بخش دوم
-موزیسین،مطرب،کشاورز هندی (با نوازندگی، خوانندگی و بازی زیبا و ارزنده ی آقای فرزاد برهمن)به سمت تماشاگران نگاه می کند و مستاصل است و بیم آن دارد که نَفَسِ پسرش به ناحق گرفته شود.اما ناگزیر، به قربانی شدن او رضایت می دهد.گویی کشاورز، با نگاه و حس درماندگی در حرکت و گفتار ( با بازی خوب آقای برهمن )ملتمسانه از تماشاگران نیز مدد می خواهد تا فریادرسش باشند .طراحی صحنه بسیار هوشمندانه شکل گرفته است .مخاطب چند دیواره- لته ی سر به فلک کشیده را می بیند که هم نماد تیغه ی گیوتین است هم سرزمین و اقلیم سرسبز هندوستان .جابجایی و حرکت رو به جلوی لته ها و گاهاً عقب نشینی آن ها به انتهــای صحــنه ،مشهود و تامل برانگیز است. .دیواره ها هم تراز ِیکدیگر بر صحنه قرار نمی گیرند. کشاورز هندی و افراد دربار دائماً در قاب حرکت ، ایستایی و آماده باش بودنِ گیوتین ها هستند. "ناگاه ما تماشاگران می خواهیم زمزمه ای خموشانه درون خویش سر دهیم:" اگر شما گیوتین را به جلو صحنه آوردهاید و آن را با افتخار برافراشته و به آسمان رساندهاید، برای این است که بریدن سر از همه کار آسانتر است و پروردن اندیشه در سر از همه کار دشوارتر...!" .تلقینی درونمان شکل می گیرد :به راستی که ما تماشاگران نیز " تسخیر شدگانِ شیاطینی همچون مغولان خونخوار و حکام ظالم زمانه سعدی " در حین تماشای نمایش می شویم . طراحی صورت گرفته می تواند بیانگر این باشد که چگونه مغولان بی رحم و درنده خو و حکام جبار زمانه ی سعدی، یکی پس از دیگری خون ها می ریخته اند و به غارت و خونخـواری خویش در ایران زمین ادامه می دادند.حتی زمانی که لته ها را از سمتی که نماد طبیعت هندوستانند می بینیم ،درنگ و اندیشــیدن به نقــاشی درخت ها حاوی پیامی است :" گرچه تاج و تنه ی درخت ها قطع گشته، اما ریشه ها همچنان پابرجاست! ". زمان و مـکان گویی تلفیق می گردند.مخاطب همواره نمادی از عقربه ی ساعت و یا حتی پرگار!، در نقطه طلایی صحنه ، مشاهده می کند که خود گویای چرخش دوران و تلفیق و به هم پیوستن زمان و مکان است.کشاورز هندی، پدر اندوهناک ،به پیشواز سوگ فرزندش می رود .اتمسفر صحنه خفقان آور می شود،فضا کم نور و" خونین- مِهی غلیظ "دیدگان مخاطب را تیره و تار می کند.کشاورز
... دیدن ادامه ››
هندی نماد پدران داغدیده ایران زمین نیز می باشد. او با زبان پارسی و لحنِ آشنا مرثیه سرایی می کند و سازش سیتار هندی نیست!.زمان و جغرافیا در هم نوردیده شدند.آنگاه که او نغمه ی جانگداز سر می دهد گویی نفس در سینه ها حبس می شود. با بهت و لبخندی تلخ، نمی دانیم کشاورز را تشویق می کنیم ،یا در غمش شریک شده ایم و با ناخودآگاهمان به تشویقش ادامه می دهیم!حال دیگر در این جوّ دهشتناک ،صدای خنده های پیشینِ ما مخاطبان، در سرهایمان، عجیب و غمناک می پیچد!.
- در صحنه ی دادگاه وجوه دیگری از سعدی نمایان می شود . در مقام قاضی(با بازی خوب آقای مهدی مهریار) با پیراهنی مشکی که گویا زودتر به داغ پسر کشاورز ،انسان جوان و بی گناه، نشسته و دارد درباریان را محک می زند! او چـند بار درنگ می کند ، صــبر می کند و می اندیشد و نمی خواهد خون پسر کشاورز ،به ناحق ریخته شود.قاضی همان سعدیست .حرکات موزون و نمادین، اغراق آمیز و جالب دو تن از درباریان که پشت به مخاطبین نمایش کرده اند و نقاب سپیدی که خنده بر آن نقش بسته ،به پشت سر زده اند ،خود بیان کننده ی حقیقتی تلخ و انکار نشدنیست که در مقابل چشم مخاطب خود را میانجی گر و دادخواه جلوه می دهند اما در واقع ذات چهره اصلیشان در این است که رای قاضی را به نفع خویش زنند.خیره ماندن و نگاه پرمعنا همراه با اشک و لبخند پسر کشاورز (با بازی خوب آقای محسن جلالی راد)به سمت تماشاگران خود مُهر محکمیست بر "اصطلاح اثر تماشاگر" که در روانشناسی اجتماعی رایج است .او نماد انسانی غیور و بی گناه است که با شجاعت نشسته ، لبخند به لب دارد و با چشمانی اشک آلود مخاطبین را نظاره می کند.پســر کشــاورز به خـوبی می داند :" حضورش در جمعیت بزرگ تماشاگران ، باعث میشود که هیچ فردی مجبور نباشد مسئولیت شروع اعتراض در راستای حکم به ناحق صادر شده برای او را به گردن گیرد".هر نفر منتظر است دیگری برای دادخواهی او بر خیزد و ندای " سر او را از تن جدا نکنید!" سر دهد و این گونه است شاهدان بی عدالتیِ صورت گرفته می شویم :" ما نشستیم و تماشا کردیم...!ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم! به خیالی که قضا، به گمانی که قَدَر، بر سرِ آن خسته، گذاری بکند! دستی از غیب برون آید و کاری بکند!". جلاد نیز اذعان دارد که گویا امروزه برای کسی مهم نیست که این خون ،به ناحق ریخته خواهد شد. در پایان حلول و حضور استاد سخن ،سعدی شیرازی را با لباسی سپید مشاهده می کنیم (با بازی آقای مهریار)که ناراحت است و غضب نیز دارد .او حس کرده است که عده ای سعی دارند پـندهای ارزشمندش به ورطه ی فراموشی سپرده شود.او قضاوت را به ما تماشاگران می سپارد و خسته است !مبادا او را نا امید کردیم که اینگونه پریشان ،به بیش از 750 سالِ قبل ،به زمانه ی خودش برگشت !؟
گرچه نخست فردوسی پاکزاد است که شاهنامه اش پرچم دار حفظ زبان پارسی در دنیاست، اما نباید از یاد بُرد که بعد از او ، شیخ اجل،استاد سخن ،سعدی شیرازی در ترویج زبان پارسی سهم مهمی داشته و بوستان و گلستانش زبانزد و معیار زبان پارسی در دنیا شدند. باشد که زین پس، با تامل ،درنگ و احترام و بصیرتی بیشتر در گلستان سعدی قدم بزنیم.مباد روزی که به فراموشی بسپاریم زحمات و رهنمودهای انسانی- اخلاقیِ والای استاد سعدی شیرازی را و نگاهبان شایسته ای برای این میراث کهن و ارزشمند ایرانی نباشیم.
• با تشکر از کلیه عوامل نمایش جگر هندی و تمام بازیگران خوب و هنرمندی که به زیبایی در نمایش نقش آفرینی کردند .