در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | اشکان رفیعی درباره نمایش خانه وا ده: خانه‌ وا ده؛ روایت جامعه‌ای که بدون توهم و خیال، فرو می‌پاشد. گاهی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:24:40
خانه‌ وا ده؛ روایت جامعه‌ای که بدون توهم و خیال، فرو می‌پاشد.

گاهی یک نمایش، صرفاً برای لذت یا تأمل نیست؛ بلکه آمده تا صورت‌بندی ما از «جهان» ... دیدن ادامه ›› را به هم بریزد.
دو شب پیش یکی از همین تجربه‌ها را داشتم.
نمایش «خانه‌ وا ده» به نویسندگی و کارگردانی محمد مساوات، نه‌تنها از نظر فنی اثری خلاقانه و حساب‌شده بود، بلکه در سطحی عمیق‌تر، مواجهه ای فلسفی بود با آن‌چه ما به آن می‌گوییم: جامعه.

ما با یک خانواده طرفیم.
خانواده‌ای آشنا، مثل هزاران خانواده دیگر.
پدر، مادر، دختر، دو پسر، پدربزرگ و مادربزرگ. با تعارف‌های معمول، جمله‌های آشنا، و شکلی سنتی از مناسبات خانوادگی.
اما خیلی زود متوجه می‌شویم این خانواده، خود جامعه است.
نماینده‌ای از نظمی که بر پایه‌ی مفاهیم خیالی ساخته شده و اتفاقاً همین مفاهیم خیالی‌اند که ستون‌های این نظم را تشکیل می‌دهند.

«خانه‌ وا ده» دارد نشان‌مان می‌دهد که جامعه بر اساس «واقعیت» بنا نمی‌شود؛ بلکه روی شانه‌های توهمات مشترک ایستاده است.
واژه‌هایی مثل "مرز"، "مقدسات"، "سنت"، "تعلق"، "وطن"، "وظیفه" و حتی "خانواده"
در این نمایش هم مفاهیم نه به عنوان حقیقت، بلکه به عنوان تخیلات جمعی‌ای مطرح می‌شوند که اگرچه واقعی نیستند، اما برای بقا و انسجام ضروری‌اند.

در این‌جا می‌شود رد پای نظریات فیلسوفانی مانند یووال نوح هراری و بندیکت اندرسون رو هم دید.
هراری در انسان خردمند می‌گوید که جوامع انسانی بر روی داستان‌های مشترک بنا شده‌اند؛ داستان‌هایی که ما آن‌قدر باورشان کرده‌ایم که دیگر از یادمان رفته ساختگی‌اند. اندرسون هم "ملت" رو یک «اجتماع خیالی» می‌داند؛ مجموعه‌ای از افراد که هرگز همدیگر را ندیده‌اند، اما حس تعلق به یک "ما" دارند، چون این "ما" را در خیال‌شان پذیرفته‌اند.
و مساوات هم دقیقاً به همین موضوع اشاره داره :
ما برای اینکه جامعه داشته باشیم، باید باور کنیم. حتی اگر آن‌چه باور می‌کنیم، واقعیت نداشته باشد. و اگر کسی این خیال‌ها را نپذیرد، هرچقدر هم آگاه باشد، از دایره‌ی جامعه بیرون انداخته می‌شود.

در نمایش، پسر بزرگ‌تر دقیقاً همین نقش را دارد.
او شروع می‌کند به «دیدن» چیزهایی که دیگران نمی‌بینند؛ به زیر سؤال بردن همین مفاهیم تخیلی.
و از همان لحظه، روند حذفش آغاز می‌شود. انکار، تحقیر و طرد.
او تلاش می‌کند آگاهی بدهد، اما جامعه (یعنی خانواده) در برابر این آگاهی ایستادگی می‌کند. نه به خاطر شرارت، بلکه چون بقای خودش را در خطر می‌بیند.
برای آن‌ها، آگاهی تهدید است؛ چون نظم را بر هم می‌زند.

اما این آگاهی خاموش نمی‌شود. پسر، دانسته یا ندانسته، دختر خانواده را متأثر می‌کند. و در پرده های پایانی، نشانه‌هایی از انتقال این آگاهی را می‌بینیم.
با این حال، در یک چرخش هوشمندانه، مساوات ما را درگیر بازتولید نظم می‌کند.
خانواده دوباره به هم می‌رسد. لبخندها، پذیرش‌ها و مفاهیم توهمی، با چهره‌ای مهربان‌تر برمی‌گردند.
انگار که مساوات دارد می‌گوید: حتی اگر حقیقت را ببینی، آخرش دوباره باید به بازی نظم تن بدهی.

و آن صحنهٔ آخر، تعظیم بازیگران نه به سمت تماشاگر، که به چپ و راست ــ به نظم موجود، به خیال مسلط ــ مثل سیلی‌ای نرم و تلخ بود:
تو فکر می‌کنی نمایش تمام شده؟ نه. تو هم درون همین نمایش زندگی می‌کنی.
در نمایش جوامعی شکل گرفته بر پایه ی اعتقاداتی که زاده ی خیال و توهم هستند و برای بقا به آن نیاز دارند.

در نهایت، «خانه‌ وا ده» درباره‌ٔ جامعه‌ای‌ست که خودش را با پذیرش توهم سرپا نگه می‌دارد. مفاهیمی که با تکرار، تقدس، و ترس به حقیقت تبدیل شده‌اند و کسی که آن‌ها را نپذیرد، از خانواده، از جامعه، و از «معنای تعلق» بیرون انداخته می‌شود.

این نمایش نه مدافع آگاهی مطلق است، نه مروج طردِ خیال؛ بلکه یادآورِ واقعیتی‌ست که کمتر کسی جرأت گفتنش را دارد:
برای اینکه بمانی، باید خیال را بپذیری.
و برای اینکه حقیقت را بگویی، باید تنهایی را تحمل کنی.

خانه‌ وا ده، آینه‌ی جامعه‌ای‌ست که نمی‌تواند بی‌خیال بماند. حتی اگر آن خیال، واقعیت نداشته باشد.

درود بر محمد مساوات...

اشکان رفیعی ـ شانزدهم فروردین ماه هزار و چهارصد و چهار