من آدم خبیثی هستم،آقایان!...اصلا راحتتان کنم؛مریضم.
هیچ جذابیتی هم ندارم.
📚یادداشت های زیرزمینی
👤داستایوفسکی 💜
زیباییش زبانزد خاص و عام بود.
احترام خاصی براش قائلم.
همه هم نظر بودن که دختر شریفیه...
آخه هم کتابخون بود،هم مستقل.
موهای پیچ و تاب
... دیدن ادامه ››
خورده و تنیده در همش رو که میدیدی،غرق خیال می شدی.
یه سری چیزا خیلی براش مهم بود؛
استقلالش،شرافتش و نجابتش.
علیه هر مشکلی «عصیانگر» بود.
گزیده کار بود چه در صحبت چه در کار.
سکوت رو میتونستی از نوع نگاهش هم بخونی.
سکوت،زیادیش وهم آوره...
خیالش،هر وجود بی جونی رو،رمق دوباره میداد.
هر شبی که فکر او در سرم نبود،دستام به خون تخیل آغشته می شد.
آخه آخرای فصلم بود که دوباره از نو ساخته شده بودم...
با او در تمامی فصول می تونستی برقصی...
قماری بود بر روی نبض های جریانم.
همه ی ما گاهی زیاده روی میکنیم؛
غیر از اینه؟
فرصتی خداگونه رو به من بخشیده بود تا خودم رو دوباره از بیافرینم.
اما انگار من،قدر فرصت رو ندوسته بودم.
دستم به خون آلوده شده...
شاید ۵دقیقه
شاید حتی ۵ثانیه...
دیگر فرصتی رو که خلقش کنه از دست نخواهم داد...
زیادی غرق در رنج خودم بودم.
نمیدونم کدومشون داره خفم میکنه،اما باید فریاد بکشم...
به طرز اعجاب انگیزی،غرق در کلمات متن بودم.
همانطور که دوستان نیز قبلا به این موضوع اشاره داشتند؛
در متن شاهد اقتباس از یادداشت های زیرزمینی،جنایت و مکافات و اشاراتی به زندگی شخصی حضرت «داستایوفسکی» بودیم که جدال شک و ایمان نمونه ی خوبی از شرح داستان زندگی داستایوفسکی به حساب میاد.
نیمه اول نمایش از نظر شیوه بیان احساسات مختلف،عرصه رو به نیمه ی دوم نمایش باخت.
میتونیم بگیم که برافراشته شدن پرچم قسمت دوم از سه گانه بورش و خون،به واسطه ی نیمه ی دوم اون بود.
چه بازی صامتی درجه یکی رو از صابر ابر شاهد بودیم؛
یک پکیج کامل از میمیک های صورت و بازی های بدن.
طراحی صحنه هم همانند قسمت اول برای من سوپرایزی همانند قسمت اول بود.
بی صبرانه منتظر قسمت سوم و پایانی خواهیم بود که احتمالا سال بعد خواهد بود🔥👌
حداقل ۲بار به تماشای این اثر خواهم آمد
درجه یک بودید💐