در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیارش کاظمی درباره نمایش ددالوس و ایکاروس: دِدالوس، یکی از اسطوره های یونان باستان، یک نابغه‌ی یونانی و مخترعی ما
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:04:24
دِدالوس، یکی از اسطوره های یونان باستان، یک نابغه‌ی یونانی و مخترعی ماهر بود. او نه تنها یک معمار و صنعت‌گر برجسته بود، بلکه در ساخت وسایل پیچیده، ... دیدن ادامه ›› ابزارهای نوین، و حتی مجسمه‌های متحرک تبحر داشت. ددالوس همراه پسرش، ایکاروس، در شهر آتن زندگی می‌کرد.
اما روزی به جزیره‌ی کرت فراخوانده شد، جایی که پادشاه آن، مینوس، دستور ساختن یک سازه‌ی پیچیده به نام لابیرنت را به او داد. لابیرنت، یک هزارتوی عظیم بود که برای زندانی کردن هیولایی به نام مینوتائور ساخته شد؛ موجودی نیمه‌انسان و نیمه‌گاو.
ددالوس با موفقیت لابیرنت را ساخت، اما بعدها پادشاه مینوس برای جلوگیری از افشای راز این سازه، ددالوس و پسرش ایکاروس را در جزیره زندانی کرد و راه فرار زمینی یا دریایی را بر آنان بست.
ددالوس که از این حبس به ستوه آمده بود، تصمیم گرفت با کمک آسمان فرار کند. او با پرهای پرندگان و موم شمع، دو جفت بال ساخت؛ یکی برای خود و دیگری برای ایکاروس. او هنگام بستن بال‌ها بر دوش پسرش، به او هشدار داد:
«پسرم، نه خیلی پایین پرواز کن که رطوبت دریا پرها را سنگین می‌کند، و نه خیلی بالا که خورشید، موم بال‌ها را آب می‌کند. راه میانه را در پیش بگیر!»
با طلوع آفتاب، آن دو از صخره‌های کرت برخاستند. مردم از پایین با شگفتی به پرواز انسان‌ها در آسمان نگاه می‌کردند. پرواز در ابتدا موفقیت‌آمیز بود و ایکاروس از آزادی سرمست شد. اما به‌تدریج، هیجان و غرور جوانی بر او چیره شد. هشدار پدر را نادیده گرفت و بالاتر و بالاتر پرواز کرد.
خورشید داغ، موم بال‌هایش را ذوب کرد. پرها از هم پاشیدند، و ایکاروس بی‌دفاع، به دریا سقوط کرد. پیکرش در آب‌های اطراف غرق شد و دریایی که در آن افتاد، بعدها به احترام او «دریای ایکاریا» نام گرفت.
ددالوس که با غم و اندوه، سقوطِ پسرش را دید، پرواز را ادامه داد و خود را به سیسیل رساند. اما تا پایان عمرش، داغ از دست دادن ایکاروس را با خود داشت و دیگر هیچ‌گاه ددالوس پیشین نشد.
افسانه‌ی ای از فاجعه آفرینی غرور و سرمستی و این که چطور نبوغ می تواند پایانِ نابغه باشد.

و حالا ...

فرق تئاتر با هنرهای دیگر این است که تئاتر نمی تواند تجاری شود. یعنی اگر تجاری شود هست و نیستش را از دست خواهد داد. و باز یعنی اگر تلاش در ایفای ظرافت های نقش و نمایشنامه جای خودش را به خستگی از تکرار نقش و بازی ها جایشان را به انجام وظیفه بدل کنند فاتحه ی آن کار خوانده است. این که بازیگر بتواند بازی کند مهم است. صحنه و اجزای آن مهم اند. صدا و نور مهم اند. پرش های ناگهانی و قطع آنی نور و صدا در تداوم و احساس بیننده ایجاد سکته می کند. درست است که کندی عامدانه ی ریتم نیمه ی اول این نمایش جزوی از آمادگی های غافلگیری پرفورمنس پرتحرک و اکشن نیمه ی پایانی آن است اما قاعدتا نمی باید اینقدر خسته کننده و بی رمق و آماتور می بود. من ددالوس و ایکاروس رو با بازی حمیدرضا نعیمی و جواد نمکی سال ۹۱ در تالار حافظ دیده بودم و غرق لذت شده بودم. این ددالوس، آن ددالوس نبود ...
سها طاهری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید