ساکنان خفته در اضطراب میدانند
از دود برنمیخیزد، آسمان تکیدهی این شهر
و طنینی برنمیتابد، جز صدای کلاغ
کلاغانی که پر ریختهاند، بر رخت سفید صبح
تا تماشای شبی بیماه هم
مفهومی ساده از خوشی باشد!
در پذیرایی این شب حِلّه
خواب، پیچیده بر تکاپوی پیچکهای حزن
تنیده بر قامت به چله نشستهام
خشک بر آبم...
و لخت بر تلبیس این زمین
نهراس از من!
ای بخت کج ایستاده
... دیدن ادامه ››
راست
در هیاهوی این باد وهم
رؤیت کن تلالو جهانی آویزان
از پیراهنی که میرقصد
در عیاشی آتشی که، نمیفهمد جز خاکستر
فردا طبق معمول، اتفاقی خاص رخ نداده
صبح ساعت هفت
در هر کجای این محوطه
ایستادهام، میایستم...
در تیررس خــــــورشید
ـــ مرگ حق مسلم من است ـــ
صمیم ع اسمعیلی
https://www.instagram.com/samim.a.e