چقدر این تئاتر برام دوست داشتنی بود... هم برای من و هم دخترم😍ترانه های تو تئاتر به شدت روح نواز بود و من دلم میخواست هیچ وقت تموم نشه... طراحی صحنه و لباسها و عروسک ها عالی بودند... اون قسمتی که بهار میشه و با خودش گل پامچال میاره به قدری جذاب بود که منم همراه دخترم ذوق کردم... اما در مورد لحظات غم انگیز تئاتر که حتی تو صحنه ای که بهار مادرشو صدا زد من داشتم براش اشک میریختم و به این فکر کردم که غم هم قسمتی از زندگی ماست و بچه ها باید یاد بگیرند قرار نیست همیشه شاد باشند و همیشه دنیا به کامشون... باید یاد بگیرند گاهی زندگی غم انگیز میشه و اونها باید بلد باشند که با غم چه جوری برخورد کنند و بپذیرند... چیزی که هیچ وقت به ما یاد ندادند!!!
موفق باشید