در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رها درباره بی استخوان: دیشب که به تماشای "زنان ایبسن-عقابی در قفس" نشسته بودم فکر میکردم بدتر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:06:47
دیشب که به تماشای "زنان ایبسن-عقابی در قفس" نشسته بودم فکر میکردم بدترین شب ممکن از نظر تماشاچیان بود. از آقایی که ردیف دوم نشسته و آنقدر بلند و با سرو صدا نفس میکشید که یک نوع افکت صوتی به نمایش داده بود، تا سرفه های مکرر تقریبا تمام حضار تا جاییکه تبدیل به چشم و هم چشمی شده و برای کم نیاوردن به زور هم شده سرفه ای میکردند و صدای خود را صاف کرده گویی برای سخنرانی حاضر میشدند. و گاه جناب گوشه ی ردیف دوم از شدت سرفه در حال خفه شدن بوده لیکن دل به ترک نمایش و درمان خود هر چند برای اندک زمانی نمیداد. صدای چیلیک دوربین جناب عکاس ردیف اول هم به روی ساعت هر دو ثانیه یک بار گوشها را مینواخت. صدای جا به جایی و تکان خوردن مکرر افراد که جای خود داشت.

امشب اما با حضورم در نمایش "بی استخوان" یا "از استخوان خالی شدن" تماشاچیان محترم از مرا از خجالت دیشب در آوردند. کودک 4-5 ساله ای که مدام از احساسات ترس و شادی خود گفته و کنجکاوانه سوال میپرسید. زوجی که از ابتدا تا انتها مشغول صحبت بوده گویی در پارک قدم میزنند. ناشناسی که مدام برایش sms آمده و چند بار گوشی او زنگ خورد اما باز هم silent نکرد. و از همه حیرت انگیز تر ترک بیش از ده تماشاچی چند دقیقه قبل از پایان اجرا آن هم از سالن چهارسویی که روی پله ها هم تماشاچی نشسته و جایی برای رد شدن وجود نداشت و با هر فردی که می ایستاد جلوی بخش بزرگی از صحنه ی کوچک سالن گرفته میشد گذشته از سرو صدای ایجاد شده.

در آخر اینکه دلم میخواست هیتلر اونجا بود.


وای صدای نفس های آن جناب ... من ی چند دقیقه داشتم با خودم میگفتم مگه میشه اینقدر عمیق و بلند نفس کشید .‏!‏ برای اطمینان سعی کردم مثل آن جناب نفس بکشم آن هم آنقدر عمیق ولی حقیقتا خودم صدای نفسهای خودم را نشنیدم :‏)‏‏)‏‏)‏ یک خانومی کنار من بود که مدام با گوشی اش سعی بر این داشت چندتایی عکس ب یادگار بگیرد!‏  نورش مدام در چشم ما بود. گویا نمیشود با یک خیال و ذهنی ارام یک تیاتر دید ‏!!!‏
۱۱ بهمن ۱۳۹۲
جذاب بوده برای عکاس :))
آقای تنفس ، هیچ وقت تصویرش از ذهنم پاک نمیشه :)))
۱۱ بهمن ۱۳۹۲
درمورد نمایش از استخوان خالی شدن، من هم با احضار هیتلر موافقم!
و واقعا دلم می خواست در انتها برم و از اون خانم یا آقایی که بچه ی کوچکش رو آورده بود بپرسم "واقعا هدفت چیه؟؟؟؟"
و البته همین سوال رو از آدم هایی که چند ثانیه به پایان نمایش، سالن رو ترک کردن بپرسم که به نظرم نهایت بی شخصیتی و بی فرهنگیه، حالا هرچقدر هم که نمایش گنگ و یا خاص باشه.
۱۲ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید