نظر جناب محمدحسن کیانی درباره این نمایش که به دلیل محدودیت اکانت تیوالشون، بنده افتخار انتشارش رو دارم:
// شک یا یقین ؟! //
در مواجهه اول با این نمایش و حتی اسم خود نمایش شاید همه مان بگوییم نمایش در مورد " شک " هست!
ولی شاید به لایه های زیرین برویم به یقین برسیم!!
مدیر مدرسه یقین دارد که پدر روحانی ریگی به کفش دارد برای همین موضوع به دنبال " فکت " هایی است که این موضوع را ثابت کند اول
... دیدن ادامه ››
جلسه خصوصی با معلم زن که اتفاقاً او هم مثل مدیر یک راهبه است می گذارد و از معلم می خواهد که هرجا کوچکترین ردپایی بین پدر روحانی و دانش آموزان می یابد گزارش دهد...
حتی برای گیرانداختن پدر روحانی به دروغ هم متوسّل می شود...
شک داشتن یا به تعبیر دینی اش، سوء ظن داشتن یک گناه کبیره است و همین طور دروغ...
اما مدیر مدرسه (خواهر روحانی )که خود منتقد ایده شک در الهیات مسیح است هم بدگمان است و هم دروغ می گوید... آیا این را نمی داند؟
چرا می داند...
اما چون مطمئن هست که پدر روحانی فاسق است خود را مجاز به گناه می داند...
به عبارت معارف اسلامی، فاسد و افسد می کند و فاسد را بر افسد ترجیح می دهد.
فاسد: بد گمانی و دروغ
افسد: فاسق بودن پدر روحانی..
چون یقین دارد فاسد بهتر از افسد است...
..................
معلم ( خواهر روحانی )
او هم به نظر نمیاد دچار شک شده باشد...
او به پدر روحانی مثبت است، او را دوست دارد و حتی با یک جمله پدر روحانی در مورد دانش آموز ( مولر ) پدر روحانی را تحسین می کند و یقین می کند که پدر روحانی گناهی ندارد و یقین دارد که مدیر مدرسه در اشتباه است و بنابراین در خواب های اش به خاطر شک کردن به پدر روحانی عذاب می بیند، حتی مطمئن است که مدیر مدرسه در مورد کم محبتی به دانش آموزان اشتباه می کند ولی بهرحال مامور است و معذور...
پس یقین دارد و نه شک....
......
مادر مولر
مادر مولر بنابر دانسته های اش مطمئن است تمایل و غریزه از پسر خودش هست...
مادر مولر فقط نگران این است که پسرش اخراج نشود، همین و بس!
.........
پدر روحانی مهتر ( پدر بندیکت )
او شک ندارد پدر روحانی کهتر انسان شایسته و مهربان و فداکاری است و هر گونه شک را نمی پذیرد حتی تا جایی که شاید حتی به برکناری مدیر مدرسه رضایت دهد....
.........
پدر روحانی کهتر
ایشان هم که اصلاً شک ندارند که اگر شک داشتند این مدرسه سوم نبود طی ۵ سال...
ایشان به لطف و بخشندگی خدا و مسیح یقین دارند...
خدایی که با جسمانیت مسیح مصلوب می شود تا همه گناهان بشر بخشیده شود، رابطه جنسی پدر روحانی و شاگرد پسر که هیچ است.... اگر قتل هم می کرد خدا می بخشید حالا یا با اعتراف یا با " ردِّ مظالم " یا هر چیز دیگر...
خدایش رحیم است و تنها گناهی که بخشیده نمی شود امید نداشتن به رحم خداست و بنابراین در اتاق مدیر مدرسه از او می خواهد که بهش رحم کند....
.......
اگر از منظر فوق 👆 به این نمایش بنگریم انگار " شکی " در کار نیست و همه اش یقین است!
با این حساب نمایشنامه که ۲۰ دقیقه اول اش کشدار و خسته کننده به نظر می آید، خیلی دقیق و حساب شده است...
خیلی دقیق یقین مدیر مدرسه، معلم، پدر روحانی مهتر و در نهایت پدر روحانی کهتر را نشان می دهد اگر دقایق اولیه حذف می شد به داستان ضربه می خورد چرا که شخصیّت پردازی درستی صورت نمی گرفت...
اما سئوال این است که چرا اسم نمایش شک هست نه یقین؟!
باز در نگاه اول سئوالات اخلاقی پیش بیاید که 👇
آیا بدگمانی و دروغ گفتن حتی به نیّت خیر امری اخلاقی است یا خیر؟
به رحم خدا امیدوار نبودن گناه بزرگتری است یا تعّرض به یک کودک ولو با خواست و غریزه یک کودک؟
و....
و...
و...
اما من شک دارم که قصد این نمایش دادن تضادهای دینی_ اخلاقی باشد!
به نظرم با احتمال بسیار زیادی در حدود ۹۰٪ ، "زیر متن " این نمایش این است که " شک در مورد خوب بودن کلیسا و مسیح و مذهب را کنار بگذارید و بدانید و آگاه باشید و یقین حاصل کنید که این مسیر به تباهی می رود.... "
..............
بازی ها...
بهنام تشکر که همیشه یک چیز است و این بار برخلاف " توافق نامه " بازی اش در یک کشیش مسیحی نوگرا خوب درنیامده...
ویدا جوان که واقعاً بد بود به جز چهره اش که دست خودش نیست و حالتی معصومانه دارد و جز این چهره هیچ چیز قابل قبولی برای ارائه در این نمایش ندارد...
.......
رویا افشار که هم چهره اش و هم بازی اش در نقش یک خواهر روحانی متعصّب خوب جا افتاده و جزو نکات خوب این نمایش است...
......
ساناز نجفی که با گریم بسیار خوب اش و بازی باورپذیرش کوتاه اما عالی ظاهر شد و مراتب تشکر و قدردانی را از ایشان دارم...
................
اما یک مورد دیگر به جز بازی بد بهنام تشکر و ویدا جوان برایم لایتچسپک بود و احساس می کردم خیلی با فضای یک مدرسه تحت نظارت کلیسا روبرو نیستیم، ادبیات معمولی مدیر و معلم و کشیش بود...
مثلاً ما فقط سلام و خداحافظی در روزمره به کار می بریم اما روحانیون شیعه از جملاتی مثل التماس دعا، ما را در ادعیه تان قرار دهید و غیره که در مسابقات و برنامه های مذهبی تلویزیون می بینیم در اینجا ندیدیم...
مسیح نگهدارت باشد...
۲بار فقط کلمه منجی ما استفاده شد...
نه تنها در مورد روحانیت بلکه در مناسبات اداری نیز داریم...
مثلا ریاست محترم ...
یا به استحضار می رساند برای مقام بالاتر و برای اطلاع به مقام پایین تر...
خیلی ادبیات روحانیت مسیحی ندیدیم....
نمی دانم در متن نبوده یا در اجرا؟!
...........
در نهایت از تلاش کوروش سلیمانی عزیز تشکّر می کنم به خاطر زحمات اش...
اما خب به نظرم با همه مواردی که در مورد نمایشنامه در بالا ذکر کردم، نمایشنامه استخوان داری نبود، نمایش نامه ای قدرتمند که فارغ از اجرا خود یک اثر خواندنی باشد...
نهایتاً یک نمایشنامه متوسط...
امیدوارم کوروش سلیمانی عزیز نمایشنامه های بهتری در آینده انتخاب کند و البته از بازیگرانی که بتوانند در نقش شان بدرخشند مثل خانم نجفی و افشار...
البته می دانم پاندمی سلبریتی گزینی معضل جدید تئاتر کشورمان شده تا معضل قدیمی و مداوم فروش گیشه را التیام ببخشد ولی با این حال امیدوارم که کوروش سلیمانی انتخاب های بهتری برای نقش های نمایش های شان داشته باشند....
......
پی نوشت:
اول: بعد از چندی دوستان تئاتربین قدیمی تر را کنار هم یافتیم کهموجب خشنودی مان شد...
اگر می دانستم دورهمی در کنار دوستان و کوروش سلیمانی برقرار است من نیز می آمدم که البته سلب توفیق شد این مهم....
دوم: قبل از هر چیز از جناب سلیمانی عذر می خواهم که فقط می توانم کامنت های شان در زیر این دیوار نوشته لایک کنم و پاسخی برایشان نمی توانم بنویسم ....