خود را در صحنه مضاعف می‌کند. این دروغ رابطه او و میترا را به هم می‌زند. این بار دروغ‌ها در رابطه‌اش با آلا تداوم دارد و باز هم زندگی‌اش با اما و اگرها و خط و نشان‌های بیهوده و آزار دهنده همراه شده است. علی سرابی دروغ گفتن را خوب بازی می‌کند تا باور عمیقی را در برابرش ایجاد کند. سرابی یک بار هم بیهوده نمی‌خندد تا دروغ جلوه تراژیک خود را در صحنه عیان سازد. با آن که تماشاگر از خندیدن دست بر نمی‌دارد و در پایان که فکش درد می‌گیرد، پی به ماهیت دروغ و ویرانگری آن می‌برد! یعنی اندوه بر شادی چیره می‌شود. بازیگری مانند علی سرابی این پل ارتباطی را برقرار می‌کند. تراژدی در دل کمدی نفوذ می‌کند تا روزگار ما را بر خلاف روزگار قدیم به نمایش درآورد.

نوشتن در تاریکی محمد یعقوبی در تالار چهارسو (1389) اجرا شد که در آن سال های بحرانی ممیزی شدیدی بر آن اعمال شد که این بار گزارشی از آن اجرای اصلی برای مخاطبان ارائه می شد. علی سرابی در نقش یک مامور اطلاعات، در جریان شلوغی 88 از جوانی بازجویی می کرد که شاعر بود و گویا این دوستی تاثیراتی بر روان بازجو می گذارد که در پایان خودش مورد بازجویی واقع می شود. علی سرابی یکی از بهترین بازی هایش را در ارائه این نقش به صحنه می آورد که اگر همان شکل اصلی بازی که در جریان تمرینها به آن پروبال داده بود امکان حضور در صحنه را می یافت؛ این حقیقت نمود می یافت. اما در این اجرای دوم، آن بازی و نقش کاملا ممیزی شده بود و فقط بازیگران گزارشی از آن را ارائه می کردند. خود نمایش به دلیل هجویه شدن وضعیت اصلی، نمایشی در خور تامل بود اما برای بازیگران و به ویژه علی سرابی و مهدی پاکدل آنچه باید اتفاق نمی افتاد.

محمد یعقوبی برای نخستین بار زمستان ۶۶ را در تالار شماره 2 تئاترشهر و در سال 1377 اجرا کرد که باعث مطرح شدن کارگردانش شد اما علی سرابی در اجرای دوم و بازتولید آن در سال 1390 و در تالار چهارسو بازی کرد. البته این متن تغییراتی کرده بود و در اجرا نیز به نسبت آن اجرای اول میزانسن ها اندیشمندانه تر و بازی ها قدرقدرت تر شده بود. علی سرابی هم یکبار دیگر موفقیت خود را در مقام یک بازیگر خلاق تئاتر در زمستان 66 اثبات کرد.

علی سرابی در این نمایش، شخصیت بابک را بازی می کرد که بر خلاف آن اجرای قدیمی، این نقش حالا دارای نگرش سیاسی شده است. حتی لهجه‌اش هم کُردی شده است که این زبان پیشنهاد خود علی سرابی است. یعقوبی نگران بود که علی نتواند، ولی گویا تماشاگرها باورش کرده‌اند. با وجود نگرانی از اینکه بازیگرها عوض شده اند و مخاطبان کار قبلی این بازی ها را در اجرای جدید نپسندند اما بازیگران فعلی توانسته از این مانع بزرگ با درخشش بازی هایشان عبور کنند.

یعقوبی این نگرانی را درباره‌ علی سرابی هم داشت که در گذشته رحیم نوروزی نقشش را بازی می‌کرد و حتی آیدا کیخایی که در اجرای قبلی پانته‌آ بهرام نقشش را ایفا کرده بود. خوشبختانه هر دو بسیار بهتر و دیدنی‌تر از بازیگران قبلی بازی کردند.

البته با صراحت می‌شود گفت این بازی‌ها خیلی سرتر از آن نقش‌آفرینی‌هاست. به این علت که آن گروه مثل خود یعقوبی تازه کار بودند و الان این بازیگران کاملا حرفه‌ای و شناخته شده هستند.

علی سرابی همچنین در 33 درصد نیل سایمون (ایرانشهر،۱۳۹۱) و برهان (فرهنگسرای نیاوران، ۱۳۹۱) نیز بازی کرد که به لحاظ بازی اتفاق تازه ای برای سرابی محسوب نمی شود اما او یکبار دیگر با بازی در نمایش بسیار خشن مرد بالشی  مک دونا به کارگردانی مشترک آیدا کیخایی و محمد یعقوبی (ایرانشهر و ارسباران؛ ۱۳۹۲) توانست حضور خود را با نقشی متفاوت مطرح کند. سرابی برای نقش مایکل کاندید جایزه بهترین بازیگر در جشن شب بازیگر خانه تئاتر(1393) شد. او نویسنده ای بود که در داستانهایش به دنبال قتل و انتقام از دیگران بود و این عاملی بود که برادرش که ناتوان ذهنی است تحت تاثیر قرار بگیرد و اقدام به قتلی عجیب کند. در حالی که این قتل ذهنی است و فقط این مایکل است که پدر و مادر و بعد برادرش را به قتل رسانده است. علی سرابی هم نویسنده را با پیچ و خم طراحی و ارائه کرده اما در صحنه قتل برادر متاسفانه خفه کردن او را لو می دهد. او بازیگری است که چه در مونولوگها و چه در مواجهه با پلیس و چه در مواجهه با برادرش کم نمی گذارد. او می داند کجا آزاد و رها باشد و کجا باید محافظه کار بازی درآورد هر چند که چنین هدفی را دنبال نمی کند. بلکه او می خواهد به گونه ای پلیس را به بازی بگیرد که اول برادرش و بعد خودش زیر شکنجه نروند و این همان نرم معمولی است که یکبار دیگر بازی چند وجهی سرابی را برایمان بازنمایی می کند.

اجرای هیولاخوانی (تالار چهار سو؛۱۳۹۳) فرصتی شد که علی سرابی بتواند یک نقش از بین رفته در نمایش نوشاتن در تاریکی را دوباره بازی کند. هر چند که در اینجا نیز خوابهای مسمتر و درازمدت مانع از تحقق آن چیزی می شد که سرابی به دنبالش بود.

هیولاخوانی نمایشی ذهنی و تمثیلی است که در وضعیت چالش بین تولیدگر فرهنگ و کنترل کننده آن نمایان می‌شود. نویسنده تولیدگر است و ممیز کنترلچی. هر یک بر آن است خودی نشان دهد و سرآخر اینکه نویسنده که 12 سال است امکان چاپ کتابی را نیافته است، با واگویه‌های پریشانی بر آن است تا ذهن و روح ممیز را دچار اختلال کند. او موفق است چون این بار یونس مسائلی دچار خوابی طولانی شده و زندگی اش دچار برزخی غریب شده است. انگار که پایان این چالش شکست ممیز و پیروزی نویسنده را رقم زده باشد. شاید هم هر دو به بن بستی رسیده باشند که هدف رهایی از این وضعیت گنگ و مبهم است؛ ممیز بنابر وظایف و اصولی می‌خواهد زندگی و فرهنگ توده‌ها را کنترل کند چراکه می‌پندارد هر اندیشه‌ای غیر از آنچه درک و استنباط کرده و اسلامی‌است به شیطان تعلق دارد. علی سرابی یونس را بازی می کند که البته این نقش را پیش از این در نوشتن در تاریکی نیز به گونه ای بهتر بازی کرده بود.

با محمد رحمانیان

علی سرابی برای محمد رحمانیان، کارگردان خلاق تئاتر ایران چند بازی متفاوت و در خور تامل را ارائه کرد. این دو با نمایشنامه خوانی شب سال نو(فرهنگسرای اندیشه؛ ۱۳۹۲) کارشان را آغاز کردند اما ترانه‌های محلی، (تالار شمس؛ ۱۳۹۲) بهترین نمایشی بود که این دو با هم کار کردند. علی سرابی در آن دو نقش متفاوت را به شیوه تیپ ارائه کرد که باعث شد که سرابی از جشن بازیگر در سال 93 جایزه بگیرد. علی سرابی در دو اپیزود اتوبوس و بدوک بازی می کرد. در اولی ترک زبان ودر دومی بلوچ شده بود.

ترانه‌های محلی همچنین اجرایش در تئاتر شهر (تالار اصلی؛۱۳۹۳)، تئاتر شهر مشهد، (تالار اصلی؛۱۳۹۳)، تکرار شد.

سرابی با رحمانیان یکبار دیگر همکاری اش را تکرار کرد و آن در اجرای ترانه‌های قدیمی برج میلاد و تالار وحدت (۱۳۹۳) بود اما پس از آن، به دلیل آنکه در فیلم تئاتر ترانه های محلی از بازی مارال بنی آدم (همسرش)، استفاده نشده بود در حالیکه در 24 نوبت اجرای اش بازی داشت، این بی توجهی رحمانیان باعث شد که رابطه کاری شان برای همیشه قطع بشود.

با خودش

علی سرابی علاوه بر بازی هرازگاهی پیش آمده که کارگردانی بکند. در این نمایش ها نیز خودش یکی از نقش ها را عهده دار بوده است و بر خلاف بسیاری که در زمان کارگردانی چندان تسلط و اشرافی بر بازی ندارند و ای کاش در کار خودشان بازی نمی کردند، سرابی می تواند خودش را هم به درستی در زمان بازی در مقام یک کارگردان مسلط هدایت کند. او برای نخستین بار در نمایش آرش در سال 1381 و به کارگردانی خودش توانست جایزه بازیگری دوم و بهترین کارگردانی را در پانزدهمین جشنواره سراسری تئاتر دانشجویی دریافت کند. او همچنین بهترین بازیگر مرد در چهارمین جشنواره سراسری تئاتر ماه  برای بازی در نمایش هویت (۱۳۸۶) شد که کارگردانی هم با خودش بود و البته در این جشنواره مقام کارگردانی دوم، را دریافت کرد.

همچنین بعدها در مقام یک کارگردان حرفه ای نیز این موفقیت را تکرار کرد. بازی او در برنارد مرده است (ناظرزاده کرمانی، 1394) و خدای کشتار (تئاتر مستقل تهران، 1394) در این باره مثال زدنی است.

نمایش "خدای کشتار" در واقع نمایشی کمدی و تراژیک است. یکی از جاذبه‌های اصلی تماشای نمایش "خدای کشتار" بازی بازیگران آن هست چون اینها دارند 4 چهره جدی و بعضا عبوس را به تماشا می‌گذارند اما تماشاگران در لحظاتی قاه قاه می‌خندند؛ یعنی اینان به چه چیز خنده‌داری می‌خندند که نه در متن یاسمینا رضا فرانسوی به آن پرداخته شده و نه نحوه بازی و شخصیت‌پردازی بازیگران و هدایت‌گری کارگردان چنین می‌نماید.

در واقع تماشاگران خود را در متن و اجرا می‌بینند و همذات‌پنداری با آن شخصیت‌هاست که اسباب خنده بسیار می‌شود. در این نمایش 4 شخصیت به موازات هم دارند حرکت می‌کنند که از جنگ و بلوای پسرهای یازده ساله‌یشان به صلح و آشتی برسند. آلن (نوید محمدزاده) و همسرش، آنت (مارال بنی آدم) والدین برنو که ضارب است و با چوبدستی بر دهان فردیناندو کوفته و او را برای چند روزی بد شکل کرده و دندان درد و عصب‌کشی را بر فردیناندو وارد کرده است، به خانه میشل (علی سرابی) و ورونیک (ستاره پسیانی) می‌آیند! می‌خواهند گپ و گفتی بزنند هم برای آشنایی و هم آشتی دادن بچه‌هایشان و می‌خواهند در ظاهر امر، متمدنانه رفتار کنند. بازیگران به ناچار باید خوب رفتار کنند و جدی باشند و حتی عبوس هم باشند تا لحظاتی که شربت سکنجبین (نوشیدنی) می‌خورند و در آن حالت مستی و گیجی روی واقعی خود را از آن حالت متظاهرانه بیرون می‌آورند و تبدیل به موجواتی غریب و حتی با افراط در این رفتارهای زشت و پلشت چون هیولا می‌نمایند و دیگر هیچ‌گونه قبح و شرمی را در رفتار و گفتارشان رعایت نمی‌کنند.

به هر تقدیر علی سرابی گام موثری را برداشته است و این متمرکز شدن بر کاری است که امروز بسیاری از ما را در جهان تحت‌الشعاع خود قرار داده است و این هم دلیل و برهانی است برای اینکه جهان به ظاهر پیشرفته و متمدن را آماده‌تر از جهان عقب‌مانده و به ظاهر خشن، برای انجام هر نوع خشونتی دانست. اینکه انسان ظاهرش را درست کند دلیلی بر باطن آرام و قرار یافته نیست و چه بسا همین جنگ‌ها و خشونت‌ها هم با دسیسه استعمارگران در حال انجام است که هر چهل سال یکبار گزارش آشکاری از این امراض سری و ضد بشری‌شان منتشر خواهند کرد که حتما بخشی از آن برای چپاول سرمایه‌های متنوع کشورهای بیچاره و عقب نگه داشته شده است!!

او در برنارد مرده است، نقش یک افسر عالی رتبه آلمانی را در زمان اشغال فرانسه و در زمان جنگ جهانی دوم بازی می کند. نقشی که به ظاهر فرهیخته و در باطن خشن می نماید که در همکاری او با یک زن سربازی فرانسوی به قتل رسیده و در بازی دادن مرد دومی باید که ثروت خانوادگی اش بالا کشیده شود. در اینجا هم باز همان بازی پنهان و پر رمز و دار و به عبارت دیگر چند وجهی نمایان است. جالب تر اینکه او این بار خودش را در این مسیر خلاقه هدایت کرده است.

با دیگران

علی سرابی بارها تئاتر کار کرده و با اشخاص متعدد هم این تجربه را مرور کرده است که در ادامه فهرست وار به این نمایش ها اشاره ای خواهد شد. او در نمایش های اتاقک زیرشیروانی (ایرج کله‌جاهی‌اصل) تئاترشهر، تالار شماره ۲؛ ۱۳۸۰، "خانم سرگرد باربارا" (مهرداد رایانی‌مخصوص) تئاترشهر، تالار قشقایی؛ ۱۳۸۴، "دفتر یادداشت"(کتایون فیض‌مرندی) تئاترشهر، تالار سایه؛ ۱۳۸۴، مهمانسرای دو دنیا (سهراب سلیمی) تهران، تالاراصلی؛ ۱۳۸۷، کابوس‌های یک پیرمرد بازنشسته خائن ترسو (نادر برهانی) تالار قشقایی؛ ۱۳۸۷، پیچ تند (کتایون فیض‌مرندی) تئاترشهر، تالار سایه؛ ۱۳۸۸، روایت ناتمام یک فصل معلق (هومن سیدی) حافظ؛ ۱۳۹۲، قرار(سیامک احصایی) حافظ؛ ۱۳۹۲و در انتظار گودو (همایون غنی زاده) تئاتر شهر، تالار اصلی؛ ۱۳۹۲ بازی کرده است. او کاندید جایزه بهترین بازیگری جایزه کانون ملی منتقدان تئاتر ایران  برای نمایش دفتر یادداشت (1384) شد.

کارگردانی برنارد مرده است

نمایش برنارد مرده است، درباره حرص و آز انسان است که گاهی چون گرگ درنده و ویرانگر می شــود. این نمایش اقتبــاس از رمان «گرگ ها» نوشته پیر بوالو و توما نارسژک - با ترجمه هدیه رامین و محمد سلطانیه - است که در آن دخل و تصرفهایی هم انجام شده است.

در این نمایش، ژاک (مرتضی اسماعیل کاشی) و برنارد دو دوست هستند که از اسارتگاه آلمانیها می گریزند. مقصد آنها خانه هلن، مادر خوانده برنارد، (بهناز جعفری) است. در زمان جنگ برخی از دختران مجرد برای دادن روحیه به اسرا در مقام مادرخوانده برایشان نامه می نوشتند و می فرستادند. در بین راه آلمانها برنارد را می کشــند و ژاک خود را جای برنارد می زند و به خانه هلن می آید. هلن هم او را به نام برنارد می پذیرد. در این خانه، آینیس، خواهر هلن (مارال بنی آدم) هم هســت که از ابتدا با توجه به اینکه عکسهای برنــارد را از هلن پنهان نگه داشته، پی به هویت ژاک می برد اما از آن سو نیز دلباخته این مرد اسیر می شود و...

بنابراین رقابتی تنگاتنگ بین دو خواهر بر ســر تصاحب برنارد اتفاق می افتد. از آن سو نیز ژولیا (عاطفه رضوی) خواهر برنارد می آید که برنارد را متوجه میراث میلیونی عمویشان در آفریقا کند. او با توجه به اینکه به هویت ژاک پی می برد، اما به آرامی این تغییر را قبول می کند چون با بودن برنارد است که او هم می تواند ســهم خواه نیمی از این ثروت بزرگ باشــد؛ بنابراین بهتر هم هســت که برادر حقیقی اش نیســت و در آن حالت اصال ارثی به ایــن زن تعلق نمی گرفت! هلن توسط یک مامور گشتاپو (علی سرابی) امکان زندگی برنارد یا ژاک را در خانه اش فراهم می کند و آینیس هم برایش اوراق هویت و کوپن فراهم می کند و با توجه به ارتباطاتی که با آلمانیها دارد، این کار سریع انجام می شود. در نهایت ژولیا آنجا را ترک می کند و او هم توسط آلمان ها کشته می شود. آینیس هم به دلیل آنکه برنارد نمی خواهد پذیرنده عشقش باشــد، خود را می کشد... حاال ژاک یا برنارد دروغین ذره ذره با توجه به سمی که هلن به او می خوراند، دارد از بین میرود. این دو با هم ازدواج کرده اند و حتی هلن از این مرد باردار است اما هدف مرگ ژاک و دست یافتن به ثروت هنگفت برنارد است که در واقع به تنها وارث این مرد مرده تعلق می گیرد.

در این نبرد هلن انگار برنده اســت، چون همه موانع و ســدها را از پیش پایش برمی دارد. او حتی اعتراف میکند که دربــاره برنارد پیش از نامه نگاری تحقیق کرده و چون می دانسته از خانواده متمولی است، چنین کاری را انجام داده است.

علی سرابی ترجیح می دهد که در یک فضای خالی و در اتکای با کمترین وسایل نمایشش را پیش ببرد. فضا ذهنی است و این تجربه ای ظریف است که بشود این دنیای پر از حرص و آز را به عینیت درآورد.

شاید عمده ترین مشکلات این اجرا به دو دلیل برمی گردد که مانع از ارتباط موثر با تماشاگر می شود. اول اینکه تاالر قاب عکســی -ناظرزاده کرمانی- برای این نوع از اجرا که نیازمند رابطه نزدیک و تنگاتنگ با تماشاگران است، نیست. دوم اینکه برخی از بازیگران مانند بهناز جعفری (هلن) و مرتضی اسماعیل کاشــی (برنارد یا ژاک) آن طور که باید و شاید نقش خود را پردازش نکرده اند و البته این دو که از بازیگران موفق ما هستند به دلیل نبودن تمرین مکفی دچار این نقصان فنی شده اند. اما این اجرا به دلیل ترکیب بندی و میزانسن بیانگر نوعی کارگردانی اندیشمند است و از آن ســو نیز موجزنگری موجود در اجرا توانسته فضای قابل باوری را بسازد. از این روی که ما داریم تئاتر می بینیم و اینان دارند یک موقعیت خطیر و هولناک را می ســازند. دقیقا روابط این آدم ها مثل پازل می ماند که هر کدام تلاش می کند دیگری را دور بزند چون پــول و تصاحب ثروت کاملن برای آنان هدف شده اســت. جنگی روانی که در فضای بدون جنبش و تعلیق ما را به دنبال خود می کشــاند. آدمها اغلب با فاصله دور از هم قرار می گیرند و هنگامی هم که نزدیک می شوند صدا و رفتار ســردی دارند یعنی باز هم تاکید می شود که عشــق و هیجانی در این روابط موج نمی زند. دلیل اصلی هم دروغین بودن این روابط اســت که در آن به نوعی کلاهبرداری دامن خواهنــد زد. در انتهای صحنه ویدئو پروجکشن است که همان عنصر تاکیدی و فاصله گذارانه را تداعی می بخشد. این حروف نگاری هم به دلیل نشــان دادن گذر زمان است، صحنه بعدی را اعلام می کند و هم بخشی از دستورات صحنه و رفتارها را نمایان می کند و هم دلیلی موجه و محکم برای تئاتری شدن فضاست. از این روی تکنیکی است که می تواند بسترساز فضایی نمایشی باشد. همچنین در آن طراحی لباس هم با توجه به فضای سرد با رنگ های خاکستری و ســیاه آمیخته است و اگر رنگی به فضا افزوده میشود، رنگ سرخ خون اســت. این هم خود مواجهه اینان را در فضایی خشن رقم خواهد زد. یعنی خون همه چیز را تمام می کند.

کارگردانی خدای کشتار

«خدای کشتار» دومین تجربه کارگردانی‌ علی سرابی به شکل رسمی است که بعد از «برنارد مرده است» (پاییز ٩٤) بر صحنه می‌آورد.

نمایش "خدای کشتار" در واقع نمایشی کمدی و تراژیک است که می‌تواند فرزند خلف ابزورد نویسان قرن بیستم باشد که در توجه و التفات به پیرنگ می‌خواهد ماهیت دوباره‌ای به ساختار کلاسیک ببخشد که در آن خط داستانی داشتن سبب ساز ارتباط اندیشمندانه با کار شود. یعنی هم حال و هوای ابزورد را بر ما یادآوری می‌کند و هم نظرگاهی ساختارمند دارد که بر خلاف یونسکو و بکت در اتکای به چهارچوب و ساختار می‌خواهد که ما دچار چالش فکری شویم اما باز هم نمی‌خواهد مستقیم چیزی را عیان کند و همچنین پایان را باز می‌گذارد که این چالش بنابر ذوق و تفکر افراد جهت دهی شود و اصلا در آن نسخه‌ای معین پیچیده نخواهد شد.

خدای کشتار درباره دو خانواده متمدن پاریسی است که بچه‌هایشان با هم گلاویز شده و پسر یکی، پسر دیگری را با چماق زده و حالا دندان‌درد و عصب‌کشی شامل حالش شده است. اینان گرد آمده‌اند که مسئله را حل‌وفصل کنند و دو پسر را آشتی دهند، اما نتیجه دعوای خودشان رفتاری غیرمتمدنانه است. در این نمایش نوید محمدزاده، مارال بنی‌آدم و ستاره پسیانی در کنار علی سرابی بازی می‌کنند.

"خدای کشتار" پر از رمز و راز است و به زیبایی رمزگشایی می‌کند از جهان بزرگ و نیرومندی که در نظمی پوشالی، خود حقیقی‌اش را پنهان کرده است و این واقعیت دردناکی است که در دو خانواده مثال زدنی عیان خواهد شد وگرنه این نوع رفتارها حتی در دهات کشورهای عقب نگه داشته شده نیز نخواهد افتاد چون اخلاق سنتی و رفتارهای انسانی مانع از توسعه یک رفتار زشت و واشدن دمل‌های چرکین خواهد شد. نتیجه آنکه؛ جهان شکل واژگون به خود گرفته و دسیسه‌گران متمدن هستند و آسیب دیدگان و قربانیان بازنده این خوی حیوانی هستند.

می‌شود این جولانگاه گروتسک‌وار را هم با تاکید در بازی و هم با اشارات و نشانه‌هایی در طراحی صحنه و فضاسازی و انجام برخی از میزانسن‌ها به تماشا نشست. با آنکه این اجرا از تماشای همین کار به کارگردانی علیرضا کوشک جلالی قابل تامل‌تر است و در آن وجوه تراژیک هم متبلور است اما همچنان می‌شود در نظر گرفت که باید خط و خطوط تراژیک پر رنگ‌تر شود و باید که مقاومتی در برابر خنده‌های بی‌دلیل تماشاگران باشد و اگر نباید حس می‌شود باز هم وجوه تلخ این نمایش موثر نیفتاده است وگرنه باید که گرفته و دلگیر و حتی گریان تماشای "خدای کشتار" را تمام کرد.

درباره نمایش خدای کشتار
۲۲ اسفند ۱۳۹۵