داستان نمایش برگرفته از یکی از حکایتهای کوتاه سعدی است که با شاخ و برگ دادن (اضافه کردن خرده رویدادها) به آن تلاش میکند این حکایت را دراماتیزه کرده و از یک حکایت پندآموز به یک "کمدی آداب" دست یابد. طنز این نوع کمدی محصول دست انداختن آداب و رسوم و اعتقادهای یک طبقهی اجتماعی خاص (معمولاً طبقات بالای جامعه) است. در این نمایش هم طبقهی حاکم و به طور ویژه مقام شاه هدف نیشتر طنز قرار میگیرد؛ و بلاهت و سفاهت شخصیتِ نابالغ و دهنبین شاه را به استهزا میگیرد. این نمایش به خوبی سازوکار تولید خشونت (اعمال جنایت) برآمده از بلاهت، خودپسندی و عقاید خرافی را نشان میدهد. اما از آنجا که در ساختار دراماتیک اجرا هیچ نیرو یا شخصیتی که در برابر این سازوکار عمل کند وجود ندارد، در پایان اجرا کارگردان دست به دامن حضرت سعدی میشود و او را به روی صحنه احضار میکند تا گرهگشایی و پایانبندی را به شیوهی خود (یعنی با ایراد خطبهای پندآموز) رقم بزند. هرچند پیش از جمعبندی سعدی، گروه اجرا به شیوهی نمایشهای تعاملی-تعلیمی تلاش میکند تماشاگر را (به لحاظ سوژگانی) فعال و دخیل در اجرا کند، و مسئولیت اخلاقی تصمیمگیری پایان نمایش را به او واگذار کند، اما به لحاظ تکنیکی آن را به درستی و کامل اجرا نمیکند و این ایدهی درخشان ابتر میماند (تماشاگر مداخله نمیکند). اینتراکتیو (تعاملی) بودن نمایش به صرف خطاب قراردادن تماشاگر به طور مستقیم رخ نمیدهد؛ بلکه وضعیتی است که تماشاگر بتواند در تولید معنا مشارکت و در روند اجرا مداخله کند.
از اینها که بگذریم، جگر هندی اجرایی تمیز و دقیق داشت و برخلاف خیلی از اجراهایی که عنوان "نمایش ایرانی" را بر خود دارند دچار شلختگی و بداههپردازیهای خارج از متن نبود. کارگردان به خوبی گروه بازیگران را در مسیر تحقق درام هدایت کرده و بازیگرانِ توانمند نمایش هم به خوبی از پس اجرای نقشهایشان برآمده و بازیهایی شستهورفته (استیلیزه) به نمایش گذاشتند.