توی این فیلم شاهد یه انفعال و بی تصمیمی مفرط پرسفونی و یه زن بارگی و هرزگی هرکسی هستیم. همین! خیلی سم بود. تو همه چیز اگزجره. یه خانواده همه روانی! آخه نمیشه پنجاه درصدشون روانی باسن باقی یکم نرمال تر؟! کاراکترها رو یکم خاکستری پرداخت کن خب! چیه هر چی لجن دیدی تو نقششون خالی کردی. زوم کردن روی سوزن زدن تو رگ مردم مثلا هنره؟! مریضی؟! یا من واقعی زندگی نمیکنم یا کارگردان دوست نداره مخاطب باورش کنه! آخه شله قلمکار میسازی که چی؟ مثل مسابقه کی از همه بدبخت تره است انگار! با نمایش روانی بودن و لجن بودن آدما جایزه میدن بهمون انگار و انتلکت بازی در میاریم که مثلا خفنیم! لذت نبردم واقعا. عمقی نداشت. پیرپسر رو دوست داشتم برای اینکه همین نمادگرایی های هر چند سطحی و کم فکرش (ضحاک و رستم و سهراب) و اقتباس هاش(برادران کارامازوف و...) و یه عمق و زاویه دیگری به روایت داده بود.
انگاری که بعد از عمری کارتون دو بعدی دیدن، اولین انیمیشن سه بعدی رو داری میبینی