بعد از دیدن این تئاتر انقدر عصبانی و خسته بودم از دست بی فرهنگی و بی ملاحظی بعضی از مادرها که ترجیح دادم وقتی عصبانیتم فروکش کرد نظرمو بنویسم... دختر هشت ساله من به شدت با این تئاتر ارتباط برقرار کرد و لذت برد و جز تئاتر های مورد علاقه اش شد...
من خودم خیلی از دیالوگ ها رو متوجه نمیشدم چون خانمی که پشت سر من بود یک سره در حال بلند صحبت کردن و تعارف کردن چیبس و پفک به همراهاشون و التماس که طور خدا بیشتر بردارید تعارف نکنید بود... به قدری این خانوم و همراهاش بی ملاحظه بودند که انگار اومدن پارک!
تنها زمانی که لذت میبردم وقتی بودی که موزیک پخش میشد و من صدای گوشخراش این خانوم رو نمیشنیدم... کلیت داستان رو دوست داشتم و به نظرم برای کودکان خیلی جذاب بود... طراحی صحنه بینظیر بود... قسمت جذاب انتخاب داور سوم از بین بچه ها بود اما همین باعث که بچه های که انتخاب نشدن بیقرار بشند که چرا اونا رو انتخاب نکردن... شاید اگر اول تئاتر توضیح میدادن که همه ی بچه ها بالاخره میرن بالای صحنه این بیقراری کمتر میشد. و یه تشکر بکنم از تمام تیم بازیگرها که وقتی بچه ها بالا بودند حواسشون به همه بچه ها بود.
ودر آخر اینکه برای فرهنگ سازی تئاتر دیدن خیلی راه داریم... راه سخت و دشوار... چون پدر و مادری که خودش بلد نیست چه جوری میخواد به بچه اش یاد بده
یه خواهش هم از مدیریت سالن هنر... کاش بیخیال فروش چیبس و پفک بشید اگر هم اینو نمیتونید بیخیال بشید حداقل وسط تئاتر کسی میاد بیرون بهش نفروشید!!!