در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | عطا اله خلج درباره نمایش باغبان مرگ: در باغی که مرگ می روید! نقدی بر نمایش باغبان مرگ نویسنده: محمد چر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:38:18
در باغی که مرگ می روید!
نقدی بر نمایش باغبان مرگ

نویسنده: محمد چرم‌شیر | کارگردان: حمیدرضا شبانی

بازیگران: غزاله محمدی (تریسی کندی)، ... دیدن ادامه ›› امیر جلالی (آرنولد کرامبرگ)

در «باغبان مرگ»، مرگ نه یک رویداد مهیب، که خونسردی شومی‌ست که در زیر پوست دیالوگ‌ها جریان دارد؛ چنان آرام، چنان بی‌صدا که گویی چاقویی‌ست در آب. محمد چرم‌شیر، در این اثر بازخوانی‌شده بر اساس یک داستان واقعی، از ما می‌خواهد با قاتلی روبه‌رو شویم که دست‌هایش تمیز است، صدایش پایین، و خشونتش با لبخندی آرام همراه است.
اما این نمایش با کارگردانی حمیدرضا شبانی، پا را فراتر می‌گذارد: مرگ را نه فقط در گفته‌های آرنولد کرامبرگ، بلکه در شکاف‌های درونی تریسی کندی هم می‌یابیم؛ دختری که در ۱۶ سالگی از خانه گریخته، حالا روبه‌روی مردی نشسته که در پنج سال، ۲۵ نفر را کشته، و ظاهراً همچنان دنبال خلق «آخرین اثر هنری» خود است.

تریسی کندی، با بازی درخشان غزاله محمدی، قلب تپنده‌ی این اجراست. او با فرم بدنی کنترل‌شده، تسلط کم‌نظیر بر ریتم دیالوگ، و نگاه‌هایی چندلایه، شخصیتی را می‌سازد که هم جسور است، هم زخمی؛ هم حرفه‌ای است، هم کودک‌مانده. او در یکی از بهترین جملات نمایش می‌گوید:
«انتظار داشتم مردی که تونسته ۲۵ نفر رو بکشه، ظاهری سخت و زمخت داشته باشه...»
اما در مقابلش، مردی نشسته با نگاهی نرم، گفتاری آرام، و ردی از جنون. امیر جلالی در نقش آرنولد، هرچند در انتقال پیچیدگی روانی نقش ناتوان ظاهر می‌شود، اما سایه‌ی شخصیت را دست‌کم تا جایی می‌کشد. او نتوانست بین نوسان‌های خطرناک «قاتل هنرمند» و «مردی که به یک خرس دل بسته» تعادل برقرار کند. بازی‌اش تهی از ظرافت لازم بود؛ بازیگری که در سکوت باید طوفان باشد، اینجا تنها آرام است ــ و نه آرامِ ترسناک.

طراحی صحنه یکی از نقاط درخشان اثر است. صحنه‌ی خلوت، بدون دکور شلوغ، اما دقیقاً به همان فضایی اشاره می‌کند که در آن "هیچ‌چیز همان نیست که به‌نظر می‌رسد". مرز بین خیال و واقعیت در ذهن آرنولد، با همان میز ساده و نورهای جهت‌دار به خوبی القا می‌شود. استفاده نکردن از دکور در بازی، تصمیمی هوشمندانه بود که مخاطب را وادار می‌کرد تنها بر دیالوگ و سکوت متمرکز شود.

اما طراحی لباس و گریم در نقطه‌ی مقابل، ضعف بزرگی داشت: تکراری، نامتناسب با فضای روانی شخصیت‌ها و ناکام در انتقال تضاد درونی کرامبرگ. دست‌های تمیز قاتل، نشانی بود که می‌توانست با یک طراحی هوشمند گریم به رمز بدل شود؛ اما بی‌اثر رها شد.

صحنه‌ای که تریسی با طعنه می‌پرسد:
«شما کدوم هستید؟ کاغذ مگس‌کش یا مگس؟»
نماد همان بن‌بست اخلاقی‌ست که چرم‌شیر در پیِ طرح آن است. مرز شکننده‌ای‌ست بین پرسشگر و پاسخ‌دهنده، بین گناه و داوری، بین زیستن و بخشودن. و شاید مهم‌تر از همه، این سوال همیشگی: "بهای اشتباه چقدر باید باشد آقای کرامبرگ؟"

در مجموع، «باغبان مرگ» نمایشی‌ست که اگرچه بازی مرد آن در انتقال سنگینی نقش ناکام است، اما بازی غزاله محمدی، طراحی صحنه، و تنش پنهان دیالوگ‌ها، آن را به اثری قابل تأمل تبدیل می‌کند؛ تئاتری درباره مرگ، اما مهم‌تر از آن، درباره بی‌پاسخیِ زندگی.

عطا اله خلج شاهرود ۱۴ مرداد ماه ۱۴۰۴
سینما غیر رسمی
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید