نه زمان را درد کسی ، نه کسی را درد زمان
زمین میچرخید و تاریخ با آن. از آبجوی سومری در گرگ و میش اسطوره تا تفتیش عقاید گالیله گالیلهایی. نگاهی به علم و گذاری به فلسفه. از " من زندگی را دوست دارم " تا بیقیدی در برابر مرگ.
انگار برگمان با مهرهی هفتماش نشسته بود لبِ صحنه ، کوبریک از گوشهای نظارهگر بود و ما در میانهی این ادیسه از خود میپرسیم: اگر بقا مهمترین حقیقت است، پس مرگ چیست؟ پایان یا تنها صحنهای دیگر!
علی شمس، آقای نابغه دستمریزاد. تو خود صاحب کلماتی و زبان من برای سپاس از آنچه که خلق کردهای الکنِ الکن. بدنِ صحنهای یعنی دانیال خیریخواه و سایر بازیگران. آقای موسویتبار نبوغ شما قابل تحسین است.
خدا رو شکر بابت نعمت وجود شما صاحب هنران در زمانهی جولانِ بیهنران.