در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | راضیه فیض آبادی درباره نمایش مغازه خودکشی: تازه مغازۀ خودکشی رو خوانده بودم. وقتی فهمیدم تئاترش هم دارد اجرا می‌ش
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:57:26
تازه مغازۀ خودکشی رو خوانده بودم. وقتی فهمیدم تئاترش هم دارد اجرا می‌شود، درنگ نکردم. باید می‌دیدمش. به سالن که وارد شدم، فضا و حضور آدمک‌هایی که لباس روح پوشیده بودند، تیرگی فضای داستان را شکسته بود. روح‌ها با ما تماشاچیان شوخی می‌کردند، سر جای ما می‌نشستند، پا می‌شدند، طناب دار را دور گردن هم می‌پیچیدند، خلاصه روح‌های شیطانی بودند. ورودم شبیه این نبود که وارد مغازۀ خودکشی شده باشم. از این مغازه خوشم آمده بود. همه که نشستند، ماجرای کتاب شروع شد.
خانواده توآچ نمایش، همان خانواده توآچ کتاب بود. همان‌ها بودند، اما هیچ‌وقت لوکریس آن صدای لطیف را در کتاب نداشت، وقتی داشت تلفن جواب می‌داد یا از قفسۀ سم‌ها گردگیری می‌کرد، آن‌جور بدنش را تکان نمی‌داد، دامنش آن همه چین‌چین نبود. یا مرلین، آن‌همه ساده و بانمک نبود، این‌همه عاشقی نمی‌کرد، این همه آواز نمی‌خواند.
نمایش، درامش را از کتاب آورده بود، ولی پرفورمنسش روی پای خودش ایستاده بود. موسیقی‌اش، طراحی لباسش، میزانسش، نورپردازی‌اش همه و همه مال خودش بود. مثلاً خانوادۀ تواچ وقتی می‌رفتند توی اطاق خودشان، در واقع می‌رفتند توی تابوت خودشان. یا صحنه‌ای که آلن هنگام رقص، لباسش را شکافت و از لباسی تیره و تنگ، لباسی روشن و زیبا به تن کرد.
آلنِ کتاب، درست است که خیلی اهل زندگی بود، خیلی شاد بود، همیشه نیمۀ پر لیوان را می‌دید، اما یک جاهایی هم هم‌رنگِ کتاب‌های انگیزشی می‌شد، به کسی که در آستانۀ مرگ بود، راه‌کارهای دم‌ِ دستی می‌داد: خودش را دوست داشته باشد و زیبایی‌هایش را ببیند و از این جور حرف‌ها. این‌ها در نمایش حذف شده بود ... دیدن ادامه ›› و چه خوب که حذف شده بود. آلن نمایش سبک‌تر بود، سهمش در نمایش کمتر بود، ولی سبکِ سیالی بود، سبکی که پخش می‌شد و همه‌جا را پر می‌کرد.
اما بخش‌هایی هم در کتاب بود و من بسیار دوستش داشتم، که در نمایش نبود. فصل‌هایی که روایت، به تنهایی‌ آدم‌ها وارد می‌شد. صحنۀ رقصیدن مرلین با شالی که آلن به او هدیه داده بود، در ذهن من صحنه‌ای پر از نور و رنگ بود، پر از شوق و شوری همراه با حسرت. در نمایش آن روسری جادویی، شالی معمولی بود که بذرِ شادی نمی‌کاشت. یا صحنۀ تنهایی میشیما که دلش برای آلن تنگ شده بود. یا صحنه‌ای که لوکریس یاد بچگی‌هایش افتاده بود.
پایانِ نمایش را بیشتر از کتاب دوست داشتم. آن تفسیری که کتاب به سختی به آن راه می‌داد، در نمایش راهش را باز کرده بود. آلنِ سرزنده، ریسمان را خودخواسته رها می‌کند. در نمایش، فقط با چند حرکت رقص‌گونۀ آلن بعد از رها کردن ریسمان، معنای رهایی به جهان داستان نفوذ می‌کند. در کتاب، خیلی خشک، خیلی جدی، خیلی تلخ آلن از بالای ساختمان سقوط می‌کند و داستانش تمام می‌شود.

نمایش «مغازۀ خودکشی»، «نمایشِ» مغازۀ خودکشی بود.

سپاس از نظر زیباتون 🌺
۰۶ اردیبهشت
ممنون از شما و ثبت نظرتون. خوشحالم از وقتی که برای ما گذاشتید و کار رو دوست داشتید.
۰۷ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید