در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | آزیتا اصغرنژاد: یادداشتی بر چرایی تئاتر از آلبر کامو چرا به تئاتر می‌پردازم؟ با
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:04:04

یادداشتی بر چرایی تئاتر از آلبر کامو

چرا به تئاتر می‌پردازم؟
بارها از خود پرسیده ام و تنها پاسخی که تاکنون به این پرسش داده‌ام از بس پیش پاافتاده است شما را دچار شگفتی خواهد کرد:

برای این به تئاتر می‌پردازم که در دنیا صحنة تئاتر یکی از جاهایی است که من در آن احساس خوشبختی می‌کنم. اما انصاف بدهید که این فکر، آن‌طور که به نظر می‌آید، پیش پا افتاده نیست. تحصیل خوشبختی امروز یکی از تلاش‌های اساسی و اصیل است. دلیل این که می‌خواهند خوشبختی را کتمان کنند ظاهراً این است که در آن نوعی فسق و فجور می‌بینند که مایه شرمساری است. در این باره همه توافق دارند! گاهی به قلم نویسندگان سختگیر می‌خوانیم که کسانی از تمام تلاش‌های ... دیدن ادامه ›› اجتماعی دست کشیده‌اند و به زندگی خصوصی گریخته‌اند یا به آن پناه برده‌اند. اگر اشتباه نکنم در این «گریز» یا «پناه» اندکی تحقیر نهفته است. تحقیر و حماقت، زیرا یکی بی دیگری ممکن نیست. اما من بسیاری از کسان را می‌شناسم که برای فرار از زندگی خصوصی به زندگی اجتماعی پناه می‌برند. کالیگولاها غالباً کسانی هستند که از خوشبختی سرخورده اند: این بدان معنی است که اینان از محبت بی بهره اند. کجا بودم؟ بله صحبت دربارة خوشبختی بود. بسیار خوب. امروز، همچنان که به ارتکاب جرم اقرار نباید کرد، به خوشبخت بودن هم هیچ گاه اعتراف نکنید. ساده لوحانه، همین طوری و بدون ترس از عواقب کار نگویید که «من خوشبختم». با گفتن این عبارت بی‌درنگ در پیرامون خود روی لب‌های غنچه شده حکم محکومیت خود را می‌خوانید. می‌گویند: « ای آقا شما خوشبختید. اما بفرمایید که با یتیم‌های کشمیر و جذامیان دورافتاده‌ای که خوشبخت نیستند چه باید کرد؟» بله، راستی چه باید کرد؟ و به قول دوست‌مان یونسکو«چگونه می‌توان از شرش خلاص شد؟» لاجرم بی‌درنگ مانند غم خورک غصه‌دار می‌شوید.

با این همه من معتقدم که باید نیرومند و خوشبخت بود تا بتوان به تیره بختان کمک کرد. آن بدبختی که زیر بار زندگی شخصی خود به زانو در آمده است نمی‌تواند به هیچ کس مدد کند.

برعکس کسی که بر خود و بر زندگی خود مسلط است می‌تواند واقعاً بخشنده و بزرگوار باشد و به راستی چیزی به دیگران بدهد. مردی را می‌شناختم که زنش را دوست نداشت و از این امر رنج می‌برد.تا آن که روزی تصمیم گرفت، از راه ترحم، زندگی خود را وقف همسرش کند. اما از آن روز زندگی زن بیچاره، که تا آن زمان باری تحمل‌پذیر بود، مبدل به جهنم واقعی شد. متوجه هستید که فداکاری و از خود گذشتگی مرد تمام و به کمال بود. امروزه مردانی از این دست هستند که زندگی خود را وقف بشریتی می‌کنند که چندان دوستش ندارند. این عاشقان عبوس، ازدواجشان برای روزهای تیرة زندگی است نه روزها آفتابی. پس با تعجب می‌بینیم که جهان چهرة خوشایندی ندارد و مشکل است که بتوان در آن خوشبختی خود را اعلام کرد، به خصوص، دریغا، اگر کسی نویسنده باشد. با این همه من شخصاً نمی‌گذارم تحت تاثیر قرار گیرم، احترام خوشبختی و خوشبختان را محفوظ می‌دارم و در هر حال می‌کوشم که برای حفظ بهداشت روحی تا حدی که ممکن است در جایی باشم که یکی از میعادگاه‌های خوشبختی است، یعنی تئاتر.

وانگهی، برعکس سایر خوشبختی‌ها، این یکی در زندگی من بیش از بیست سال پایدار مانده است و حتی اگر بخواهم، دیگر نمی‌توانم از آن بگذرم.
ادامه دارد ...
برگرفته از کتاب "تعهد اهل قلم" / آلبر کامو / برگردان مصطفی رحیمی / انتشارات نیلوفر / چاپ اول 1362

"...یکی از میعادگاه‌های خوشبختی ، تئاتر.
وانگهی، برعکس سایر خوشبختی‌ها، این یکی در زندگی من بیش از بیست سال پایدار مانده است و حتی اگر بخواهم، دیگر نمی‌توانم از آن بگذرم...."
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱
پدرم میل داشت مرا کشیش کند ، ولی من نخواستم . تریبون دیگری برایم مهم تر بود .
البته هرگاه علاقه ام را به تئاتر اعلام می نمودم ، همه به مخالفت بر می خاستند . من همه ی حرف های آنان را گوش کردم . امروز هم صدای پدربزرگم را می شنوم که با تکیه به واژه ی « بازی - گر » می گفت : می خواهی بازیگر بشوی ؟ چیزی شبیه کولی ها ، دوره گردها و از این قماش ؟
من به کمک نیچه - این تحقیر کننده ی عوام - و وایلد ، زیبا شناس و جستجو گر ، و همه ی کسانی که در آن زمان جامعه ی بیمار بورژوایی را سرزنش می کردند ، به تمسخر می گرفتند ، با آن سر ستیز داشتند یا به رشته ی تحلیل می کشیدند ، توانستم از آن جامعه ی خرده بورژوایی رهایی بیابم .
اروین پیسکاتور

حتی اگر بخواهم، دیگر نمی‌توانم از آن بگذرم
مرسی
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
ممنون آقای عابدی نسب از مطلبی که نگاشتید
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید