مهدی یزدانی خرم نویسنده و منتقد هنری در صفحه مجازی خود یادداشتی در ستایش از نمایش «غلامرضا لبخندی» به کارگردانی کهبد تارج نوشته است. نمایشی که در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر همه روز ساعت ۱۹:۱۵دقیقه به روی صحنه میرود.
به تماشای نمایشِ «غلامرضا لبخندی» کارِ کهبد تاراج نشستم و هنوز شوک و هراسِ این تجربه با من است. یک تلخیِ عجیب با پایانی حیرتانگیز...
نمایش همانطور که از اسماش پیداست خوانشیست از زنکُشیهایی که غلامرضا خوشرو مشهور به «خفاش شب» انجام داد. یکی از خشنترین و پربسامدترین اتفاقهای جنایی در تاریخِ چند دههی گذشته که در نهایت با اعدام این مرد سی و دو ساله به پایان رسید.
ماجراهایی که دربارهی ذهنِ او روایت میکنند و نقصها و رازهایی که در پروندهاش وجود داشت از جمله عناصریست که کهبد تاراج آن را مدنظر قرار داده.
او سه زنِ مقتول را رو صحنه میآورد تا مُردنشان را روایت کنند، از سویی برخی از اقوام کشتهشدهگان نیز قصهی مرگها را میگویند. همچنین مردی سفیدپوش.
غلامرضا محور اثر است. با لبخندی همیشهگی به روایت میپردازد و از سویی مدامخودش را نقض میکند. سوار بر پیکانِ سفیدش وسط صحنه؛ و مدام از مجید غلامی میگوید که همدستاش بوده.
کهبد تاراج در روایتِ خود واقعیت کشتن را با تمامِ قوت و بیرحمانه به تصویر میکشد و از سویی با استفادهی غالب از نورِ آبی فضایی میسازد که شکلی از رخوت و سردی در آن است. نور آبیای که گاه با نورهای سفید مهتابی ترکیب میشوند و اشمئزاز دوچندانی میسازند؛ و گاه برشی از نور سرخ بر سفیدی پیکان؛ و جالب اینکه این سرخِ کانونی مدام مغلوب رازآلودهگی آبی اثر میشود و این نبرد بین نورها تا ته کار ادامه دارد. از سویی دیگر سایههای راویان بر پردهی حائل بُعد معنایی و ساختاری متفاوتی به کار میدهد. یک ناامنی تمام و کمال. به نحوی که هیچ قطعیتی وجود ندارد جز کشتههایی که البته نزدیکانشان میگویند برایشان قابل شناسایی نبودهاند.
تردید وجود «دیگری» کنار قاتلِ نمایش در جان میخلد و حتا مرد سفیدپوش که کمی اغراقآمیز از کار درآمده اما نقشی کلیدی دارد. در روایت و اجرا مدام رابطهی تماشاگر با قاتل و مقتولها به واسطهی اطلاعات تازه عوض میشود. رابطهی حسیشان. هرچند غلامرضا که مدام مستحیل در نامهای مختلف خود است اذعان میکند که کشتن بهانه و دلیل خاصی نمیخواهد اما در نهایت خودش میشود دهمین مقتول پرونده. هشت زن یک کودک و او. مُردهگان در روایت خود بیش از شرح انگار در حالِ جوابدادن هستند به قدرت و ارادهای که ما نمیبینیماش. حتا باید ثابت کنند که کشته شدهاند. امری پنهان که دانای کلی ورای همهی دانای کلهای مرسوم است.
مرموز.
پیشنهاد میکنم کار را از دست ندهید.
البته تاکید شده نوجوانان زیر چهارده و بیماران قلبی کار را نبینند.