و باز حکایت
چشم هایت و شب هایم
کوچه را خیس محبت کرده است
آری تهران دوباره گریسته است
و تجریش روایت تاریخ است
دیروز بی تو باز
سر کوچه ی شوق ایستادم
باران گرفت و نگاهم نم برداشت
لاله زار
و آن چشم های بیمار
لاله زار
و آن پاکت های سیگار
ای صبح همیشه ونک
من در مان نشسته ام
سری به شب بزن
تجریش بی واسطه بود
که دستانمان را راهی انقلاب کرد
لاله زار
همان خیابان
همان خیابان،که آبشخور اسب های مست
هرزگی هامان بود
سینما مولن روژ
حکایت می کرد شمایل تو را
تهران
شهر شب های همیشه
باز اکران من است
باز قیصر شده ام
باز هم تنهایی،سهم قیصر شده است
باز هم مثل قدیم سینما غرق تماشای تواست
صندلی آخر
و صدای خنده
دست مردی دیگر
زمانی مرا عشق می خواندی
افسوس،
حرف هایت در گذشته پوسیدند
و تو هیچ ندانستی که زمان حال من درد استمراری است..........