بسانِ ره نوردانِ گم کرده ره، آنکه می جوید به دستانِ پر پینه یِ خویشتن بر، آنکه می کاود دمی هر لحظه را اندر میانِ خیالاتش تو گویی وهم، من نشستم به دیدنْ برْ نمایشِ « آنیان » را امشب؛ سخن نظم وار می گویم که « عشق، کسب و کارِ من است » و بیزارم « زِ کارِ گلِ - تو گویی نامش نقد - » که کارِ من « تحلیل » است، که مشغولم به کارِ « دل »... آری؛ نظم گونه میگویم سخن تا « نگردد خاطری لرزان، یا دلی بشکسته از گفتارِ من برْ »...!
{ نخست به نثر می گویم:
بی شک بر رویِ صندلی به راحتی نشستن و دادِ سخن دادن سهل است؛ سعی می کنم اینگونه نباشم، زیرا تنها کسی که در گرمایِ سوزانِ تابستان و سرمایِ سختِ زمستان، آنهنگام که تا مغزِ استخوان فرو می رود در خیابان ها پیاده گام برداشته باشد، میتواند حالِ افرادی که پیاده هستند را درک کند، از اینروی درک می کنم تلاش و حالِ تک تکِ هنرمندانِ نمایشِ « آنیان » را و امیدوارم هرگز سخنی نگویم که دلی بلرزد یا قلبی بشکند یا عرق بر پیشانیِ هنرمند یا انسانی خشک نشده به اشک مُبَدَل گردد... }
باری؛
در نمایشِ « آنیان » با سه عصر اندرپنجه
... دیدن ادامه ››
داریم دست:
۱- به یک دوران، عصرِ نویسنده یِ اصلِ متن،
۲- دو دیگر دنیایِ « محترم کارگردانِ نمایش »،
۳- سه دیگر دنیایِ گذرانِ امروز است؛
- در این میان اما عصرِ نویسنده گم گشته است، آنچنان که چنین پندارم « دور است اندیشه و دنیایِ نویسنده یِ اصلِ متن با اندیشه و خواستِ { محترم کارگردانِ نمایش }، آنچنان که گویی نبردست بویی زِ دنیایِ پیچیده و خم اندر خمِ نویسنده یِ اصلِ متن که میدانیم و میدانید که دنیایش بس پیچیده و گاه پوچ و گَه هجوآمیز است نسبت به { دنیایِ دنی } آری، باری، می تواند خود خواسته بوده باشد بی گمان این چنین دور بودن ها »!
- دو دیگر دنیایِ « محترم کارگردانِ نمایش »؛ دنیایِ پر شور و خروشِ هنرمندی که می داند راهِ خویشتن را و می خواهد که بِتواند دست یابد به آنچه « می خواهد و می دانیم که می تواند » باری؛ چنین پندارم که ایشان سخت اندرِ میانِ تارهایِ بافته پودش از عصرِ حاضر و زندگیِ روزانه یِ امروزینْ اسیرِ آلوده وهمِ ساعاتِ خروج از عهد و پیمانِ هنر بودست، شاید.
- سه دیگر عصرِ امروز است؛ پیچیده در « واژگان و کلمات و پیامی سخت مشخص به هرآنچه که امروز و دیروزِ همین امروز رخ داده ست » تا که برگیریم « لبخندی از مخاطب » به « طنزی که گویم گاه هجو بودست و گَه هزل » که اندر پندارِ « محترم کارگردانِ نمایش » سخن هایِ بسیاری بوده است بی گمان آری که ایشان سخت اندیشمند و آگاه و عالم بوده اند بی شک، باری، آنچه من دیدم سخن از هرچیزی ست که امروز در « شبکه هایِ اجتماعی » خوانده یا دیده ایم گهگاهی و فردا روز بی گمان از یادمان برخواهد بست رختِ خویش را که سخت ناپایدار است هرآنچیزی که باشد برایش « تاریخِ مصرف ها »...!
و از سویِ دگر می بینم چقدر زیبا بودست هنرمندیِ « محترم کارگردانِ نمایش » با ایجاد و خلقِ هنرمندانه یِ گاهی « بر شکستنْ چهارمین دیوارْ » یا که نه حتی « پنجمین و هفتمین را »، یا زمانی که « محترم کارگردانِ نمایش » با چیره دستیِ تمام می برد ما را « بسانِ ره نوردانِ » تاریخِ زمانْ به یک ساعت به دنیاهایِ بسیار یا آن زمان که رعدِ خلاقیت بر می زند ایشان با هنرمندیِ بسیار آنگاه که جان می بخشد به هر لحظه به آوایِ دلنشینِ « بانویی هنرمند » بدان لحظه، یا که « استادانه قسمت کرده نقش ها را میانِ توانا هنرمندانِ نمایش که بی گمان هر کدام از ایشان هستند { اِستاره ای } اندر میانِ پهنایِ هنرْ آسمانِ جهانْ امروز » و آخر دم غرقه می گردیم اندر میانِ « دنیایِ سورئالیستِ وهم اندودِ جریانِ سیالِ خواب آلودهِ ذهنِ { محترم کارگردانِ نمایش } که گاهی همچو خوابی می تواند به پوچی زند پهلو »؛ و زیبا بود این دنیا!
سخن بسیار شد؛ مختصر بگوئیم و بگذریم از واژه و لفظ و نظم گویی ها:
نخست خسته نباشید می گویم به تمامیِ هنرمندانِ دست اندر کارِ نمایشِ « آنیان » که بی شک تصویری مشخص از تواناییِ بسیارِ « تک تکِ ایشان بوده است در علم و هنر و اندیشه » و در این امر شکی نیست و با « کمالِ احترام » به تمامِ زحماتی که تک تکِ هنرمندانِ نمایشِ « آنیان » برایِ آن متحمل شده اند همانگونه که در ابتدایِ « تحلیل » بیان کردم - به خود اجازه نمی دهم جز بیانِ « اندیشه یِ خویش که بی شک - به عنوانِ یک انسان - می تواند اشتباه باشد یا گاهی بر گرفته از سلیقه یِ من باشد و حتی گاه نشان از بی سوادیِ من » البته « در جامه یِ ادب و احترام » سخن بگویم؛
{ لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که در مواردی مانندِ اکنون، زمانی که دلخواسته « اثری هنری را تحلیل می کنم » روشی پیش میگرم بسیار متفاوت از « نقد » و حتی « تحلیلِ مرسوم » زیرا خودخواسته است؛ اما « تحلیل » آنگونه که اساساً انجامش میدهم که روشِ: « تحلیلِ روانشناسانه یِ اثرِ هنری بر اساسِ روانکاویِ هنرمند » است، مبحثی ست جدا؛ از این روی آری، ممکن است گفتارم بسیار دور باشد از « تحلیل » به معنایِ « لغوی یا آکادمیکِ آن » که آگاهانه است و خودخواسته }!
اما بعد؛ بر اساسِ « سلیقه یِ خود یا سوادِ کمِ خویشتن یا هرچیزی که به من بر میگردد » معتقد هستم زمانی که می خواهیم « جهانِ خویشتنِ خویش را بر رویِ جهانی که پیشتر متعلق به فرد یا افراد یا سبک یا ژانری بوده است » بنا کنیم، بسیار حائزِ اهمیت است که « غورِ عمیق تری در اقیانوسِ تفکر و تأمل و درکِ دنیا و افرادی که می خواهیم بر اساسِ آن جهانِ خود را بسازیم » داشته باشیم؛ « ساختنِ هنری آوانگارد، پست مدرن، ابزورد، مینیمال، اکسپرسیون، سورئال و غیره » بی شک نیاز به « واکاویِ جهان هایِ هر کدام، جهان هایِ پیشین و پسینِ آنها، عناصر و اِلِمان هایِ خاص و گاه منسوبِ به آنها و غیره » دارد؛
سپس؛ معتقدم « هنری ماندگار است - حال { اساساً هنر و ماندگاریِ هنر } چیست؟ بماند - » که « تاریخِ مصرف نداشته باشد »؛ ارجاع دادنِ بخشی از اثرِ هنریِ خود به « اتفاقات، رویدادها یا کلمات و واژگانی » که « فقط امروز » - به عنوانِ مثال - در « اینستاگرام » با آن مواجه شده ایم برایِ « آیندگان - یا حتی گاه برایِ افرادِ امروز - » شاید قابلِ درک نباشد و اگر این موارد رخدادی « تاریخی را رقم نزده باشد » هرگز ماندگار نخواهد شد. - البته، من چنین تصور می کنم -!
و باید بگویم حظِ بصریِ بسیاری بردم از « میزانسن، گاه آکسسوارها، پخش و جمع و زاویه یِ تابشِ نورها در زمان هایِ خاص، آگاهی از اندیشه ها و فلسفه هایی مختلف در هنرِ نمایش، خلقِ { تأترِ تجربی } و همچنین مواردی دیگر » که چاشنیِ بسیار لذتبخشی بودند برایِ این اجرا.
- گریزی بزنیم به کلیتِ موضوعی:
« علمِ سوادِ بصری » استفاده اش فقط در ژوژمان ها و دانشگاه نیست؛ گاه می بینیم که در یک نمایش بر اساسِ حرکاتِ خطیِ بازیگر، ایجادِ خطوط و نقطه هایی و اَشکالی خاص، این علم می تواند کمکِ بسیاری به انتقالِ اندیشه یِ خالقِ اثرِ هنری کند به مخاطب؛ که البته این امر بی شک با ده ها بار دیدنِ نمایش پیش از اجرا از منظرِ دیدِ لنزِ دوربین { یا هر فرد با هر ترفند } میسر می گردد - !
در پایان، از تمامیِ هنرمندانی که در نمایشِ « آنیان » زحمت کشیده اند، به « هنرِ نمایش » رونق بخشیده اند و در این راه تلاش ها و تمارین و سختی هایِ بسیاری را بی شک متحمل شده اند، خالصانه تشکر می کنم...!
با کمالِ احترام