نمایش «کارنامه بندار بیدخش» به کارگردانی ساناز پوردشتی و مهدی وحیدروش (بازیگر نقش بندار بیدخش) که متن آن نوشته بهرام بیضایی است، نمایشی است که این روزها در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه میرود. بعد از دیدن این نمایش، شاید این بیت حسین منزوی در ذهنمان زنده شود: «چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم/تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود!»
این نمایش نگاهی به قدرناشناسی پادشاهان از دانشمندان زمان خود دارد وبا گویشی کهن ووزین،درباره دانشمندی به نام بندار است که آینهای جهاننما میسازد و به شاه جم، هدیه میکند؛ اما چون قدرت و علاقه به داشتن جام جهاننما شاه را کور کرده، میترسد که مبادا بُندار باز هم آینههای جهاننمای دیگری بسازد و به دشمنانش بدهد. اجرای این نمایش بهانهای بود که با دو کارگردان این اثر گفتوگو کنیم که در ادامه میخوانید.
نمایشنامه کارنامه بندار بیدخش، جزو نمایشنامههایی است که کمتر نامش را برای اجرا شنیدهایم؛ چه انگیزه یا ظرفیتهایی در این نمایش دیدید که ترغیب به اجرای آن شدید؟
وحیدروش: یکی از مهمترین موانع ابتدایی در این متن که باعث میشود کارگردانان کمتر میلی به اجرای آن داشته باشند، زبان خاص آن است. سه اثری که در کتاب «سه برخوانی» بیضایی ارائه شده، از نخستین متونی است که ایشان نوشته و زبان فارسی آرکائیک و باستانی دارد. این ویژگی زبانی، کار با این متنها را تا حدی دشوار میکند، چون با زبانی مواجهایم که نه در گفتار روزمره ما جایی دارد و نه در متنهایی که معمولا برای خواندن انتخاب میکنیم؛ مگر متخصص زبانشناسی یا علاقهمند این حوزه باشیم. دلیل دیگر برای پرهیز کارگردانها از اجرای این متن، نحوه روایت آن است. این نمایشنامه چون به شیوه برخوانی روایت میشود، شخصیتها با یکدیگر گفتوگو نمیکنند. بندار بیدخش در زندانِ رویینهدژ بهسر میبرد و «جم» در کاخ خود. آنها در دو مکان متفاوت، ماجرا را در تکگوییهای جداگانه از منظر خود روایت میکنند. این ساختار متن - اگر بخواهیم به آن وفادار باشیم - امکان کنشمندی و دیالکتیک بین شخصیتها در اجرا را کاهش میدهد. اگر برای متنی به زبان امروزی دو یا سه ماه تمرین میکنیم، برای چنین متنی با این زبان و ساختار روایی، دو یا سه برابر زمان نیاز داشتیم که بخش چالشبرانگیزتر برای ما همین مورد دوم بود. با خودمان گفتیم: «با این شخصیتها چه کنیم؟ اینها که با هم حرف نمیزنند!». چطور میشود از دل این وضعیت، جذابیت نمایشی و دراماتیک خلق کرد؟ تصمیم گرفتیم وارد تمرین شده و با این چالش مواجه شویم. تلاش کردیم لایههای پنهان متن و تغییر نسبتها میان شخصیتها را کشف کرده و به نمایش بگذاریم. من و خانم پوردشتی به این نتیجه رسیدیم که با تمرین بیشتر، میتوان بر زبان و مفاهیم متن مسلط شد و آن را طوری اجرا کرد که انگار بازیگر با زبان چندان دشواری هم سخن نمیگوید. از نظر درک متن، مخاطبان بسیاری-چه در اجرای مکتب تهران، چه در اجرای تئاترشهر - به ما گفتهاند با اینکه معنی بعضی کلمات متن را نمیدانستند اما بهخوبی روند روایت را درک و داستان را دنبال کردند. هدف ما این بود، بتوانیم در درگیری عمیقتر با متن، به اجرایی برسیم که در آن سختی زبان به چشم نیاید.
یکی دیگر ازجذابیتهای متن این نمایش برای ما، پرداختن به موضوع قدرت بود. درزندگی واقعی،انسانها توانایی رویارویی با نهادهای قدرت را ندارند؛ اما در فضای درام امکان تجربهاش وجود دارد. جذابیت دیگر متن برای ما، نگاه نوینش به تاریخ بود. درست مانند نمایشنامه «مرگ یزدگرد» که در آغاز آن آمده: «...پس یزدگرد به سوی مرو گریخت و به آسیایی درآمد. آسیابان او را در خواب به طمع زر و مال بکشت...» تاریخ! ... آیا آسیابانی تاریخ را نوشته و خودش گفته که من به طمع زر و مال مهمانم را کشتم؟! این جمله ابتدایی، تاریخ را به چالش میکشد. به طور معمول، تاریخ را شاهان و پیروزشدگان مینویسند اما آیا نمیشود تصور کرد که برخی از این شاهان، وزرای دانا و خدمتگزاری داشتهاند که صادقانه برای ملت خود تلاش کردهاند اما شاه برای اینکه همه خدمات به نام خودش ثبت شود، آن وزیر را کنار زده یا کشته و تاریخ را طوری که دلش خواسته، نوشته؟... هیچ نشانی هم از آن وزیری که عمرش را صرف خدمت به پادشاه و ملت کرده، باقی نمانده است.
متن نمایشنامههایی که زمان آن درروزگار کهن میگذردوبهخصوص متنهایحماسی؛مهارتعجیبی ازسویبازیگران میطلبد که هم با لحن درست ادا کنند و هم منظور را به مخاطبان منتقل کنند. بازیگران چه چالشهایی برای اجرای این متن داشتند؟
پوردشتی: به نظرم گروه کارگردانی باید شناخت بسیار دقیقی از متن داشته باشد و به واژگان آن تسلط داشته باشد؛ یعنی به طور دقیق بداند که هرجمله و کلمه چه معنایی دارد. این موضوع باعث میشود تا بهعنوان کارگردان، بتوانیم کنشهای درون متن را بشناسیم و نسبتهایی را که در طول متن تغییر میکند، بهدرستی درک کنیم. پس از این مرحله، باید با گروه بازیگران، روی درک و فهم متن کار کرد؛ بهعبارتی، همه مفاهیم دشوار متن باید به طور کامل روشن شود. مرحله بعد فن «بیان» است. در متنهایی که بهشدت کلاممحور است،قدرت بیان بازیگراهمیت ویژهای دارد.بهعلاوه، آکسانگذاریها و تنوع لحنیکه بازیگران هنگام خوانشمتن رعایتمیکنند،بسیارمهم است.آقایان وحیدروش وفضلی،بسیارروی بیانشان در تمرینهای متعدد کار کردند. باتوجه به حجم مونولوگهایی که هرکدام از این عزیزان داشتند، تلاش زیادی انجام شد. پس از آنکه کارگردان مفهوم متن را بهخوبی درک کرد، باید این درک را با بازیگران به اشتراک بگذارد و به یک توافق مشترک برسند تا خلاقیت آغاز شود. چون تئاتر کاری تعاملی است و باید همهچیز بهصورت شفاف و توافقی پیش برود. ما برای این نمایش حدود دو ماه فقط برای دورخوانی زمان صرف کردیم. سپس، با خوانشهای بیشتر، وارد پلاتو و تمرینهای سرپا شدیم.
آیا میتوانیم این برداشت را از این نمایش داشته باشیم که به نوعی شاهد نبرد دانش و قدرت و قدرناشناسی نسبت به صاحبان فضل و دانش هستیم؟...
وحیدروش: بله، بهروشنی میتوان چنین برداشتی از این متن داشت. همانطور که استاد بیضایی درباره شاهنامه گفتهاند که «شاهنامه داستان ملتی است که از بزرگی به خُردی افتاده. و این اثر از کینکشی، آز، زیادهخواهی، تنگنظری، موقعیت نشناسی و... سخن میگوید» که وضعیت را بهجایی میرساند که ملتی یکدیگر را ویران میکنند و در پایان همه از پای درمیآیند. اینگونه نیروی جدیدی میآید و بر آن ملت غلبه میکند. در متن نمایشنامه این مضمون تکرار میشود که چگونه صاحبان قدرت گرفتار این «چاله شخصیتی» میشوند، از آن دست نمیکشند و از پیشینیان خود عبرت نمیگیرند. برای اربابان قدرت، این گزینه جذابتر است که در تاریخ ثبت شود. خدمات آن دوره حاصل تصمیمها و اقدامات فرد صاحب قدرت بوده و از آن نشأت گرفته است. در مقابل، گزینهای که کمتر از آن استقبال شده، آن است که گفته شود دوران زمامداری صاحبقدرتی، دورانی بسیار نیکو برای مردمان و سرزمینش بوده و او بیشتر خدمت کرده و در اوج مقبولیت و مشروعیت بوده است. اغلب صاحبان قدرت ترجیح میدهند همهچیز به نام خودشان ثبت شود، حتی اگر در این مسیر دانشمندان را دلشکسته، مخلوع و حتی مقتول کنند. این چاله شخصیتی تنها به اربابان قدرت محدود نمیشود بلکه برخی از دانشمندان برای اینکه از صدر کنار گذاشته نشوند، مدتی زیر بار آن رفتهاند؛ اما بعضی از آنها در ادامه پشیمان شدهاند. این خصلت آدمی است که هر یک انتخابی مجزا میکنند و بهایش را هم میپردازند.
بعضی منتقدان معتقدند که اجرای این نمایش به همان شکلی که متن بوده و با توجه به تکگویی موجود در آن؛ ممکن است با مخاطبان امروز ارتباط خوب یا تنگاتنگی برقرار نکند؛ شما چه پاسخی در این رابطه دارید؟
وحیدروش: پاسخ مناسب به این پرسش به دست تماشاگران است. اما به نظرم در مدتزمانی که مشغول تمرین این نمایش بودیم، بسیاری از دوستان همکار که شنیدند سراغ این متن رفتهایم، به شوخی یا جدی میگفتند: «چرا خودکشی هنری میکنید؟... این چه رنجی است که به خودتان برای کارِ اول تحمیل کردهاید؟». همانطور که در پاسخ به پرسش نخست شما دیدگاهمان درباره دشواریهای اجرای این متن را گفتم، معتقدم آقای بیضایی متنی درباره اساطیری از سرزمینی با سابقه حکومت پادشاهی نوشته که همیشه ساختار تکگویی حاکم بوده است. در چنین ساختاری گفتوگو یا دیالوگ وجود ندارد. این برعکس متون کهن نمایشی در یونان است. تلاش کردیم دیالکتیک میان دو شخصیت را نمایش دهیم. مخاطبانی که اجرا را دیدهاند، میدانند که در چند لحظه بسیار کوتاه، این دو شخصیت با یکدیگر ارتباط چشمی برقرار میکنند. به عنوان مثال؛ جایی که بندار جام را به جم تقدیم میکند، این ارتباط لحظهای به نوعی در خود متن وجود دارد اما ما با ایجاد این ارتباط در دیگر لحظات متن، تلاش کردیم به دیالکتیک دو شخصیت عمق ببخشیم. سعی ما این بود که با طراحی صحنه، نور، موسیقی و لباس در کمترین شکل آن، در کیفیت بازیها و شیوه اجرایی به روایتی برسیم که تماشاگر تجربه سادهتری از مواجهه صرف با متن داشته باشد. به گونهای که پس از خروج از سالن حتی اگر معنای چند واژه متن را نداند، ماجرا را کاملا درک و با آن ارتباط برقرار کند. این را از خود استاد بیضایی آموختیم که با سادهترین انتخابها - نه آسانترینها - میتوان چنین اتفاقی را رقم زد. اینکه چقدر تلاشمان به ثمر نشسته را باید از تماشاگران پرسید.
طراحی صحنه، لباس و موسیقی این نمایش بسیار مینیمال و گزیده است. علت انتخاب این شیوه طراحی چیست؟
پوردشتی: به دلیل اینکه با متنی کلاممحور روبهرو بودیم، تصمیم گرفتیم رویکردمان در طراحی صحنه، لباس، نور و حتی موسیقی، به طور کامل مینیمال باشد. هدف ما تمرکز کامل بر گفتار بازیگران در متن بود. برای ما مهمترین اصل این بود که سایر نظامهای تئاتر - مثل طراحی صحنه، نور، لباس، موسیقی - در خدمت عمق بخشیدن به کنشهای متن باشد. معتقدیم این عناصر باید به درک بهتر و ارتباط عمیقتر مخاطب با متن کمک کند؛ حتی خود بازیگرها هم از راه مواجهه با لباس، نور و صحنه میتوانند عمق جدیدی به بازیشان بدهند. در طراحی صحنه، تلاش کردیم از عناصر نمادین موجود در متن مثل زندان، کتابها، دانش، تخت و جام استفاده کنیم. هنگام ورود به سالن کارگاه نمایش، متوجه مختصات فیزیکی خاص آن شدیم. بنابراین، تلاش کردیم از امکانات معماری خاص سالن مثل انحناهای سقف در طراحی صحنه و میزانسنها استفاده کنیم. در نورپردازی، همکاری بسیار خوبی با شاهین رحمانعلی داشتیم که خوشبختانه متن را خوانده بود و پس از دیدن نمایش به تفاهم خوبی رسیدیم و پیشنهادهای دقیقی داد. هدف این بود که با نور، به لایههای مختلف متن مثل وسوسهها، خشمها، تردیدها و نقاط شکست، عمق و جلا بدهیم. به همین دلیل باتوجه به موقعیتهای مختلف متن، از رنگهایی مثل قرمز، آبی و بنفش بهصورت نمادین بهره گرفتیم. همراه با خانم گلمحمدی طراح لباس تصمیم گرفتیم لباسها دلالت مستقیم به هیچ زمان و مکان خاصی نداشته باشند. فرم لباسها عمومی است، ولی در عین حال نمایههایی از مفاهیم متن در آنها دیده میشود. در مورد موسیقی نیز، در تمرینها از موسیقی انتخابی استفاده میکردیم اما بعد به این نتیجه رسیدیم که بهتر است قطعاتی متناسب با فضای ذهنی و احساسی اثر ساخته شود. پس با مسعود طاهری که نگاهش به ما نزدیک بود، همکاری کردیم. نمیخواستیم در لحظات احساسی یا خشونت بار از موسیقیهای غلیظ همراه با صدایی مستقیم و شدید استفاده کنیم؛ چون موسیقی باید جزئی از کل و در خدمت فضا باشد. موسیقی پایانی بارعاطفی خاصی دارد که آقای طاهری آن را بهزیبایی ساخت. همه فضاسازیهای صوتی که در طول نمایش شنیده میشود، از همین قطعه نهایی گرفته شده و با تغییرات ظریف، برای لحظههای مختلف نمایش آماده شده است. رویکرد ما در مجموع، هم مینیمال بود و هم متأثر از نگاهی مدرن به متنی کهن؛ با حفظ هویت ایرانی.
وحیدروش: پرسش بنیادین ما از ابتدا این بود که آیا میتوان متونی با زبان کهن را با رویکردی مدرن که با مخاطب امروز هم ارتباط برقرار کند، اجرا کرد؟ و اگر پاسخ مثبت باشد، چه باید کرد؟ ما کوشیدیم پاسخی به این پرسش بدهیم. از همین رو، در سایر نظامهای اجرایی دست به گزینش زدیم و این رویکرد ما در این اجرا بود.
پوردشتی: هر تئاتری که به صورت تجربی روی صحنه میرود، ممکن است بتواند در ارتباط با تماشاچی موفق باشد یا نباشد. در این رابطه ما هم امیدواریم که توانسته باشیم با اثر خودمان مواجهه مؤثری برقرار کرده باشیم.
منبع: جامجم