بخش دوم:
"ماتریالیسم فرهنگی "در حوزه تئاتر و جامعه شهری معاصر ، این نکته را به ما گوشزد می کند:نباید نگاهمان را فقط به برخی تئاترهای کلیشه ای ِ امروزی محدود کنیم ،بلکه باید گستره دید خود به انواع شکل ها ، متون تئاتری و حضور خودمان در تئاتر را به عنوان تماشاگر تعمیم دهیم.آقای داوود زاهدی(نویسنده و کارگردان ح.م یک پرتره ) در زمینه مطالعات و تحقیقات خود جهت خلق اثرشان به "تحلیل ماتریالیسم فرهنگی تئاتر در شهر" نیز پرداخته اند .ایشان به این نکته اشراف داشته اند :"روشی که تماشـــاگران ،نمایش را تجــربه و تفـسیر می کنند، نباید صرفا به واسطه ی آنچه روی صحنه اتفاق می افتد صورت گیرد. بلکه توجه و آنالیز مسائل ذیل نیز مهم می باشد :1-نحوه قرارگیری تماشاگران در سالن نمایش (سالن استاد انتظامی انتخابی مناسب از لحاظ ردیف های صندلی،ابعاد و فرم سالن و فاصله تماشاگر با پرده تصویر در راستای بهتر محقق شدن فرم اجرای روایتی مستند و شکستن دیوار چهارم است). 2- توجه به فضاهای مُنضم به خانه هنرمندان (برای مثال مجموعه فرهنگی-هنری تماشاخانه و پارک ایرانشهر) و منطقه شهری پویا و زنده که خانه هنرمندان در آن قرار گرفته است. 3-توجه به این امر که مکان انتخابی(خانه هنرمندان) متضمن چه معناهایی است و آیا حس مکان و داشتن تعلق خاطر به فضا و مکان به مخاطــبان تئـاتر مـستندش القا می شود؟4- مناسبات اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی و الگوی جامعه شناختی حاکم بر فضای خانه هنرمندان را به خوبی سنجیده است.5- توجه به بیشترین افراد حاضر در این مکان داشته که از کدام اقشار جامعه شهری تشکیل می شوند.( اقشار علمی - فرهنگی و هنری ، مخاطبین خاص جهت شرکت در رویدادها،نشست ها و جلسات تا حضور در دوره های آموزشی ، گالری های نقاشی ، کتاب فروشی و سالن های نمایش داخلِ خانه هنرمندان ،همواره نقش پررنگ و هویت بخش را در این مکان دارند) . این موارد نکات حائز اهمیتی در پرداختن به تئاتر مستندی وزین همچون ح.م یک پرتره ،در شهر است که کارگردان اثر، با ذکاوت آن ها را مد نظر قرار
... دیدن ادامه ››
داد است.
*"غروب قاهره یا غروب ایران " ؟! *
میزانسنی دلپذیر و ماهرانه توسط خالق ِ اثر(آقای داوود زاهدی) شکل گرفته که پیش گفتار موفقی برای بخش پایانی مستند قلمداد می شود. این صحنه شایان تامل و توجه است: "لحظاتی که حسن مقدم و یار وفادارش(با هنرمندی خانم سارا فردوسی) به سـمت تماشــاگران بر کف سـالن نشسته و نظاره گر غروب آفتاب قاهره اند . نورپردازی به گـونه ای طراحی شده که در آغاز دیالوگ ها، چهره و پیکر ما تماشاگران میزبان غروبی ،زرد و نارنجـی می شود. نکته حائــز اهمیت همینجاست: نور غروب ِ آفـتابِ قاهره " از سـمت ما تماشاگران که در ســالن استاد انتظامی و در ایـرانیـم "پـدیــدار می شود.نور غروب حین دیالوگی که بینشان جاریست ادامه دارد و اشاره به جملاتی مانند : " غروب قاهره چه زیباست " و "غروب ایران هم اینقدر زیباست؟! ".دارند.حسن مقدم در پاسخ به یار،ابیاتی از غزل حافظ را همراه با نگاهش به سمت تماشاگران برایش سَر می دهد، نگاهی که دلگیری غروب بر آن نقش بسته :
بُتی دارم که گِردِ گُل، زِ سنبـل سایه بان دارد * بهارِ عارضش خطّی به خونِ ارغوان دارد
غبارِ خط بپوشانید خورشیدِ رُخَش یا رب * بقای جاودانش دِه که حُسنِ جاودان دارد
چو عاشق می شدم گفتم که بُردم گوهرِ مقصود * ندانستم که این دریا چه موجِ خون فشان دارد!
حسن مقدم (احمد افشاری)اذعان دارد معنای غزلی که برای یار خوانده یعنی: دوستت دارم. می توان این گونه پنداشت که با توجه به معنی این غزل از حافظ و تاکید بر سه بیت آن،"ایهامی در گفتنِ دوستت دارم ِحسن مقدم، نهفته است".گرچه رو به سمت یار دارد اما نگاه و سخنش با ما و ایران است.کارگردان با این تدابیر شاعرانه،نمادین و رمزآلود که در فضاسازی صحنه ی غروب نهفته، در واقع احساسات عمیق و عاشقانه ی حسن مقدم به ایران را یادآور می شود . بیت اول در وصف زیبایی و جذابیت معشوق است.در اینجا معشوق می تواند ایران باشد که حسن مقدم ردی از خون ارغوانی را بر پیکره ی ایران گوشزد می کند.همان گونه که در ابتدای نمایش رد خون ِحاصل از سـرفه های او بر صفحه ای از تاریخ ،همان یادداشت هایش ، بر پرده تصویر ،مقابل چشمانمان نقش بست .در بیت دوم می توان پنداشت آرزوی جاودانگیِ ایران را دارد و با بیان بیت سوم غزل ، بُهت و افسوسش نمایان می شود.او اشاره"به تلخی جدایی از عشق یا همان ایران" را دارد ،زیرا نمی دانست گام برداشتن در مسیر اهدافش ، به جز شور و شوق ،شامل سختی ها و برخی خطرات می شود . "واپسین نورهای غروب، ما تماشاگران را در آغوش می گیرند زیرا غروب آفتاب، تنهایی در ظلماتی گنگ و آینده ای نامعلوم را خوب می فهمد!غبار غم با حسرت و لبخند بر نگاه و لبان حسن مقدم نقش بسته!.حال ،اندیشه و سوالی ذهن مخاطب را درگیر می کند:"غــروب قــاهره را می بینیم "یا غروب ایران را احساس می کنیم"؟ گوئی حسن مقدم هنوز دغدغه ی ایران را دارد.خواه این دغدغه ،دوری او از وطن و دلتنگی اش باشد، خواه پیامدهای آینده ی وطن.شاید نگران است که نقش مهمش در برهه ای از تاریخ ، در راستای اصلاحات فرهنگی و اجتماعی- سیاسی ایران ،در خاطر مردمان این وطن مانده یا خیر؟!
*آنا علامی*(طراح،پژوهشگر،نویسنده،تحلیلگر)