در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | حامد قاموس مقدم درباره نمایش شالهنگ: ‎زناگه دو لشکر بهم بازخورد ‎برآمد هم‌آنگاه گرد نبرد ‎همه یک به دیگ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:23:02
‎زناگه دو لشکر بهم بازخورد
‎برآمد هم‌آنگاه گرد نبرد

‎همه یک به دیگر برآمیختند
‎چو رود روان خون همی ریختند

چینش بازیگران در صحنه، برای من یادآور نبردهایی بود که در شاهنامه فردوسی بسیار خوانده‌ایم. سپاه زنان در یک سو و سپاه مردان در مقابل. نبردهای تن به تن که هریک به دیگری یورش می‌برد و زخمی می‌زند و عقب‌نشینی ... دیدن ادامه ›› می‌کند.
در این میانه تنها سامانِ ۳۷ ساله‌ است بلاتکلیف و سرگردان است و جایگاه ثابتی ندارد و خاله حنا، مرکز ثقل صحنه است چون قرار است که تعادل را برقرار کند که معمولاً در میانجی‌گری، ناموفق است.
در ابتدا همگی بر طبل بی‌عاری می‌کوبند و دست افشان و پایکوبان تظاهر به شادی می‌کنند. شاید هم می‌خواهند به بهانهٔ مراسمی که آنها را گرد هم آورده است، شبی را با نقاب زوجهای خوشبخت بگذرانند امّا دیری نمی‌پاید که با تلنگری پیش‌پا افتاده نقابها می‌افتد و شخصیتها، عریان می‌شوند؛ چنان که پیشتر نیز طراحی صحنهٔ ترانسپارنت و شفّاف، مؤید این موضوع بوده است. در طول نمایش متوجه می‌شویم که طراحی صحنه، هوشمندانه، پتهٔ همه را روی آب ریخته است و کسی چیزی برای پنهان کردن ندارد. از آن بیشتر، طراحی میله‌وار و خطی در انتهای صحنه، به بینندهٔ هوشیار این پیام را منتقل می‌کند که همگی این افراد، در زندان زندگی خویش، محبوسند؛ هرچند که این اختیار را دارند که در محدودهٔ محدود زندان خودساخته‌شان، آمد و شد کنند.
پیشتر نوشته بودم که این نمایش، «شریف» است؛ شرافت این نمایش از آنجا نشأت می‌گیرد که با پرهیز از نرفندهای پیچیدهٔ فنی مانند نور و صدا و موزیک و افکت و لباس و هرچیز دیگر که بعضاً به بزک کردن نمایشهای اینچنینی کمک می‌کند، از هر چیز به مقدار کافی بهره می‌برد زیرا قرار است با محتوا درگیر باشیم نه اینکه مجذوب زرق و برق اجرا شویم.
آثار بابک قادری همیشه بیننده را به یاد تابلوهای نقاشی دوره رنسانس، مخصوصاً شام آخر می‌اندازد. البته در راستای به‌روزرسانی ترکیب‌بندی، می‌توان قاب کلی صحنهٔ این نمایش را به نسخهٔ سالوادور دالی از این تابلو نزدیک‌تر دانست. در تابلوی داوینچی، کاراکتر‌ها به شکل خطی در کنار هم هستند و پرسپکتیو، در بکراند ایجاد شده است ولی در نگاه دالی، ترکیب کاراکترها به صورت مثلثی، ایجاد پرسپکتیو کرده‌اند.
بابک قدری همهٔ عناصر را در خدمت متن قرار داده است که در میان، بیش از هرچیز، طراحی صحنه به ما کمک می‌کند که فضای ارتباطات قابل درک باشد. یکی از این نکات، که یک ویژگی بینامتنی را در این نمایش تداعی می‌کند، قرار گرفتن حیاط در جبههٔ مردان و اتاق در جبههٔ زنان است؛ چنان که در واقعیت نیز همیشه مردا برای فرار از چالش‌ها به بیرون از خانه می‌گریزند و زنان، خود را در اتاقی محبوس می‌کنند. اینگونه مدل‌سازی‌ها به واقع‌گرایی اثر بسیار کمک کرده است.
مهمترین عنصر جذاب این نمایش، ریتم آن است. ریتمی که بابک، استادانه از دل متن استخراج کرده است و هوشمندانه در میزانسن کار گنجانده است و بازیگران پرتوان این نمایش، به درستی به آن وفادار بوده‌اند. نتیجهٔ کار چنان که چند تن از تماشاگران تیزبین نمایش به آن اشاره کرده‌اند، اثری ریتمیک شده است و این عنصر حیاتی، از ابتدا دست مخاطب را می‌گیرد و مانند کودکی که سوار بر تاب پارک است، سرشار از لذت می‌کند؛ لذتی که گاه شیرین است و گاهی انگار دل آدم خالی می‌شود.
هدایت ۹ بازیگر روی صحنه، بدون آنکه دیالوگها گم شود یا کسی ماسکه شود و همچنان صحنه دچار بلبشو و شلختگی نباشد، از ویژگی‌های آثار بابک است.
بابک بر توان بازیگرانش اشراف دارد و می‌داند چه نقشی را به عهدهٔ چه کسی بگذارد. بازیگران، هرکدام همهٔ خودشان را روی صحنه می‌گذارند.
مجموعهٔ این مسائلی که در این متن از نظر گذشت ما را مجاب می‌کند که بابک قادری در کارگردانی به یک سبک منحصر به فرد از تولید نمایشهای رئالیستی رسیده است. نمایشهایی با موضوعات به ظاهر ساده که چالش‌های بزرگی را در زندگی روزمره و خانوادگی بسیاری از ما ایجاد می‌کند. در کنار آن، نمایشهایش بدون آنکه شعارش را بدهد به شدت ایرانی است. حتی طراحی صحنهٔ کار نیز نزدیکی‌های فرمی بسیاری با نگارگری اصیل ایرانی دارد که در آن، پرسپکتیو غربی رعایت نشده است و ما درون و بیرون هر جایی را همزمان شاهد هستیم.
حال که سخن به درازا کشید در نوبتی دیگر به بازیگری و بازیگران خواهیم پرداخت.