حس من اینه که مخاطب رهگذر و غیرحرفه ای تئاتر که این اجرا رو می بینه در محاصره ی دکور پرخرج و صحنه آرایی جذاب و گوناگونی طراحی لباس های الوان و رقص ها و آوازهای حرفه ای و قابلیت های بهره گرفته شده ی سن داینامیک تالار وحدت که همگی البته از نقاط قوت این نمایش هستند؛ از عنصر بازی بازیگران و حفظ اصالت نمایشنامه که اولی ضعف جدی و دومی صدمه ی جدی داشت غافل خواهد ماند. مگر مخاطبی که فن بیان بازیگران، یکدست بودن و قدرت اجرای فیزیکی اونها در قیاس با مثال های خوبی که از نمایش های کلاسیک دیده و صدمه ندیدنِ یک نمایشنامه ی فی ذاته جذاب از اریک امانوئل اشمیت و آلوده نشدنش به شوخی های اینستاگرامی فضای مجازی فارسی براش مهم باشه.
در این اجرا اگر بدن منعطف و ایستایی صحیح و فن بیان تئاتری لازم و پویایی اجرای بهنام شرفی رو فاکتور بگیریم و صحنه و دکور و لباس رو از این بازیگران کسر کنیم؛ بازی های چهل تکه ی بی تناسبِ پر تپق و محاوره و غیر کلاسیک و دستبردهای دلخراشی که در اقتباس نمایشی از ترجمه ی خانم حائری از کتاب شده خودش رو نمایان می کنه. محض رضای خدا پاریس قرن هجدهم رو دارید تصویر می کنید و حتی اگر تصمیم گرفته اید به محاوره صحبت کنید چرا انقدر نارسا و دم دستی و به شکل یک اجرای بداهه از یک جُنگ شادی؟ چرا آلوده به شوخی های جنسی سطحی و جوک های اینترنتی فضای مجازی فارسی؟ تئاتر ایران جایگاه رفیع خودش رو انقدر می بایست تقلیل می داد؟ فقط برای جذب پول وفروش از مخاطب عامی که دنبال جُنگ های شادی می گرده و نه تئاتر؟ مخاطب سریال های سوپرمارکتی که انقدر از تئاتر دوره که فکر می کنه باید به سوال ها و دیالوگ های بازیگران روی صحنه واکنش نشون بده و تکه پرانی و مزه پرانی کنه و داد بزنه و با اونها حرف بزنه. بچه های قد و نیم قد چهار ساله و شش ساله و هشت ساله رو بیاره تا تئاتر رو به فنا بدن. گویی که به سیزده به در اومده. و بیاد و با هر تکه ی با زرنگی گنجانده شده ی پرارجاعی کف و سوت و جیغ بزنه و بگه به به چقدر لذت بردیم از این نمایشی که هر چه بود فردریک اریک امانوئل اشمیت نبود. امیدوارم این نقد تند رو از منظر دلسوزی و افسوسم در باورِ حقیقتِ اضمحلال تئاترهای باشکوه کلاسیکی که مدت هاست دنبالشون می گردم و پیدا نمی کنم ببینید و نه خصومتی و عداوتی با کسی.