انسان تا زمانی که آزاد بماند دیگر دغدغهی بیوقفه و آزاردهندهای برایش نمیماند جز یافتن کسی که هرچه زودتر در برابرش تعظیم کند.
اما انسان چیزی را میجوید در پایش بیفتد که بیچون و چرا باشد، به قدری بیچون و چرا که همهی انسانها بیدرنگ در پرستش همگانیاش اتفاق نظر داشته باشند. چون دغدغهی این موجودات ترحمانگیز فقط یافتن چیزی نیست که من یا دیگری بتواند در برابرش تعظیم کند، بلکه یافتن چیزی است که هرکس دیگری نیز به آن ایمان آورد و در برابرش تعظیم کند، چون ناگزیر همهچیز باید باهم باشد.