دیشب به تماشای این نمایش نشستیم. نمایش هارشدگی اثری است که با جسارت و بهرهگیری از عناصر دلهرهآور و دراماتیک، به ژرفای روان انسان مدرن نفوذ میکند؛ انسانی که در مواجهه با ساختارهای سلطه، نه صرفا مطیع، بلکه تدریجاً بدل به بازتولیدکنندهی همان سازوکارهای قدرت میشود. این نمایش، بر خلاف بسیاری از آثار مشابه که تنها به بازنمایی سطحی از خشونت یا بحران میپردازند، مفهومی پیچیدهتر از قدرت را به تصویر میکشد: قدرت نه بهمثابه نیرویی صرفاً سیاسی، بلکه بهمثابه نیرویی روانکاوانه، سیال و چندلایه که در متن بدن، میل، حافظه و هویت جاری است. نمایشهایی که به مقولهی قدرت میپردازند، در تاریخ تئاتر کم نبودهاند؛ اما هارشدگی با اتخاذ رویکردی متفاوت و چندلایه، توانسته است چشماندازی نو به این مفهوم بگشاید. در این اثر، قدرت نه صرفا بهمثابه یک نیروی بیرونی یا ساختار مسلط، بلکه در پیوند با بنیادیترین نیازهای انسانی مورد واکاوی قرار میگیرد: از ارتباط قدرت با فتیشیسم جنسی و تمایلات اقلیتهای جنسیتی، تا پیوندهای پیچیدهی آن با مفهوم خیانت و میل لجامگسیختهی انسان به سلطه. هارشدگی این ابعاد متنوع و درهمتنیدهی قدرت را هم در سطح فردی و روانشناختی، و هم در ساحت اجتماعی و سیاسی، به شکلی تحلیلی و تئاتریکال به تصویر میکشد.
هارشدگی با ساختاری پستدراماتیک، مخاطب را از قالب روایت کلاسیک دور میسازد و به فضایی تعلیقآمیز میبرد که در آن مرز میان واقعیت و توهم، کنترل و تسلیم، بازیگر و تماشاگر پیوسته در حال جابهجایی است. این نمایش بیش از آنکه داستانگو باشد، در جستجوی کاوش است؛ کاوش در بحرانهای روانی، ساحت میل، و تاثیر مخرب یا وسوسهبرانگیز قدرت در زیست فردی و جمعی.
در این اثر، شخصیتها نه بهمثابه افرادی با پیشینه و انگیزههای شفاف، بلکه بهمنزله نمودارهایی روانی بازتاب مییابند که در تقابل با یکدیگر و در نسبت با قدرت، شکل میگیرند. انتخاب هوشمندانه واژهی هارشدگی بهعنوان عنوان اثر، حامل لایههای معنایی پرشماری است: از هار شدن در برابر خشونت و میل
... دیدن ادامه ››
سلطه تا فروپاشی مرزهای درونی و بیرونی هویت. این فرایند، در اجرا نیز با رویکردی سورئالیستی و ذهنمحور همراه شده که ذهن مخاطب را به مشارکت فعال در بازسازی وضعیت دعوت میکند.
در دل این ساختار پستدراماتیک، نمایش از نمایشنامه مرگ و دختر جوان آریل دورفمن بهره میگیرد و از آن بهمثابه ساختاری درونمتنی و نمایش در نمایش برای تعمیق مفاهیم بهره میبرد. این انتخاب، هوشمندانه و هدفمند است؛ این نمایشنامه از نمایشنانههای محبوب عمر من است. نمایشنامهی دورفمن در سه سطح سیاسی، روانی و اخلاقی، به بررسی ماهیت قدرت میپردازد. در سطح سیاسی، با نمایش اقتدار دیکتاتوری و تسلط روانی آن بر قربانی. در سطح روانی، با وارونگی جایگاه قدرت میان قربانی و شکنجهگر. و در سطح اخلاقی، با به چالش کشیدن امکان قضاوت در غیاب حقیقت قطعی. تمامی این سطوح، در هارشدگی نیز بازتاب یافتهاند و رابطهای دیالکتیکی میان اثر و متن نمایش در نمایش شکل گرفته است.
یکی از لایههای تحلیلی عمیق نمایش، به پیوند قدرت و میل جنسی در قالب فتیشیسم سادیستی میپردازد؛ بهویژه در شکل افراطی سوزاندن تن پارتنر. این کنش، در سطح روانکاوانه، نه صرفا تجلی خشونت، بلکه تلاشی برای تصاحب نهایی بدن دیگری و حک قدرت بر آن است. چنین کنشی، همانگونه که میشل فوکو از آن بهعنوان "قدرت بر بدن" یاد میکند، نماد سلطهای است که از سطح گفتمان و قانون فراتر رفته و به نشانگذاری فیزیکی بدل میشود. در عین حال، این نوع فتیش را میتوان شکلی از مقاومت علیه نظم بهنجار میل در جامعه مدرن دانست؛ نظمی که بدنها را رام، نظارتپذیر و استاندارد میطلبد. هارشدگی با ورود به این قلمرو، نه تنها به میل به سلطه میپردازد، بلکه میل به شورش را نیز در ساحت بدن به نمایش میگذارد.
در صحنهپردازی، میزانسنهایی همچون جایگیری مکرر ارنواز میان ایرج و جمشید، استعارهای از بدن زن بهمثابه میدان منازعه قدرت است. این تمهیدات اجرایی، در کنار طراحی مینیمالیستی صحنه و لباس، با رنگهایی چون قرمز و سیاه، حس تعلیق، ستیز و عطش سلطه را تقویت میکند. نورپردازی و طراحی صدا نیز با استفاده هوشمندانه از تضادهای نوری، سایهروشنها، افکتهای صوتی و اقتباس از کوارتت مرگ و دختر جوان شوبرت، فضای وهمآلود و پرتنشی میسازند که ذهن مخاطب را درگیر و معلق نگه میدارد.
بازی بازیگران نیز شایسته تقدیر است. بازی ایمان صیاد برهانی، بهویژه، در مرز میان اکسپرسیونیسم و واقعگرایی روانی حرکت میکند و با شدت و عمق، بحرانهای درونی شخصیت را به تصویر میکشد. ماهور الوند نیز با ترکیبکردن دوگانهی قدرت و شکنندگی، بهخوبی توانسته است دوگانگی شخصیت را به مخاطب منتقل کند. اجرای یکدست و همافزای گروه بازیگران، هارشدگی را از نظر اجرا نیز به اثری منسجم بدل کرده است.
اگرچه برخی عناصر همچون استفاده از ویدئو در روایت ضرورت چندانی نداشتند، اما در کلیت اثر، انسجام فرمی و محتوایی حفظ شده و هارشدگی را به نمایشی بدل ساختهاند که شایستهی تامل و تحلیل است.
در مجموع، هارشدگی اثری است چندلایه، پیچیده و مخاطرهپذیر که در آن، قدرت نه تنها در صحنه، بلکه در خود رابطه تماشاگر و نمایش نیز بازتعریف میشود. این نمایش، بهدرستی مرز میان نمایشگری و تفکر را در هم میریزد و تماشاگر را وادار میسازد تا همچون سوژهای فعال، در بازاندیشی قدرت، خشونت، میل و حقیقت مشارکت کند. خیلی ممنونم از تمامی عوامل.