در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | شهریار فرهادی درباره نمایش سیاها: اگر پول و وقت برایتان زیادی کرده ، اگر اعصباتان را از سر راه آورده اید
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:41:30
اگر پول و وقت برایتان زیادی کرده ، اگر اعصباتان را از سر راه آورده اید .. اگر دنبال دیدن یه کار در حد دانشجویی یا دبیرستان هستید .. اگر دکوراسیون و صحنه پردازی اصلا برایتان اهمیت ندارد ... اگر دنبال دیدن تو مخی ترین نمایشنامه تاریخ هستید ... اگر از صدای داد و فریادهای ممتد و بدون دلیل سرتان درد نمی گیرد حتما به شما تئاتر سیاها را پیشنهاد می کنم که ببینید ..
فقط موقع رفتن به داخل سالن حتما یک عدد کولر یا اسپلیت هم همراه داشته باشید چون بادبزن اصلا جواب نمی دهد !
تنها نقطه قوت این تئاتر... موسیقی ... خسته نباشید می گم به آن خانم نوازنده که اگر نبود خدا می داند توی این یک ساعت چه بر سر من می آمد ؟
حدود 12 سال پیش توی شوفاژخونه تئاتر شهر یه تئاتر دیدیم به اسم سیاها ... اتفاقا اکثر بازیگرهاش هم آماتور و دانشجو بودند ... خرج چندانی هم برای صحنه پردازی نکرده بودند.. ولی این قدر این کار خلاقانه بود که هنوز بعد از سالها اثراتش توی ذهنم هست .. تشابه اسمی باعث شد که توی دام این کار نسخه آخر ! بیفتم .. هنوز در حسرت آن یک ساعت از دست رفته عمرم هستم.. پول بلیط فدای سر تک تک کاربران تیوال
شهریار فرهادی عزیز! یا شهرام فرمانی! یا هرچه که نام شما هست!

همیشه همون قدر که یک نمایش موافق داشته، مخالف هم داشته.
اگر نقدی دارین، بنویسین.
کار رو نکوبین!!!! به دور از جوانمردیه

هرچند اینجا محیط آزادی برای نقد کارها و گفتن خوشم اومد یا بدم اومد هست ولی نوشته ها باید پیرو ادبیات محترمانه تری باشن.
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
در مورد وقت و پول و اعصاب خب میشه نظر شما رو پذیرفت. اما در مورد دبیرستانی بودن و آماتور بودن شاید بهتر باشه بگیم اگه چیزی از اکسپرسیونیسم سر در نمیاریم بهتره سیاها رو نبینیم. خوش به حالتون که این همه ساعت های زندگیتون پر ارزشه بهتون حسودیم شد. من هیچ وقت تا این اندازه ساعت هام برام حیاتی نبوده که با این شدت حسرتش رو بخورم.
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
گفته اند:
شیخ ابو طاهر حرمی روزی بر خری نشسته بود و مریدی از آنِ وی،عنان خر وی گرفته بود،اندر بازار همی رفت؛یکی آواز داد که : «این پیر زندیق آمد».
آن مرید چون آن سخن بشنید،از غیرت ارادت خود،قصد رجم آن مرد کرد و اهل بازار نیز جمله بشوریدند.
شیخ گفت مر مرید را: اگر خاموش باشی تو را چیزی آموزم که از این محن باز رهی. مرید خاموش بود. چون به خانقاه خود باز رفتند،این مرید را گفت:
آن صندوق بیار. چون بیاورد، درزه هایی بیرون گرفت و پیش وی افکند. گفت:
نگاه کن از همه کسی به من نامه ایست که فرستاده اند؛ یکی مخاطبهء ... دیدن ادامه ›› « شیخ ِ امام» کرده است و یکی«شیخ ِ زکیّ» و یکی«شیخ ِ زاهد» و یکی«شیخ الحرمین» و مانند این و این همه القاب است نه اسم و من این همه نیستم؛ هرکس بر حَسَب اعتقاد خود سخن گفته اند و مرا لقبی نهاده اند. اگر این بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد،این همه خصومت چرا انگیختی؟؟!!
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید