اشک قدوم
شب که یک مرد، قدم میزند از شادی نیست
و اگر بغض کند، آخَرَت آبادی نیست
اشک و سیگار و کمی رامش خلوتگه شب
این چنین حال در آن معنی آزادی نیست
شرم بر حال تو بد عهد، که بی وجدانی!
عملت مثل هرآن وعده که میدادی نیست
سبز و خرم بده و مهد تمدن این خاک
مگر این گربه سیه خطه ی اجدادی
... دیدن ادامه ››
نیست؟
هچو آن واعظ در کار به خود مانده تویی
شاید از ریشه و بن حرف تو بنیادی نیست
شنتیا بار سفر بند و از این ورطه برو
اصلا این جای دراویش گنابادی نیست
مجتبی حیدری(شنتیا)🌹