در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | میلاد فراهانی درباره نمایش غلامرضا لبخندی: سه شنبه 20 آذر ماه به تماشایِ نمایشِ غلامرضا لبخندی نشستم . . . در ا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:37:30
سه شنبه 20 آذر ماه به تماشایِ نمایشِ غلامرضا لبخندی نشستم . . .
در ابتدا طراحی صحنه و انتخاب موسیقی رو بسیار دوست داشتم ، به این دلیل که کاملاً ... دیدن ادامه ›› مطابق با موضوع نمایش ، حس ترس و دلهره و حتی گاهی نفرت رو به مخاطب منتقل می کرد . . .
در ابتدای نمایش با یک راوی مواجه بودیم یا یک وکیل که داستان غلامرضا خوشرو رو روایت میکرد ، روایت عجیبی از خفاش شب و قتل های زنجیره ای که در اواسط دهه ی هفتاد همه ی ساکنین تهران و کرج اسمش رو شنیده بودند و روزها و شب های ترسناکی رو تجربه کرده بودند !
استفاده از یک پیکان دو تکه شده به نظرم ایده جالبی بود . . .
نمایش هرچه جلوتر میرفت خودمون رو در یک دادگاه یا یک جایی شبیه به برزخ با حضور مقتولین و خانواده هاشون احساس می کردیم ، اسم هایی که میشنیدیم مطابق با واقعیت بود اما برام سوالی که پیش میاد اینه که آیا سرگذشت هر یک از مقتولین مطابق با واقعیت بود یا خیر؟تمام مدت اجرا داشتم به خانواده های مقتولین فکر میکردم که چه حس و حال عجیب و غریبی داشتن!
متن نمایش واقعاً متن خوبی بود ، اما یک جاهایی از متن برام گنگ باقی موند :
کاراکتری که جناب ضیایی ایفای نقش میکردن در ابتدا نقش یک وکیل یا راوی و روایتگر داستان رو به من القا کرد اما در انتهای نمایش ، دیالوگ هایی که بین کاراکتر ایشون و غلامرضا رد و بدل شد در نقش یک راوی نبود و یک جورایی من احساس کردم که شاید وجدان غلامرضا بود یا یک قدرت برتر!
جایی که گفت:
غلامرضا اگر حرفی هست که به هیچکس نگفتی ، به من بگو ؟
غلامرضا هم در جواب گفت :
منو ببر فاروج ، همونجا که بچه بودم زنده بودم! همه منو فراموش می کنند؟
همه رو نمیدونم اما من فراموشت نمیکنم!
یا یک جای دیگه گفت یک چیزی بگو که یادم نره . . .
که گفت : زینهار از قرین بد، زنهار / و قنا ربنا عذاب النار
این دیالوگ ها که رد و بدل شد یک فضای احساسی حاکم شد ، یک جورایی حس کردم کاراکتر سیاه داستان داره به سمت خاکستری شدن میره!!!
اما به نظرم کاراکتر غلامرضا خوشرو به قدری دارک هست که هیچ جوره خاکستری نخواهد شد . . .
در انتهای نمایش وقتی دیدم دستکش غلامرضا در دست فرد دیگری بود و گفت که مجید غلامی هستم ، برای من به این معنا بود که اون جنون هنوز از بین نرفته و ادامه داره !!!
در مورد بازی ها بخوام نظرم رو بگم ، جناب پناهنده واقعاً عالی بودن و حس جنون رو به خوبی منتقل کردند ، بقیه دوستان هم بازی متوسطی داشتند. . .
خسته نباشید میگم به عوامل نمایش غلامرضا لبخندی . . .



سلام جناب فراهانی عزیز
خوشحالم که اجرا رو دوست داشتید، به نظرم جناب ضیایی نقش بازپرس یا قاضی پرونده رو داشتن یا سمتی شبیه به این. و حدسم این هست که مکالمات بینشون پشتوانه ی حقیقی داشته.
به هر حال ممکنه این آدم تو تخیلش وجود داشته ، کسی چمیدونه
فرناز یحیی پور
به هر حال ممکنه این آدم تو تخیلش وجود داشته ، کسی چمیدونه
بله موافقم ، میتونه ساخته ذهنش باشه و خیلی عوامل تاثیر گذار هستند در این اتفاق!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید