بعد مدتی بیماری و دوری از تئاتر به دعوت دوستی توفیق شد تا دیشب شاهد اجراتون باشم.
حقیقتا ایده جالبی بود و ترکیب کنسرت و نمایش هارمونی درستی رو روی صحنه ساخته بود، علی الخصوص که این اولین برخورد من با گروه “ولشدگان” بود و بسیار لذت بردم از خلاقیت و علی الخصوص جسارتشون. در کل دست گذاشتن روی اشعار ایرج میرزا خودش به تنهایی جسارت میخواد و آمیختنش با مسائل روز اجتماع طبیعتا شجاعت مضاعف میطلبه. بنابراین یه دستمریزاد بزرگ برای نویسنده، کارگردان و گروه ولشدگان.
بازیها برای این نمایشنامه کفایت میکرد، اما شاید نشه بینقص نامیدشون، صحنه هم همینطور.
اما نور و لباس و واضحا موسیقی به غایت خوب و کافی بود.
به همه عوامل خسته نباشید میگم و واسشون آرزوی موفقیتهای درخشانتر و بزرگتر دارم🌹
فقط دو گلایه دارم، یکی کوچک و دیگری بزرگ؛ گلایه کوچک اینکه گاهی صداها برای من اندازه کافی رسا نبود و بعضی دیالوگها رو از دست میدادم.
گلایه
... دیدن ادامه ››
بزرگ هم اینکه تماشاگران محترم، نور چشمان تئاتر، عزیزان! حرف میزنید، دست میزنید، سوت میزنید، اصلا خوب میکنید؛ ایشالا که حال دلتون همیشه خوش و لبتون همیشه خندون!
ولی اونی که وقتی هیجانزده میشه پا میکوبه اسبه، اسب!
جدای از اینکه واقعا صدا و لرزش جایگاه تماشاچیان آزاردهندهست، شاید اون جایگاه چوبی کشش اونهمه ارتعاش و ارتجاع رو نداشته باشه عزیزان؛ مراعات کنید!
پ.ن: صبای عزیزم، همشاگردی سالهای دور و دراز مدرسه، خوشحالم که خنده بر لب و درخشان و کاردرست روی صحنه میبینمت. امیدوارم موفقیتهای بزرگترت رو به تماشا بشینم💗