قربانگاه
کوتاه در باب اجرایی شریف و سرزنده
میشل فوکو جایی گفته بود قدرت همیشه آنجایی نیست که تصور میکنیم. نه فقط در فرماندهیها، نه فقط در اسناد رسمی. قدرت گاهی در مناسک است، در آیینهای تکرارشوندهای که ظاهراً بیضررند.(جشن پتو) در لحظاتی که نظام، بدون آنکه حضور فیزیکی داشته باشد، از بدنها عبور میکند. گاهی در یک شوخی جمعی، در یک پتو، در یک آسایشگاه.
اجرای قربانگاه روایتی است از چنین لحظهای. لحظهای که قدرت دیگر در صدای فرمانده خلاصه نمیشود، بلکه در مکانیسمی بینام و صورت، خود را از
... دیدن ادامه ››
طریق خنده، خشونت، و انکار بازتولید میکند. این اجرا، اجرایی نیست دربارهی یک فرد، بلکه دربارهی سیستمی است که حتی بیآنکه تماشا کند، کنترل میکند.و چرخه انکار که در لابه لای آنها سرک میکشد
در قربان+گاه شوخی بدل به ابزار نظم میشود. نظمی که همه را میخنداند، تا کسی نفهمد که این خنده، شاید مقدمهی یک مرگ باشد. یک مرگ بیصدا، بیمقصر، بیاعتراف.
قربان +گاه اجرایست که از پس خندهای دستهجمعی، لایه به لایه، حقیقت را لخت میکند. حقیقتی که هر چه بیشتر دستکاری میشود، مبهمتر میماند. و هیچکس نمیداند مرز شوخی کجاست و از کجا به بعد همهچیز جدی میشود.
بازیگران، همبازیاند و همقاضی. هر کدام در تقلای پاک کردن ردپایی که شاید اصلاً وجود نداشته. اما نمایش، مثل بدنِ بیجانِ راویتش هنوز تمام نشده. تنها چیزی که روشن است:اینست که این بار، آسایشگاه برای کسی آسایش نمی آورد
و هیچ فضیلت و رستگاری در تباه شدن در قربانگاه نمیتوان متصور بود