دیشب به تماشای این نمایش نشستم
نمایشی که با زبانی شیرین و طنزی تلخ، ما رو میبره وسط زندگی دو نفرهای که هرچند خندهرو، اما زیر بار فشار زندگی له شدن.
نه دکور پیچیدهای داره و نه بازیگران زیادی فقط یه خونه کوچیک، دو آدم، و کلی درد آشنا.
اینجا گرسنگی فقط کمبودن نون نیست، ما گاهی گرسنهی شنیده شدنیم، گرسنهی دیده شدن، گرسنه یه جمله دو کلمه ای قربونت برم.
بازیها صادقانهست، ریتم خوبه و همهچی طوریه که انگار داری زندگی رو از پشت پنجره همسایه نگاه میکنی.